Comments afsooooos

میدونی سارا جان حس میکنم داره موفقیتی که تو خانواده شوهرش کسب نکرده تو خانواده خودش خالی میکنه...
به نظرم زمانی که از جاریت تعریف میکنه تو هم ازش تعریف کن... اون وقتی میبینه تو ناراحت میشی حریص تر میشه که حرصیت کنه
تو هم مثلا بگو اره من دستپختشو خیلی دپست دارم فلان غذاش خوشمزه اس نه زیاد تعریف کن که خودت از چشم بیوفتی نه بی محلی کن
سعی کن جلو همسرت هم بکی که فکر نمنه حسودی
البته یادت باشه هر موقع مادرشوهرت شروع کننده بود...
لهش تیکه ننداز حرفاتو با شوخی بزن...
غیر مستقیم چیزی بهش نگو
هرموقع حرفی زد خودتو بزار جاش ببین چی اتیشتو تند تر نمیکنه اونو بگو.. همه ی عکس العمل هاش ناشی از شکست هاش تو رفتار با خانواده همسرش بوده
سعی کن محبتت هم علنی بکنی تا شوهرت بدونه تو واقعا بهش محبت میکنی
راستی قلبا سعی کن دوسش داشته باشی تا بتونی از صمیم قلب محبت کنی چون محبت از صمیم قلب که جواب میده
فقط سعی کن.... سعی کن جنبه مثبت کاراشو ببینی اگرم نداشت جنبه مثبت براش تصور کن تا دلت ازش چرکین نشه
چون اگر چرکین شه فقط خودتی که عذاب میکشی
موفق باشی گلم...

خدابیامرزتشون گلدسته جان....
مادربزرگ منم مثل مادر شما نوورانی و مهربون بودن میدونم خیلی سخته غم از دست دادنشون...
ان شالله با انبیا و امامان محشور بشن...
و امیدوارم خدا به حق امام حسن مجتبی ارامشی بهت بده وصف ناشدنی..
من رو هم در غم خودت شریک بدون عزیزم...