[ ادامه سوره یوسف ]آیات 54 تا 57

23:12 - 1397/02/24

[ ادامه سوره یوسف ]

اشاره

سوره یوسف (12): آیات 54 تا 57

اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ اَلْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ (54) قٰالَ اِجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ اَلْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (55) وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (56) وَ لَأَجْرُ اَلْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (57)

ترجمه:

54-ملک(مصر)گفت:او(یوسف)را نزد من آورید تا وی را مخصوص خود گردانم هنگامی که(یوسف نزد وی آمد و)با او صحبت کرد(ملک به عقل و درایت او پی برد و(گفت تو امروز نزد ما منزلت عالی داری و مورد اعتماد هستی.

55-(یوسف)گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین(مصر)قرار ده که نگهدارنده و آگاهم.

56-و اینگونه ما به یوسف در سرزمین(مصر)قدرت دادیم که هر گونه می خواست در آن منزل می گزید(و تصرف می کرد)ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم)می بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم.

57-و پاداش آخرت برای آنها که ایمان آورده اند و پرهیزگارند بهتر است.

تفسیر:

اشاره
یوسف خزانه دار کشور مصر می شود

در شرح زندگی پر ماجرای یوسف،این پیامبر بزرگ الهی به اینجا رسیدیم که سرانجام پاکدامنی او بر همه ثابت شد و حتی دشمنانش به پاکیش شهادت دادند،و ثابت شد که تنها گناه او که به خاطر آن وی را به زندان افکندند چیزی جز پاکدامنی و تقوا و پرهیزکاری نبوده است.

در ضمن معلوم شد این زندانی بی گناه کانونی است از علم و آگاهی و هوشیاری، و استعداد مدیریت در یک سطح بسیار عالی،چرا که در ضمن تعبیر خواب"ملک" (سلطان مصر)راه نجات از مشکلات پیچیده اقتصادی آینده را نیز به آنها نشان داده است.

در دنبال این ماجرا،قرآن گوید: "ملک دستور داد او را نزد من آورید،تا او را مشاور و نماینده مخصوص خود سازم"و از علم و دانش و مدیریت او برای حل مشکلاتم کمک گیرم ( وَ قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی ).

نماینده ویژه"ملک"در حالی که حامل پیام گرم او بود،وارد زندان شد و به دیدار یوسف شتافت،سلام و درود او را به یوسف ابلاغ کرد و اظهار داشت که او علاقه شدیدی به تو پیدا کرده است،و به درخواستی که داشتی-دائر به تحقیق و جستجو از زنان مصر در مورد تو-جامه عمل پوشانیده،و همگی با کمال صراحت به پاکی و بی گناهیت گواهی داده اند.

اکنون دیگر مجال درنگ نیست،برخیز تا نزد او برویم.

یوسف به نزد ملک آمد و با او به گفتگو نشست،"هنگامی که ملک با وی گفتگو کرد و سخنان پر مغز و پر مایه یوسف را که از علم و هوش و درایت فوق العاده ای حکایت می کرد شنید،بیش از پیش شیفته و دلباخته او شد و گفت تو امروز نزد ما دارای منزلت عالی و اختیارات وسیع هستی و مورد اعتماد و وثوق ما خواهی بود" ( فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ ).

***

تو باید امروز در این کشور،مصدر کارهای مهم باشی و بر اصلاح امور همت کنی،چرا که طبق تعبیری که از خواب من کرده ای،بحران اقتصادی شدیدی برای این کشور در پیش است،و من فکر می کنم تنها کسی که می تواند بر این بحران غلبه کند تویی،یوسف پیشنهاد کرد،خزانه دار کشور مصر باشد و"گفت:

مرا در راس خزانه داری این سرزمین قرار ده چرا که من هم حافظ و نگهدار خوبی هستم و هم به اسرار این کار واقفم"( قٰالَ اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ ).

