آیات 51 تا 55

19:46 - 1397/04/14

سوره الفرقان (25): آیات 51 تا 55

اشاره

وَ لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً (51) فَلاٰ تُطِعِ اَلْکٰافِرِینَ وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً کَبِیراً (52) وَ هُوَ اَلَّذِی مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ وَ هٰذٰا مِلْحٌ أُجٰاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کٰانَ رَبُّکَ قَدِیراً (54) وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ وَ کٰانَ اَلْکٰافِرُ عَلیٰ رَبِّهِ ظَهِیراً (55)

ترجمه:

51-و اگر می خواستیم در هر شهر و دیاری پیامبری می فرستادیم.

52-بنا بر این از کافران اطاعت مکن و به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگی بنما.

53-و او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد یکی گوارا و شیرین و دیگری شور و تلخ و در میان آنها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند(گویی هر یک به دیگری می گوید)دور باش و نزدیک نیا! 54-او کسی است که از آب انسانی را آفرید او را نسب و سبب قرار داد(و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)و پروردگار تو همواره قادر است.

55-آنها غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنها سودی می رساند و نه زیانی، و کافران در برابر پروردگارشان(در طریق کفر)کمک کار یکدیگرند.

تفسیر:

دو دریای آب شیرین و شور در کنار هم

نخستین آیه مورد بحث،اشاره به عظمت مقام پیامبر ص است،می فرماید: "اگر ما می خواستیم در هر شهر و دیاری،پیامبری می فرستادیم"(اما چنین نکردیم و مسئولیت هدایت جهانیان را بر دوش تو افکندیم)( وَ لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً ).

در واقع همانگونه که خداوند-طبق آیات گذشته-قدرت دارد دانه های باران حیاتبخش را به تمام سرزمینهای مرده بفرستد،این توانایی را نیز دارد که وحی و نبوت را در هر شهر و دیاری بر قلب پیامبری نازل کند،و برای هر امتی انذار کننده و بیم دهنده ای بفرستد،اما خداوند آنچه را شایسته تر است برای بندگان برمی گزیند،زیرا تمرکز نبوت در وجود یک فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلوگیری از هر گونه تفرقه و پراکندگی می شود.

این احتمال نیز وجود دارد که بعضی از مشرکان در کنار بهانه های دیگر این بهانه را نیز داشتند و می گفتند آیا بهتر نبود خدا در هر شهر و آبادی،پیامبری مبعوث می کرد؟ولی قرآن در پاسخ آنها می گوید:خدا اگر می خواست می توانست چنین کند،اما قطعا صلاح امتها و ملتها این پراکندگی نبود.

به هر حال این آیه هم دلیلی است بر عظمت مقام پیامبر،و هم لزوم وحدت رهبری و هم سنگین بودن بار مسئولیت او.

*** به همین دلیل در آیه بعد دو دستور مهم را که دو برنامه اساسی پیامبران را تشکیل می دهد بیان می کند،نخست روی سخن را به پیامبر اسلام ص کرده می فرماید:"بنا بر این از کافران اطاعت مکن"( فَلاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ ).

در هیچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پیش مگیر که سازشکاری با منحرفان،آفت دعوت به سوی خدا است،در برابر آنها محکم بایست و به اصلاح آنها بکوش،ولی مراقب باش ابدا تسلیم هوسها و خرافات آنها نشوی.

و اما دستور دوم اینکه"به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگی کن"( وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً کَبِیراً ).

جهادی بزرگ به عظمت رسالتت،و به عظمت جهاد تمام پیامبران پیشین، جهادی که تمام ابعاد روح و فکر مردم را در بر گیرد و جنبه های مادی و معنوی را شامل شود.

بدون شک منظور از جهاد در این مورد جهاد فکری و فرهنگی و تبلیغاتی است،نه جهاد مسلحانه،چرا که این سوره مکی است و می دانیم دستور جهاد مسلحانه در مکه نازل نشده بود.

و به گفته مرحوم"طبرسی"در مجمع البیان این آیه دلیل روشنی است بر اینکه جهاد فکری و تبلیغاتی در برابر وسوسه های گمراهان و دشمنان حق از بزرگترین جهادها است،و حتی ممکن است حدیث معروف پیامبر ص:

رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر: "ما از جهاد کوچک به سوی جهاد بزرگ بازگشتیم"اشاره به همین جهاد و عظمت کار دانشمندان و علما در تبلیغ دین باشد".

این تعبیر عظمت مقام قرآن را نیز بازگو می کند،چرا که وسیله ای است برای این جهاد کبیر،و سلاحی است برنده،که قدرت بیان و استدلال و تاثیر عمیق و جاذبیتش ما فوق تصور و قدرت انسانها است.

وسیله مؤثری است به درخشندگی آفتاب و روشنایی روز،به آرامبخشی پرده های شب،به حرکت آفرینی بادها،به عظمت ابرها و به حیاتبخشی قطره های باران که در آیات گذشته به آن اشاره رفته بود.

*** و پس از فاصله مختصری،باز به استدلال بر عظمت خداوند از طریق بیان نعمتهای او در نظام آفرینش می پردازد،و به تناسب بیان نزول قطرات حیاتبخش باران که در آیات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهای شیرین و شور کرده می فرماید:"او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد،یکی گوارا و شیرین و دیگری شور و تلخ،و در میان آنها برزخی قرار داد،گویی هر یک از آنها به دیگری می گوید:دور باش و نزدیک شدن تو به من حرام است"!( وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ وَ هٰذٰا مِلْحٌ أُجٰاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً ).

"مرج"از ماده"مرج"(بر وزن فلج)به معنی مخلوط کردن و یا ارسال و رها نمودن است و در اینجا به معنی در کنار هم قرار گرفتن آب شیرین و شور است.

"عذب"به معنی گوارا و پاکیزه و خنک،و"فرات"به معنی خوش طعم و خوشگوار است،"ملح"به معنی شور،و"اجاج"به معنی تلخ و گرم است(بنا بر این ملح و اجاج نقطه مقابل عذب و فرات است).

"برزخ"به معنی حجاب و حائل میان دو چیز است.

و جمله" حِجْراً مَحْجُوراً "چنان که سابقا هم(ذیل آیه 22 همین سوره)اشاره کردیم جمله ای بوده است که در میان عرب به هنگامی که با کسی روبرو می شدند و از او وحشت داشتند برای گرفتن امان،این جمله را می گفتند،یعنی"ما را معاف و در امان دارید و از ما دور باشید".

به هر حال این آیه یکی دیگر از مظاهر شگفت انگیز قدرت پروردگار را در جهان آفرینش ترسیم می کند که چگونه یک حجاب نامرئی،و حائل ناپیدا در میان دریای شور و شیرین قرار می گیرد و اجازه نمی دهد آنها با هم آمیخته شوند.

البته امروز ما این را می دانیم که این حجاب نامرئی همان"تفاوت درجه غلظت آب شور و شیرین"و به اصطلاح تفاوت"وزن مخصوص"آنها است که سبب می شود تا مدت مدیدی به هم نیامیزند.

گرچه جمعی از مفسران برای پیدا کردن چنین دو دریایی در روی کره زمین به زحمت افتاده اند که در کجا دریای آب شیرین در کنار آب شور قرار گرفته و مخلوط نمی شود،ولی این مشکل نیز برای ما حل شده است،زیرا می دانیم تمام رودخانه های عظیم آب شیرین که به دریاها می ریزند در کنار ساحل،دریایی از آب شیرین تشکیل می دهند و آبهای شور را به عقب می رانند و تا مدت زیادی این وضع ادامه دارد،و به خاطر تفاوت درجه غلظت آنها از آمیخته شدن با یکدیگر ابا دارند،و هر یک به دیگری"حجرا مهجورا"می گوید! جالب اینکه بر اثر جزر و مد آب دریاها که در شبانه روز دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه صورت می گیرد سطح آب دریا به مقدار زیادی بالا و پائین می رود،این آبهای شیرین که دریایی را تشکیل داده اند در مصب همان رودخانه ها و نقاط اطراف آن در خشکی پیش می روند و انسانها از زمانهای قدیم از این موضوع استفاده کرده،نهرهای زیادی در این گونه مناطق دریا کنده اند و زمینهای فراوانی را زیر کشت درختان برده اند که وسیله آبیاری آنها همین آب شیرین است که به وسیله جزر و مد بر مناطق وسیع گسترش می یابد.

هم اکنون در جنوب ایران شاید ملیونها نخل وجود دارد که ما قسمتی از آن را از نزدیک مشاهده کرده ایم که تنها با همین وسیله آبیاری می شوند،و در فاصله زیادی از ساحل دریا قرار گرفته اند،در سالهایی که بارندگی کم و آب رودخانه های عظیمی که به دریا می ریزد تقلیل پیدا کند گاهی آب شور غلبه می کند که مردم کشاورز این سامان از آن سخت نگران می شوند زیرا به زراعت آنها لطمه می زند.

ولی معمولا چنین نیست و این آب"عذب و فرات"که در کنار آن آب"ملح و اجاج"قرار گرفته،به آن آمیخته نمی شود،سرمایه بزرگی برای آنها محسوب می شود.

ناگفته پیدا است وجود علل طبیعی در اینگونه مسائل هرگز از ارزش آنها نمی کاهد مگر طبیعت چیست؟جز فعل خدا و اراده و مشیت پروردگار است که این خواص را به این موجودات داده؟! جالب اینکه هنگامی که انسان با هواپیما از این مناطق می گذرد،منظره این دو آب که رنگهای متفاوتی دارند و با هم آمیخته نمی شوند به خوبی نمایان است که انسان را به یاد این نکته قرآنی می اندازد.

ضمنا قرار گرفتن این آیه در میان آیات مربوط به"کفر"و"ایمان"ممکن است اشاره و تشبیهی در این امر نیز باشد که گاهی در یک جامعه،در یک شهر،و گاه حتی در یک خانه افرادی با ایمان که همچون آب عذب و فراتند در کنار افراد بی ایمان که همچون آب ملح و اجاجند،با دو طرز تفکر،دو نوع عقیده،و دو نوع عمل پاک و ناپاک،قرار می گیرند،بی آنکه بهم آمیخته شوند.

*** در آیه بعد به مناسبت بحث نزول باران و همچنین دریاهای آب شور و شیرین که در کنار هم قرار می گیرند سخن از آفرینش انسان از آب به میان آورده می گوید:"او کسی است که از آب انسانی را آفرید"( وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمٰاءِ بَشَراً ).

و به راستی صورتگری کردن در آب و چنین نقش بدیعی را بر آب زدن دلیل بر نهایت قدرت پروردگار است،در حقیقت در آیات گذشته سخن از پرورش گیاهان به وسیله باران در میان بود و در اینجا سخن از مرحله عالیتری یعنی آفرینش انسان از آب در میان است.

در اینکه منظور از آب در اینجا کدام آب است در میان مفسران گفتگو است:

جمعی معتقدند منظور از"بشر"نخستین انسان یعنی آدم ع است چرا که آفرینش او از"طین"یعنی معجونی از آب و خاک بود،بعلاوه طبق بعضی از روایات اسلامی نخستین موجودی که خدا آفرید آب بود و انسان را از آن آب آفرید.

نکره بودن"بشرا"(انسانی را)گواه این معنی است.

اما جمعی دیگر معتقدند که منظور از"ماء"آب نطفه است که همه انسانها به قدرت پروردگار توسط آن به وجود می آیند،و با آمیزش نطفه مرد"اسپر" که در آب شناور است با"اوول"نطفه زن،نخستین جوانه حیات انسان یعنی اولین سلول زنده آدمی به وجود می آید.

اگر انسان مراحل انعقاد نطفه را از آغاز تا پایان دوران جنینی تحت بررسی و مطالعه دقیق قرار دهد آن قدر آیات عظمت حق و قدرت آفریدگار را در آن مشاهده می کند که به تنهایی برای شناخت ذات پاک او کافی است.

گواه این تفسیر جمله ای است که در ذیل آیه آمده و شرح آن را خواهیم داد ( فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً ).

از این گذشته بدون شک بیشترین قسمت وجود انسان را آب تشکیل می دهد به طوری که می توان گفت ماده اصلی وجود هر انسانی آب است،و به همین دلیل مقاومت انسان در برابر کمبود آب بسیار کم است،در حالی که انسان در برابر کمبود مواد غذایی می تواند روزها و هفته ها مقاومت کند.

البته این احتمال نیز وجود دارد که همه این معانی در مفهوم آیه جمع باشد یعنی هم بشر نخستین از آب آفریده شده،و هم پیدایش تمام افراد انسان از آب نطفه است،و هم آب مهمترین ماده ساختمان بدن انسان را تشکیل می دهد،آبی که از ساده ترین موجودات این جهان محسوب می شود چگونه مبدء پیدایش چنین خلق شگرفی شده است؟!این دلیل روشن قدرت او است.

به دنبال آفرینش انسان،سخن از گسترش نسلها به میان آورده،می گوید:

"خداوند این انسان را از دو شاخه گسترش داد:شاخه نسب و صهر"( فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً ).

منظور از"نسب"پیوندی است که در میان انسانها از طریق زاد و ولد به وجود می آید،مانند ارتباط پدر و فرزند یا برادران به یکدیگر،اما منظور از "صهر"که در اصل به معنی"داماد"است،پیوندهایی است که از این طریق میان دو طایفه بر قرار می شود،مانند پیوند انسان با نزدیکان همسرش،و این دو،همان چیزی است که فقهاء در مباحث نکاح از آن تعبیر به"نسب"و"سبب"می کنند.

در قرآن مجید در سوره نساء به هفت مورد از محارم که از طریق نسب به وجود می آیند اشاره شده(مادر،دختر،خواهر،عمه،خاله،دختر برادر و دختر خواهر)و به چهار مورد از موارد سبب و صهر(دختر همسر،مادر همسر همسر فرزند،و همسر پدر).

البته در تفسیر این جمله نظرات دیگری از سوی مفسران اظهار شده اما آنچه گفتیم روشنتر و قویتر از همه است.

از جمله اینکه:جمعی"نسب"را به معنی فرزندان پسر،و"صهر"را به معنی فرزندان دختر دانسته اند،چرا که پیوندهای نسبی روی پدران حساب می شود، نه روی مادران.

ولی به طوری که در تفسیر نمونه جلد 2 ذیل آیه 61 سوره آل عمران مشروحا گفته ایم این یک اشتباه بزرگ است که از سنتهای دوران قبل از اسلام سرچشمه گرفته است که نسب را تنها از طریق پدر می دانستند،و مادر هیچ نقشی نداشت، در حالی که در فقه اسلامی و در میان همه دانشمندان اسلام مسلم است که احکام محرم بودن نسبی هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر است(برای توضیح بیشتر به تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 437 مراجعه فرمائید).

قابل توجه اینکه حدیث معروفی در اینجا داریم که در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده است،طبق این حدیث آیه فوق درباره پیامبر ص و علی ع نازل شده،چرا پیامبر ص دخترش فاطمه ع را به همسری علی ع در آورد و به این ترتیب علی ع هم پسر عموی پیامبر ص و هم همسر دخترش بود،و این است معنی"نسبا و صهرا" (1).

اما همانگونه که بارها گفته ایم این گونه روایات بیان مصداقهای روشن است و مانع از عمومیت مفهوم آیه نیست،آیه هر گونه پیوندی را که از طریق نسب و دامادی به وجود می آید شامل می شود که یکی از مصداقهای روشنش پیوند علی ع با پیامبر ص از دو جهت بود.

در پایان آیه به عنوان تاکید بر مسائل گذشته می فرماید:"پروردگار تو همواره قادر بوده و هست"( وَ کٰانَ رَبُّکَ قَدِیراً ).

*** سرانجام در آخرین آیه مورد بحث،انحراف مشرکان را از اصل توحید، از طریق مقایسه قدرت بتها با قدرت پروردگار که نمونه های آن در آیات قبل گذشت روشن می سازد،می گوید:"آنها معبودهایی جز خدا می پرستند که نه سودی به آنها می رساند و نه زیانی"( وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ ).

مسلم است تنها وجود سود و زیان نمی تواند معیار پرستش باشد،ولی قرآن با این تعبیر بیانگر این نکته است که آنها هیچ بهانه ای برای این پرستش ندارند چرا که بتها موجوداتی هستند کاملا بی خاصیت و فاقد هر گونه ارزش و تاثیر مثبت یا منفی.

و در پایان آیه اضافه می کند:"کافران در برابر پروردگارشان(در طریق


 1) مجمع البیان و تفسیر روح المعانی ذیل آیه.

کفر)به یکدیگر کمک می کنند"( وَ کٰانَ الْکٰافِرُ عَلیٰ رَبِّهِ ظَهِیراً ).

آنها در مسیر انحرافیشان تنها نیستند،و بطور قاطعی یکدیگر را تقویت می نمایند،نیروهایی را که می بایست در مسیر"اللّٰه"بسیج کنند،بر ضد آئین خدا و پیامبرش و مؤمنان راستین بسیج می نمایند.

و اگر می بینیم بعضی از مفسران،"کافر"را در اینجا منحصرا به"ابو جهل" تفسیر کرده اند از باب ذکر مصداق واضح است،و گرنه کافر در همه جا معنی وسیعی دارد که همه کفار را شامل می شود.

***

نکته ها:

اشاره
1-وحدت رهبری

در نخستین آیه مورد بحث این سخن پروردگار را خواندیم که"اگر می خواستیم در هر شهر و دیاری،پیامبری انذار کننده مبعوث می کردیم ولی چنین نکردیم.

این مسلما به خاطر آنست که پیامبران رهبران امتها هستند و می دانیم تفرقه در مساله رهبری موجب تضعیف هر امت و ملت است،مخصوصا در آنجا که سخن از خاتمیت در میان است و باید رهبری تا پایان جهان تداوم یابد اهمیت تمرکز و وحدت آشکارتر می شود.

رهبر واحد می تواند تمام نیروها را متحد سازد،و به آنها انسجام و وحدت برنامه دهد،و در حقیقت مساله وحدت رهبری،انعکاسی است از حقیقت توحید در اجتماع انسانی که نقطه مقابل آن یک نوع شرک و تفرقه و نفاق است.

و اگر در آیه 24 سوره فاطر می خوانیم وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ : "هر امتی پیامبری انذار کننده داشته"هیچ گونه منافاتی با بحث فوق ندارد، زیرا سخن از امت است،نه از اهل هر شهر و هر دیار.

از مقام پیامبران که بگذریم در رده های پائین تر رهبری نیز همین اصل حاکم است،و ملتهایی که از نظر رهبری گرفتار تجزیه شده اند علاوه بر ضعف و زبونی به تجزیه در سایر شؤونشان انجامیده است.

***

2-قرآن وسیله جهاد کبیر

"جهاد کبیر"تعبیر گویایی است از اهمیت برنامه یک مبارزه سازنده الهی.

جالب اینکه در آیات فوق،این عنوان به قرآن داده شده است،و یا به تعبیر دیگر به عمل کسانی که به وسیله قرآن با کژیها و انحرافات و آلودگیها مبارزه می کنند.

این تعبیر از یک سو اهمیت مبارزات منطقی و عقیدتی را روشن می سازد،و از سوی دیگر عظمت مقام قرآن را.

در بعضی از روایات آمده است که"ابو سفیان"و"ابو جهل"و بعضی دیگر از سران شرک شبی از شبها جداگانه برای شنیدن آیات قرآن به طور مخفیانه،هنگامی که پیامبر ص مشغول نماز بود آمدند و هر یک بدون اینکه دیگری بداند در محلی پنهان شده آن شب مدتی طولانی آیات قرآن را از پیامبر ص شنیدند،هنگامی که پراکنده شدند سفیده صبح دمیده بود،و اتفاقا به هنگام بازگشت از یک راه آمدند و سرشان فاش شد و به سرزنش همدیگر پرداختند و تاکید کردند چنین کاری نباید تکرار شود،چرا که اگر بعضی از جاهلان این صحنه را ببینند باعث شک و تردیدشان خواهد شد! ولی در شب دوم همین برنامه تکرار شد و باز به هنگام بازگشت با یکدیگر روبرو شدند و ناراحت و نگران گشتند و همان سخنان قبل را تکرار و تاکید نمودند.

شب سوم نیز همان برنامه تجدید شد و به هنگامی که یکدیگر را دیدند گفتند:ما از اینجا نباید حرکت کنیم تا عهد و پیمان ببندیم که دیگر این کار تکرار نشود،عهد و پیمان بستند و از هم جدا شدند.

فردا صبح یکی از مشرکان به نام"اخنس بن شریق"عصای خود را برگرفت و به سوی خانه"ابو سفیان"آمد،و به او گفت بگو ببینم:عقیده تو در باره آنچه از محمد ص شنیدی چیست؟ابو سفیان گفت:به خدا قسم مطالبی شنیدم که معنای آن را به خوبی درک کردم ولی مسائلی را هم شنیدم که معنا و مراد آن را نفهمیدم!.

"اخنس"از نزد ابو سفیان بیرون آمد،و به سراغ خانه"ابو جهل"رفت و به او گفت:تو درباره آنچه از محمد شنیدی چه می گویی؟! ابو جهل گفت:چه شنیدم؟مطلب این است که ما و فرزندان ابو عبد مناف در افتخارات با هم رقابت داریم،آنها گرسنگان را اطعام کردند ما هم کردیم، بی مرکبان را مرکب دادند،ما هم دادیم،بخشیدند و انفاق کردند،ما هم کردیم،و دوش به دوش هم جلو می آمدیم،اما آنها ادعا کردند که از ما پیامبری برخاسته که وحی آسمانی به او می رسد،ما چگونه می توانیم در این امر با آنها رقابت کنیم؟ حال که چنین است به خدا سوگند به او ایمان نمی آوریم و هرگز او را تصدیق نخواهیم کرد! "اخنس"برخاست و او را ترک گفت (1).

آری جاذبه قرآن آنها را شبهای متوالی به سوی خود می کشاند و تا سفیده صبح غرق این جاذبه الهی بودند،ولی خود خواهی و تعصب و حفظ منافع مادی آن چنان بر آنها مسلط بود که مانع از پذیرش حق می شد.

بدون تردید این نور الهی،این قدرت را دارد که هر قلب آماده ای را هر جا باشد به سوی خود جذب کند و به همین دلیل در آیات مورد بحث،قرآن وسیله جهاد کبیر معرفی شده است.

***


 1) "سیره ابن هشام"جلد اول صفحه 337 و"تفسیر فی ظلال"جلد 6 صفحه 172.
برچسب‌ها: