چرا صلح؟ چرا قیام؟

20:32 - 1395/09/29

(بررسي شرايط زمان امام حسن و حسين')

اداره کل امور فرهنگی

اشاره: نوشتار پیش رو خلاصه ای از بررسی شرایط زمان امام حسن (ع) و صلح آن حضرت و مقایسة وضعیت آن زمان با شرایط و موقعیت زمان امام حسین (ع) و قیام ایشان و به دیگر بیان، علت صلح امام حسن و قیام امام حسین' می باشد که شهید مطهری) در کتاب «سیری در سیرة ائمة اطهار(» مطرح نموده اند. این مقاله در قالب پرسش و پاسخ ارائه شده و برای حفظ امانت، از تصرف در متن خودداری و تنها به تلخیص عبارتها اکتفا شده است.

پرسش:

در زمان امام حسن (ع) چه شرايطى موجب صلح شد؟ اين شرايط با شرايط زمان امام حسين (ع) چه تفاوتى داشت و چرا امام حسين (ع) حاضر نشد صلح كند؟

پاسخ:

شهید مطهری) به این سؤال پنج پاسخ داده است:

1. تفاوت جو فرهنگی و افکار عمومی

امام حسن (ع) در مسند خلافت بود و معاويه هم به عنوان يك حاكم و به عنوان يك نفر طاغى و معترض در زمان اميرالمؤمنين (ع) قيام كرد، به عنوان اينكه من خلافت على (ع) را قبول ندارم، به اين دليل كه او كشندگان عثمان را كه خليفة بر حق مسلمين بوده، پناه داده است و حتى خودش هم در قتل خليفة مسلمين شركت داشته است. [البته معاویه] تا آن وقت ادعاى خلافت هم نمى كرد و مردم نيز او را تحت عنوان «امير المؤمنين» نمى خواندند.

امام حسن (ع) بعد از امير المؤمنين (ع) در مسند خلافت قرار مى گيرد. معاويه هم روز به روز نيرومندتر مى شود. به علل خاص تاريخى، وضع حكومت امير المؤمنين (ع) در زمان خودش- كه امام حسن (ع) هم وارث آن وضع حكومت بود- از نظر داخلى تدريجاً ضعيف تر مى شود، به طورى كه نوشته اند بعد از شهادت امير المؤمنين (ع) به فاصلة هجده روز - كه اين هجده روز هم عبارت است از مدتى كه خبر به سرعت به شام رسيده و بعد معاويه بسيج عمومى و اعلام آمادگى كرده است - معاويه حركت مى كند براى فتح عراق. در اينجا وضع امام حسن (ع) يك وضع خاصى است؛ يعنى خليفة مسلمين است كه يك نيروى طاغى عليه او قيام كرده است.

كشته شدن امام حسن (ع) در اين وضع؛ يعنى كشته شدن خليفة مسلمين  و شكست مركز خلافت. مقاومت امام حسن (ع) تا سر حد كشته شدن، نظير مقاومت عثمان بود در زمان خودش، نه نظير مقاومت امام حسين (ع). امام حسين (ع) وضعش وضع يك معترض بود، در مقابل حكومت موجود. اعتراض كرد به وضع موجود و به حكومت موجود و به شيوع فساد و به اينكه اينها صلاحيت ندارند و در طول بيست سال ثابت كردند كه چه مردمى هستند، و روى حرف خودش هم آنقدر پافشارى كرد تا كشته شد. اين بود كه قيامش يك قيام افتخارآميز و مردانه تلقى مى شد و تلقى هم شد.

امام حسن (ع) وضعش از اين نظر درست معكوس وضع امام حسين (ع) است؛ يعنى كسى است كه در مسند خلافت جاى گرفته است. ديگرى معترض به اوست و اگر كشته مى شد، خليفي مسلمين در مسند خلافت كشته شده بود و اين خودش يك مسئله اى است كه حتى امام حسين (ع) هم از مثل اين جور قضيه احتراز داشت كه كسى در جاى پيغمبر (ص) و در مسند خلافت پيغمبر (ص) كشته شود. ما مى بينيم كه امام حسين (ع) حاضر نيست كه در مكه كشته شود؛ چرا؟ فرمود: اين احترام مكه است كه از ميان مى رود.[1] به هر حال مرا مى كشند. چرا مرا در حرم خدا و در خانة خدا بكشند كه هتك حرمت خانة خدا هم شده باشد؟! ما مى بينيم امير المؤمنين (ع) در وقتى كه شورشيان در زمان عثمان شورش مى كنند، فوق العاده كوشش دارد كه خواسته هاى آنها انجام شود، نه اينكه عثمان كشته شود. از عثمان دفاع مى كرد كه خودش فرمود: من اينقدر از عثمان دفاع كردم كه مى ترسم گنهكار باشم: «خَشيتُ أن أكونَ آثِماً»؛[2] ولى چرا از عثمان دفاع مى كرد؟ آيا طرفدار شخص عثمان بود؟ نه، آن دفاع شديدى كه مى كرد، مى گفت: من مى ترسم كه تو خليفة مقتول باشى. اين براى عالم اسلام ننگ است كه خليفة مسلمين را در مسند خلافت بكشند. بى احترامى است به مسند خلافت.

پس اگر امام حسن (ع) مقاومت مى كرد، نتيجة نهايى اش- آن طور كه ظواهر تاريخ نشان مى دهد- كشته شدن بود؛ اما كشته شدن امام و خليفه در مسند خلافت؛ ولى كشته شدن امام حسين (ع) كشته شدن يك نفر معترض بود.

2. جنگ بی ثمر

نيروهاى عراق؛ يعنى نيروهاى كوفه ضعيف شده بود. بسيارى از اصحاب امام حسن (ع) به حضرت خيانت كردند و منافقين زيادى در كوفه پيدا شده بودند و كوفه يك وضع ناهنجارى پيدا كرده بود كه معلول علل و حوادث تاريخى زيادى بود. يكى از بلاهاى بزرگى كه در كوفه پيدا شد، مسئلة پيدايش خوارج بود.

كوفة امام حسن (ع)، يك كوفة خسته و ناراحتى بود. يك كوفة متفرّق و متشتّتى بود. يك كوفه اى بود كه در آن هزار جور اختلاف عقيده پيدا شده بود. كوفه اى بود كه ما مى بينيم امير المؤمنين (ع) در روزهاى آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه و از عدم آمادگى شان شكايت مى كند.

از نظر امام حسن (ع) مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگى نداريم. آنچنان وضع داخلى كوفه بد بود كه امام حسن (ع) خودش از بسيارى از مردم كوفه محترز بود و وقتى كه بيرون مى آمد- حتى وقتى كه به نماز مى آمد- در زير لباسهاى خود زره مى پوشيد. براى اينكه خوارج و دست پرورده هاى معاويه زياد بودند و خطر كشته شدن ايشان وجود داشت. يك دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تيراندازى شد؛ ولى چون در زير لباسهايش زره پوشيده بود، تير كارگر نشد؛ و الا امام را در حال نماز با تير از پا در آورده بودند.

به هر حال، در كوفه چند دستگى پيدا شده بود. اين جهت را هم همه اعتراف داريم كه دست كسى كه پايبند به اصول اخلاق و انسانيت و دين و ايمان نيست، بازتر است از دست كسى كه پايبند به اين جور چيزهاست. معاويه در كوفه يك پايگاه بزرگى با پول ساخته بود. جاسوسهايى كه مرتب  مى فرستاد به كوفه، از طرفى پولهاى فراوانى پخش مى كردند و وجدانهاى افراد را مى خريدند و از طرف ديگر، شايعه پراكنیهاى زيادی مى كردند و روحيه ها را خراب مى نمودند. اينها همه به جاى خود، در عين حال، اگر امام حسن (ع) ايستادگى مى كرد، يك لشكر انبوه در مقابل معاويه به وجود مى آورد. لشكرى كه شايد حداقل سى چهل هزار نفر باشد، و شايد- آن طور كه در تواريخ نوشته اند- تا صد هزار نفر هم امام حسن (ع) مى توانست لشكر فراهم كند كه تا حدى برابرى كند با لشكر جرّار صد و پنجاه هزار نفرى معاويه.

نتيجه چه بود؟ اگر امام حسن (ع) مى جنگيد، يك جنگ چند ساله اى ميان دو گروه عظيم مسلمين شام و عراق رخ مى داد و چندين ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف مى شدند، بدون آنكه يك نتيجة نهايى در كار باشد. احتمال اينكه بر معاويه پيروز مى شدند- آن طور كه شرايط تاريخ نشان مى دهد- نيست، و احتمال بيش تر اين است كه در نهايت امر، شكست از آنِ امام حسن (ع) باشد. اين چه افتخارى بود براى امام حسن (ع) كه بيايد دو سه سال جنگى بكند كه در اين جنگ از دو طرف چندين ده هزار و شايد متجاوز از صد هزار نفر آدم كشته بشوند و نتيجة نهايى اش يا خستگى دو طرف باشد كه بروند سر جاى خودشان و يا مغلوبيت امام حسن (ع) و كشته شدنش در مسند خلافت؟ اما امام حسين (ع) يك جمعيتى دارد كه همة آن هفتاد و دو نفر است. تازه آنها را هم مرخص مى كند، مى گويد: مى خواهيد برويد، برويد. من خودم تنها هستم. آنها ايستادگى مى كنند تا كشته مى شوند. يك كشته شدن صددرصد افتخارآميز.

3. تفاوت یاران دو امام

مردم كوفه بعد از اينكه بيست سال حكومت معاويه را چشيدند و زجرهاى زمان معاويه را ديدند و مظالم معاويه را تحمل كردند، واقعاً بي تاب شده بودند كه حتى مى بينيد بعضى معتقدند كه واقعاً در كوفه يك زمينة صددرصد آماده اى بود و يك جريان غير مترقَّبه اوضاع را دگرگون كرد. مردم كوفه هجده هزار نامه مى نويسند براى امام حسين (ع) و اعلام آمادگى كامل مى كنند. حال كه امام حسين (ع) آمد و مردم كوفه يارى نكردند، البته همه مى گويند: پس زمينه كاملاً آماده نبوده؛ ولى از نظر تاريخى، اگر امام حسين (ع) به آن نامه ها ترتيب اثر نمى داد، مسلّم در مقابل تاريخ محكوم بود؛ (چون) مى گفتند: يك زمينة بسيار مساعدى را از دست داد.

4. تفاوت شرایط اجتماعی دو امام'

حكومت ستمكار وقت از امام حسين (ع) بيعت مى خواست: «خُذِ الْحُسَيْنَ بِالْبَيْعَةِ أخْذاً شَديداً لَيْسَ فيهِ رُخْصَةٌ»؛ حسين (ع) را بگير براى بيعت، محكم بگير، هيچ گذشت هم نبايد داشته باشى، حتماً بايد بيعت كند. از امام حسين (ع) تقاضاى بيعت مى كردند. امام حسين (ع) جوابش فقط اين بود: نه، بيعت نمى كنم، و نكرد. جوابش منفى بود. امام حسن (ع) چطور؟ آيا وقتى كه قرار شد با معاويه صلح كند، معاويه از امام حسن (ع) تقاضاى بيعت كرد كه تو بيا با من بيعت كن؟ نه؛ بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضاى بيعت نباشد و ظاهراً احدى از مورخين هم ادعا نكرده است كه امام حسن (ع) يا كسى از كسان امام حسن (ع)؛ يعنى امام حسين (ع)، برادرها و اصحاب و شيعيان امام حسن (ع) آمده باشند با معاويه بيعت كرده باشند. ابداً صحبت بيعت در ميان نيست.

5. مهیا بودن شرایط امر به معروف و نهى از منكر در زمان امام حسین (ع)

معاويه از روزى كه به خلافت رسيده است (در مدت اين بيست سال) هرچه عمل كرده است، بر خلاف اسلام عمل كرده است. اين حاكم جائر و جابر است. جور و عدوانش را همه مردم ديدند و مى بينند. احكام اسلام را تغيير داده است، بيت المال مسلمين را حيف و ميل مى كند، خونهاى محترم  را ريخته است، حالا هم بزرگ ترين گناه را مرتكب شده است و بعد از خودش پسرِ شرابخوارِ قماربازِ سگبازِ خودش را [به عنوان ولايتعهدی] تعيين كرده است؛ اما در زمان معاويه در اينكه مطلب بالقوّه همين طور بود، بحثى نيست. براى خود امام حسن (ع) كه مسئله محل ترديد نبود كه معاويه چه ماهيتى دارد؛ ولى معاويه در زمان على (ع) معترض بوده است كه من فقط مى خواهم خونخواهى عثمان را بكنم، و حال مى گويد: من حاضرم به كتاب خدا و به سنت پيغمبر (ص) و به سيرة خلفاى راشدين صددرصد عمل كنم، براى خودم جانشين معين نمى كنم، بعد از من خلافت مال حسن بن على' است و حتى بعد از او مال حسين بن على' است (يعنى به حق آنها اعتراف مى كند)، فقط آنها تسليم امر كنند (كلمه اى هم كه در مادة قرارداد بوده، كلمة «تسليم امر» است)؛ يعنى كار را به من واگذار كنند. همين مقدار. امام حسن (ع) عجالتاً كنار برود، كار را به من واگذار كند و من با اين شرايط عمل مى كنم. ورقة سفيدامضا فرستاد؛ يعنى زير كاغذى را امضا كرد، گفت: هر شرطى كه حسن بن على (ع) خودش مايل است، در اينجا بنويسد. من قبول مى كنم. من بيش از اين نمى خواهم كه زمامدار باشم؛ و الا من به تمام مقررات اسلامى صددرصد عمل مى كنم.

حال فرض كنيم الآن ما در مقابل تاريخ اين جور قرار گرفته بوديم كه معاويه  آمد يك چنين كاغذ سفيدامضايى براى امام حسن (ع) فرستاد و چنين تعهداتى را قبول كرد، گفت: تو برو كنار، مگر تو خلافت را براى چه مى خواهى؟ مگر غير از عمل كردن به مقررات اسلامى است؟ من مجرى منويّات تو هستم. فقط امر داير است كه آن كسى كه مى خواهد كتاب و سنت الهى را اجرا كند؛ من باشم يا تو. آيا تو فقط به خاطر اينكه آن كسى كه اين كار را مى كند، تو باشى. مى خواهى چنين جنگ خونينى را بپا كنى؟! اگر امام حسن (ع) با اين شرايط تسليم امر نمى كرد، جنگ را ادامه مى داد، دو سه سال مى جنگيد، ده ها هزار نفر آدم كشته مى شدند، ويرانيها پيدا مى شد و عاقبت امر هم خود امام حسن (ع) كشته مى شد. امروز تاريخ، امام حسن (ع) را ملامت مى كرد. مى گفت: در يك چنين شرايطى [بايد صلح مى كرد]. اگر امام حسن (ع) با اين شرايط [صلح را] قبول نمى كرد. امروز در مقابل تاريخ محكوم بود. قبول كرد؛ وقتى كه قبول كرد، تاريخ آن طرف را محكوم كرد. امام حسين (ع) يك منطق بسيار رسا و يك تيغ بُرنده داشت. آن، چه بود؟

پیغمبر (ص) فرمود: «مَنْ رَأى  سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحَرامِ اللَّهِ، ناكِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ، يَعْمَلُ فى عِبادِ اللَّهِ بِالاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ انْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. الا وَ انَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّيْطانِ...»؛[3] اگر كسى حاكم ستمگرى را به اين وضع و با اين نشانيها ببيند و اعتراض نكند، به عملش يا گفته اش، آنچنان مرتكب گناه شده است كه سزاوار است خدا او را به همان عذابى معذّب كند كه آن حكمران جائر را معذّب مى كند.

براى امام حسن (ع) اين مسئله هنوز مطرح نيست. براى امام حسن (ع) حداكثر اين مطرح است كه اگر اينها بيايند، بعد از اين چنين خواهند كرد. اينكه «اگر بيايند بعد از اين چنين مى كنند» غير از اين است كه يك كارى كرده اند و ما الآن سند و حجتى در مقابل اينها بالفعل داريم. اين است كه مى گويند: صلح امام حسن (ع) زمينه را براى قيام امام حسين (ع) فراهم كرد. لازم بود كه امام حسن (ع) يك مدتى كناره گيرى كند تا ماهيت امويها كه بر مردم مخفى و مستور بود، آشكار شود تا قيامى كه بناست بعد انجام گيرد، از نظر تاريخ، قيام موجّهى باشد.

پس از قرارداد صلح كه بعد معلوم شد معاويه پايبند اين مواد نيست، عده اى از شيعيان آمدند به امام حسن (ع) عرض كردند: ديگر الآن اين قرارداد صلح كأن لم يكن است- و راست هم مى گفتند؛ زيرا معاويه آن را نقض كرد-  بنابراين، شما بياييد قيام كنيد. فرمود: نه، قيام براى بعد از معاويه؛ يعنى كمى بيش از اين بايد به اينها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند. آن وقت، وقتِ قيام است. معنى اين جمله اين است كه اگر امام حسن (ع) تا بعد از معاويه زنده مى بود و در همان موقعى قرار مى گرفت كه امام حسين (ع) قرار گرفت، قطعاً قيام مى كرد.[4]

حسن ختام

پیامبر عزیز خدا (ص) فرمودند: «الْحَسَنُ وَ الحُسینُ امامان قَامَا أوْ قَعَدَا؛[5] حسن و حسین' هر دو پیشوا هستند؛ چه در حال قیام و نهضت باشند، و چه در حال صلح و آرامش.»

________________________________________

[1]. ر.ک: الکامل، ابن اثیر، دار صادر، بیروت، 1385ق، ج 2، ص 546.

[2]. ر.ک: نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح صبحی صالح، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، ص 358.

[3]. وقعة الطف، ابی‌مخنف، جامعه مدرسین، قم، 1417ق، ص172.

[4]. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار(، ص 75، صدرا، چاپ چهل و هفتم، 1391، تهران.

[5]. شیخ مفید ارشاد ص 220؛ مناقب ابن شهراشوب، ج3، ص 368؛ بحارالانوار، ج43، ص291.