یوسف می دانست یک ریشه مهم نابسامانیهای آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصادیش نهفته است،اکنون که آنها به حکم اجبار به سراغ او آمده اند، چه بهتر که نبض اقتصاد کشور مصر را در دست گیرد و به یاری مستضعفان بشتابد، از تبعیضها تا آنجا که قدرت دارد بکاهد،حق مظلومان را از ظالمان بگیرد، و به وضع بی سر و سامان آن کشور پهناور سامان بخشد.

مخصوصا مسائل کشاورزی را که در آن کشور در درجه اول اهمیت بود، زیر نظر بگیرد و با توجه به اینکه سالهای فراوانی و سپس سالهای خشکی در پیش است،مردم را به کشاورزی و تولید بیشتر دعوت کند،و در مصرف فرآورده های کشاورزی تا سر حد جیره بندی،صرفه جویی کند،و آنها را برای سالهای قحطی ذخیره نماید،لذا راهی بهتر از این ندید که پیشنهاد سرپرستی خزانه های مصر کند.

بعضی گفته اند"ملک"که در آن سال در تنگنای شدیدی قرار گرفته بود، و در انتظار این بود که خود را به نحوی نجات دهد،زمام تمام امور را بدست یوسف سپرد و خود کناره گیری کرد.

ولی بعضی دیگر گفته اند او را بجای"عزیز مصر"به مقام نخست وزیری نصب کرد،این احتمال نیز هست که طبق ظاهر آیه فوق،او تنها خزانه دار مصر شده باشد.

ولی آیات 100 و 101 همین سوره که تفسیر آن بخواست خدا خواهد آمد دلیل بر این است که او سرانجام بجای ملک نشست و زمامدار تمام امور مصر شد، هر چند آیه 88 که می گوید برادران به او گفتند یٰا أَیُّهَا الْعَزِیزُ ،دلیل بر این است که او در جای عزیز مصر قرار گرفت،ولی هیچ مانعی ندارد که این سلسله مراتب را تدریجا طی کرده باشد،نخست به مقام خزانه داری و بعد نخست وزیری و بعد بجای ملک،نشسته باشد.

*** به هر حال،خداوند در اینجا می گوید:"و این چنین ما یوسف را بر سرزمین مصر،مسلط ساختیم که هر گونه می خواست در آن تصرف می کرد" ( وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ ).

آری"ما رحمت خویش و نعمتهای مادی و معنوی را به هر کس بخواهیم و شایسته بدانیم می بخشیم"( نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ ).

"و ما هرگز پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد"و اگر هم به طول انجامد سرانجام آنچه را شایسته آن بوده اند به آنها خواهیم داد که در پیشگاه ما هیچ کار نیکی بدست فراموشی سپرده نمی شود.( وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ).

*** ولی مهم این است که تنها به پاداش دنیا قناعت نخواهیم کرد"و پاداشی که در آخرت به آنها خواهد رسید بهتر و شایسته تر برای کسانی است که ایمان آوردند و تقوا پیشه کردند"( وَ لَأَجْرُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ ).

***

نکته ها:

اشاره
1-چگونه یوسف دعوت طاغوت زمان را پذیرفت؟

نخستین چیزی که در رابطه با آیات فوق جلب توجه می کند این است که چگونه یوسف این پیامبر بزرگ حاضر شد،خزانه داری یا نخست وزیری یکی از طاغوتهای زمان را بپذیرد؟و با او همکاری کند؟ پاسخ این سؤال در حقیقت در خود آیات فوق نهفته است،او به عنوان یک انسان حفیظ و علیم(امین و آگاه)عهده دار این منصب شد،تا بیت المال را که مال مردم بود به نفع آنها حفظ کند و در مسیر منافع آنان به کار گیرد،مخصوصا حق مستضعفان را که در غالب جامعه ها پایمال می گردد به آنها برساند.

به علاوه او از طریق علم تعبیر-چنان که گفتیم-آگاهی داشت که یک بحران شدید اقتصادی برای ملت مصر در پیش است که بدون برنامه ریزی دقیق و نظارت از نزدیک ممکن است جان گروه زیادی بر باد رود،بنا بر این نجات یک ملت و حفظ جان انسانهای بی گناه ایجاب می کرد که از فرصتی که بدست یوسف افتاده بود به نفع همه مردم،مخصوصا محرومان،استفاده کند،چرا که در یک بحران اقتصادی و قحطی پیش از همه جان آنها به خطر می افتد و نخستین قربانی بحرانها آنها هستند.

در"فقه"در بحث قبول ولایت از طرف ظالم نیز این بحث بطور گسترده آمده است که قبول پست و مقام از سوی ظالم همیشه حرام نیست،بلکه گاهی مستحبّ و یا حتی واجب می گردد و این در صورتی است که منافع پذیرش آن و مرجحات دینیش بیش از زیانهای حاصل از تقویت دستگاه باشد.

در روایات متعددی نیز می خوانیم که ائمه اهل بیت ع به بعضی از دوستان نزدیک خود(مانند علی بن یقطین که از یاران امام کاظم ع بود و وزارت فرعون زمان خود هارون الرشید را به اجازه امام پذیرفت)چنین اجازه ای را می دادند.

و به هر صورت قبول یا رد اینگونه پستها تابع قانون اهم و مهم است، و باید سود و زیان آن از نظر دینی و اجتماعی سنجیده شود،چه بسا کسی که قبول چنین مقامی می کند سرانجام به خلع ید ظالم می انجامد(آن چنان که طبق بعضی از روایات در جریان زندگی یوسف اتفاق افتاد)و گاه سرچشمه ای می شود برای انقلابها و قیامهای بعدی،چرا که او از درون دستگاه زمینه انقلاب را فراهم می سازد(شاید مؤمن آل فرعون از این نمونه بود).

و گاهی حد اقل اینگونه اشخاص سنگر و پناهگاهی هستند برای مظلومان و محرومان و از فشار دستگاه روی اینگونه افراد می کاهند.اینها اموری است که هر یک به تنهایی می تواند مجوز قبول اینگونه پستها باشد.

روایت معروف امام صادق ع که در مورد این گونه اشخاص فرمود کفاره عمل السلطان قضاء حوائج الاخوان: "کفاره همکاری با حکومت ظالم برآوردن خواسته های برادران است"نیز اشاره ای به همین معنی است (1).

ولی این موضوع از مسائلی است که مرز حلال و حرام آن بسیار به یکدیگر نزدیک است،و گاه می شود بر اثر سهل انگاری کوچکی انسان در دام همکاری بیهوده با ظالم می افتد و مرتکب یکی از بزرگترین گناهان می شود در حالی که به پندار خود مشغول عبادت و خدمت به خلق است.

و گاه افراد سوء استفاده چی زندگی"یوسف"و یا"علی بن یقطین"را بهانه ای برای اعمال ناروای خود قرار می دهند،در حالی که هیچگونه شباهتی میان کار آنها و کار یوسف یا علی بن یقطین نیست (2).


1) وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 139(همین مضمون از امام کاظم ع در مورد علی بن یقطین در سفینه البحار جلد 2 صفحه 252 نقل شده است.
2) در روایات متعددی که از امام علی بن موسی الرضا ع نقل شده می خوانیم: که بعضی از مردم که آشنا به معیارهای اسلامی نبودند،گاهی به امام ایراد می گرفتند که چرا با آن همه زهد و بی اعتنایی به دنیا این پست و مقام ولایت عهدی مامون را پذیرفته ای؟امام در جواب سؤال فرمود"آیا پیامبر برتر است یا وصی پیامبر"در پاسخ عرض کردند:نه پیامبر افضل است،فرمود:کدام افضل است،مسلم یا مشرک،عرض کردند مسلم،فرمود: عزیز مصر مشرک بود و یوسف پیامبر بود،و مامون(ظاهرا)مسلمان است و من وصی پیامبر(ص)و یوسف از عزیز مصر خواست که او را بر خزائن مصر قرار دهد و گفت من حفیظ و علیمم،در حالی که من مجبور به پذیرفتن این مقام شدم(وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 146).

***در اینجا سؤال دیگری مطرح می شود و آن اینکه چگونه،سلطان جبار مصر به چنین کاری تن در داد در حالی که می دانست یوسف در مسیر خودکامگی و ظلم و ستم و استثمار و استعمار او گام برنمی دارد،بلکه به عکس مزاحم مظالم او است.

پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته چندان مشکل نیست،و آن اینکه گاهی بحرانهای اجتماعی و اقتصادی چنانست که پایه های حکومت خود کامگان را از اساس می لرزاند آن چنان که همه چیز خود را در خطر می بینند،در اینگونه موارد برای رهایی خویشتن از مهلکه حتی حاضرند از یک حکومت عادلانه مردمی استقبال کنند،تا خود را نجات دهند.

***

2-اهمیت مسائل اقتصادی و مدیریت

گر چه ما هرگز موافق مکتبهای یک بعدی که همه چیز را در بعد اقتصادی خلاصه می کنند و انسان و ابعاد وجود او را نشناخته اند نیستیم،ولی با این حال اهمیت ویژه مسائل اقتصادی را در سرنوشت اجتماعات هرگز نمی توان از نظر دور داشت،آیات فوق نیز اشاره به همین حقیقت می کند،چرا که یوسف از میان تمام پستها انگشت روی خزانه داری گذاشت،زیرا می دانست هر گاه به آن سر و سامان دهد قسمت عمده نابسامانیهای کشور باستانی مصر،سامان خواهد یافت،و از طریق عدالت اقتصادی می تواند سازمانهای دیگر را کنترل کند.

در روایات اسلامی نیز اهمیت فوق العاده ای به این موضوع داده شده است از جمله در حدیث معروف علی ع یکی از دو پایه اصلی زندگی مادی و معنوی مردم(قوام الدین و الدنیا)مسائل اقتصادی قرار داده شده است،در حالی که پایه دیگر علم و دانش و آگاهی شمرده شده است.

گر چه مسلمین تا کنون اهمیتی را که اسلام به این بخش از زندگی فردی و اجتماعی داده نادیده گرفته اند،و به همین دلیل از دشمنان خود در این قسمت عقب مانده اند،اما بیداری و آگاهی روز افزونی که در قشرهای جامعه اسلامی دیده می شود،این امید را به وجود می آورد که در آینده کار و فعالیتهای اقتصادی را به عنوان یک عبادت بزرگ اسلامی تعقیب کنند و با نظام صحیح و حساب شده عقب ماندگی خود را از دشمنان بی رحم اسلام از این نظر جبران نمایند.

ضمنا تعبیر یوسف که می گوید" إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ "دلیل بر اهمیت مدیریت در کنار امانت است،و نشان می دهد که پاکی و امانت به تنهایی برای پذیرش یک پست حساس اجتماعی کافی نیست بلکه علاوه بر آن آگاهی و تخصص و مدیریت نیز لازم است،چرا که"علیم"را در کنار"حفیظ"قرار داده است.

و ما بسیار دیده ایم که خطرهای ناشی از عدم اطلاع و مدیریت کمتر از خطرهای ناشی از خیانت نیست بلکه گاهی از آن برتر و بیشتر است! با این تعلیمات روشن اسلامی نمی دانیم چرا بعضی مسلمانان به مساله مدیریت و آگاهی هیچ اهمیت نمی دهند و حد اکثر کشش فکر آنها در شرائط واگذاری پستها،همان مساله امانت و پاکی است با اینکه سیره پیامبر ص و علی ع در دوران حکومتشان نشان می دهد،آنها به مساله آگاهی و مدیریت همانند امانت و درستکاری اهمیت می دادند.

***

3-نظارت بر مصرف

در مسائل اقتصادی تنها موضوع"تولید بیشتر"مطرح نیست،گاهی"کنترل مصرف"از آن هم مهمتر است،و به همین دلیل در دوران حکومت خود،سعی کرد، در آن هفت سال وفور نعمت،مصرف را به شدت کنترل کند تا بتواند قسمت مهمی از تولیدات کشاورزی را برای سالهای سختی که در پیش بود،ذخیره نماید.

در حقیقت این دو از هم جدا نمی توانند باشند،تولید بیشتر هنگامی مفید است که نسبت به مصرف کنترل صحیحتری شود،و کنترل مصرف هنگامی مفیدتر خواهد بود که با تولید بیشتر همراه باشد.

سیاست اقتصادی یوسف ع در مصر نشان داد که یک اقتصاد اصیل و پویا نمی تواند همیشه ناظر به زمان حال باشد،بلکه باید"آینده"و حتی نسلهای بعد را نیز در بر گیرد،و این نهایت خودخواهی است که ما تنها به فکر منافع امروز خویش باشیم و مثلا همه منابع موجود زمین را غارت کنیم و به هیچوجه به فکر آیندگان نباشیم که آنها در چه شرائطی زندگی خواهند کرد،مگر برادران ما تنها همینها هستند که امروز با ما زندگی می کنند و آنها که در آینده می آیند برادر ما نیستند.

جالب اینکه از بعضی از روایات چنین استفاده می شود که یوسف برای پایان دادن به استثمار طبقاتی و فاصله میان قشرهای مردم مصر،از سالهای قحطی استفاده کرد،به این ترتیب که در سالهای فراوانی نعمت مواد غذایی از مردم خرید و در انبارهای بزرگی که برای این کار تهیه کرده بود ذخیره کرد،و هنگامی که این سالها پایان یافت و سالهای قحطی در پیش آمد،در سال اول مواد غذایی را به درهم و دینار فروخت و از این طریق قسمت مهمی از پولها را جمع آوری کرد،در سال دوم در برابر زینتها و جواهرات(البته به استثنای آنها که توانایی نداشتند) و در سال سوم در برابر چهارپایان،و در سال چهارم در برابر غلامان و کنیزان، و در سال پنجم در برابر خانه ها،و در سال ششم در برابر مزارع،و آبها،و در سال هفتم در برابر خود مردم مصر،سپس تمام آنها را(به صورت عادلانه ای)به آنها بازگرداند،و گفت هدفم این بود که آنها را از بلا و نابسامانی رهایی بخشم (1).


 1) حدیث فوق که با اختصار،و نقل به معنی،ذکر شد از امام علی بن موسی الرضا ع است به تفسیر مجمع البیان جلد 5 صفحه 244 مراجعه شود.
4-مدح خویش یا معرفی خویشتن

بدون شک تعریف خویش کردن کار ناپسندی است،ولی با این حال این یک قانون کلی نیست،گاهی شرائط ایجاب می کند که انسان خود را به جامعه معرفی کند تا مردم او را بشناسند و از سرمایه های وجودش استفاده کنند و بصورت یک گنج مخفی و متروک باقی نماند.

در آیات فوق نیز خواندیم که یوسف به هنگام پیشنهاد پست خزانه داری مصر خود را با جمله"حفیظ علیم"ستود،زیرا لازم بود سلطان مصر و مردم بدانند که او واجد صفاتی است که برای سرپرستی این کار نهایت لزوم را دارد.

لذا در تفسیر عیاشی از امام صادق ع می خوانیم که در پاسخ این سؤال که آیا جایز است انسان خودستایی کند و مدح خویش نماید؟فرمود:

نعم اذا اضطر الیه اما سمعت قول یوسف اِجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ و قول العبد الصالح وَ أَنَا لَکُمْ نٰاصِحٌ أَمِینٌ :"آری هنگامی که ناچار شود مانعی ندارد آیا نشنیده ای گفتار یوسف را که فرمود:مرا بر خزائن زمین قرار ده که من امین و آگاهم،و همچنین گفتار بنده صالح خدا(هود)من برای شما خیرخواه و امینم" (1)، و از اینجا روشن می شود اینکه در خطبه"شقشقیه"و بعضی دیگر از خطبه های نهج البلاغه علی ع به مدح خویشتن می پردازد و خود را محور آسیای خلافت می شمرد،که همای بلند پرواز اندیشه ها به اوج فکر و مقام او نمی رسد، و سیل علوم و دانشها از کوهسار وجودش سرازیر می شود،و امثال این تعریفها همه برای این است که مردم ناآگاه و بیخبر به مقام او پی ببرند و از گنجینه


 1) تفسیر نور الثقلین جلد 2 صفحه 433.

وجودش برای بهبود وضع جامعه استفاده کنند.

***

5-پاداشهای معنوی برتر است

گرچه بسیاری از مردم نیکوکار در همین جهان به پاداش مادی خود می رسند، همانگونه که یوسف نتیجه پاکدامنی و شکیبایی و پارسایی و تقوای خویش را در همین دنیا گرفت،که اگر آلوده بود هرگز به چنین مقامی نمی رسید.

ولی این سخن به آن معنی نیست که همه کس باید چنین انتظاری را داشته باشند و اگر به پاداشهای مادی نرسند گمان کنند به آنها ظلم و ستمی شده،چرا که پاداش اصلی،پاداشی است که در زندگی آینده انسان،در انتظار او است.

و شاید برای رفع همین اشتباه و دفع همین توهم است که قرآن در آیات فوق بعد از ذکر پاداش دنیوی یوسف اضافه می کند وَ لَأَجْرُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ :"پاداش آخرت برای آنان که ایمان دارند و تقوی پیشه کرده اند برتر است".

***

6-حمایت از زندانیان

زندان هر چند همیشه جای نیکوکاران نبوده است،بلکه گاهی بی گناهان و گاهی گنهکاران در آن جای داشته اند،ولی در هر حال اصول انسانی ایجاب می کند که نسبت به زندانیان هر چند،گنهکار باشند موازین انسانی رعایت شود.

گرچه دنیای امروز ممکن است خود را مبتکر مساله حمایت از زندانیان بداند ولی در تاریخ پرمایه اسلام از نخستین روزهایی که پیامبر ص حکومت می کرد، توصیه ها و سفارشهای او را نسبت به اسیران و زندانیان به خاطر داریم،و سفارش علی ع را نسبت به آن زندانی جنایتکار(یعنی عبد الرحمن بن ملجم مرادی که قاتل او بود)همه شنیده ایم که دستور داد نسبت به او مدارا کنند و حتی از غذای خودش که شیر بود برای او می فرستاد،و در مورد اعدامش فرمود"بیش از یک ضربه بر او نزنند چرا که او یک ضربه بیشتر نزده است"! یوسف نیز هنگامی که در زندان بود رفیقی مهربان،پرستاری دلسوز، دوستی صمیمی و مشاوری خیرخواه،برای زندانیان محسوب می شد،و به هنگامی که از زندان می خواست بیرون آید،نخست با این جمله توجه جهانیان را بوضع زندانیان،و حمایت از آنها،معطوف داشت،دستور داد بر سر در زندان بنویسند:

هذا قبور الاحیاء،و بیت الاحزان،و تجربه الاصدقاء،و شماته الاعداء!:

"اینجا قبر زندگان،خانه اندوه ها،آزمایشگاه دوستان و سرزنشگاه دشمنان است"! (1)و با این دعا علاقه خویش را به آنها نشان داد:اللهم اعطف علیهم بقلوب الاخیار،و لا تعم علیهم الاخبار:"بارالها!دلهای بندگان نیکت را به آنها متوجه ساز و خبرها را از آنها مپوشان" (2).

جالب اینکه در همان حدیث فوق می خوانیم: فلذلک یکون اصحاب السجن اعرف الناس بالاخبار فی کل بلده :به همین دلیل زندانیان در هر شهری از همه به اخبار آن شهر آگاهترند"!! و ما خود این موضوع را در دوران زندان آزمودیم که جز در موارد استثنایی اخبار به صورت وسیعی از طرق بسیار مرموزی که مامورین زندان هرگز از آن آگاه نمی شدند به زندانیان می رسید،و گاه کسانی که تازه به زندان می آمدند خبرهایی در درون زندان می شنیدند که در بیرون از آن آگاهی نداشتند،که اگر بخواهیم شرح نمونه های آن را بدهیم از هدف دور خواهیم شد.


 1 و 2) نور الثقلین جلد 2 صفحه 432.
 
برچسب‌ها: