آیات 43 تا 51

11:23 - 1397/04/17

سوره الشعراء (26): آیات 43 تا 51

اشاره

قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبٰالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قٰالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنّٰا لَنَحْنُ اَلْغٰالِبُونَ (44) فَأَلْقیٰ مُوسیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ (45) فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَهُ سٰاجِدِینَ (46) قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (47) رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ (48) قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (49) قٰالُوا لاٰ ضَیْرَ إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنّٰا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنٰا رَبُّنٰا خَطٰایٰانٰا أَنْ کُنّٰا أَوَّلَ اَلْمُؤْمِنِینَ (51)

ترجمه:

43-(روز موعود فرا رسید و همگی جمع شدند،موسی رو به ساحران کرد و)گفت:آنچه را می خواهید بیفکنید،بیفکنید! 44-آنها طنابها و عصاهای خود را افکندند و گفتند به عزت فرعون،قطعا پیروزیم! 45-سپس موسی عصایش را افکند،ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید! 46-ساحران همگی فورا به سجده افتادند.

47-گفتند ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم.

48-پروردگار موسی و هارون.

49-(فرعون)گفت:آیا به او ایمان آوردید پیش از آن که به شما اجازه دهم؟!مسلما او بزرگ و استاد شما است که به شما سحر آموخته!،اما به زودی خواهید دانست که دستها و پاهای شما را به طور مختلف قطع می کنم،و همه شما را به دار می آویزم.

50-گفتند:مهم نیست(هر کار از دستت ساخته است بکن)ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم! 51-ما امیدواریم پروردگارمان خطاهای ما را به بخشد،که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم.

تفسیر:

نور ایمان در قلب ساحران درخشیدن گرفت

هنگامی که ساحران قول و قرارهای خود را با فرعون گذاردند او وعده پاداش و تقرب به درگاهش به آنان داد و آنها را دلگرم و مطمئن ساخت،به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند،و در خلال مدتی که فرصت داشتند،طنابها و عصاهای بسیار فراهم ساختند که ظاهرا درون آنها را خالی کرده و ماده شیمیایی مخصوصی (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرار می شود در آن ریختند.

سرانجام یوم موعود فرا رسید،و انبوه عظیمی از مردم در آن صحنه جمع شدند تا شاهد این مبارزه تاریخی باشند،فرعون و اطرافیانش از یک سو و ساحران از سوی دیگر،و موسی و برادرش هارون از سوی سوم،در آنجا حضور یافتند.

اما همانگونه که معمول قرآن است،این مقدمات را که از لابلای بحثهای آینده روشن می شود حذف کرده وارد اصل سخن می گردد،در اینجا به ترسیم این صحنه سرنوشت ساز پرداخته می گوید: "موسی رو به سوی ساحران کرد و گفت:آنچه را می خواهید بیفکنید بیفکنید و هر چه دارید به میدان آورید"( قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ مُلْقُونَ ).

از آیه 115 سوره اعراف استفاده می شود این سخن را موسی هنگامی گفت که ساحران به او گفتند آیا تو پیشقدم می شوی و می افکنی یا ما؟!.

این پیشنهاد موسی ع که از اطمینان خاطر او به پیروزی سرچشمه می گرفت و دلیل خونسردی او در برابر انبوه عظیم دشمنان و حامیان سرسخت فرعون بود، نخستین ضربه را بر پیکر ساحران وارد ساخت و نشان داد که موسی از آرامش روانی خاصی بهره مند است و به جای دیگری دل بسته و پشتگرم است.

*** ساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حد اکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزی خود امیدوار بودند"طنابها و عصاهای خود را افکندند و گفتند:

به عزت فرعون ما قطعا پیروزیم"!( فَأَلْقَوْا حِبٰالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قٰالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنّٰا لَنَحْنُ الْغٰالِبُونَ ) (1).

آری آنها همانند همه متملقان چاپلوس با نام فرعون شروع کردند و تکیه بر قدرت پوشالی او نمودند.

در این هنگام چنان که قرآن در جایی دیگر بیان کرده،عصاها و طنابهای مخصوص به صورت مارهای کوچک و بزرگ به حرکت در آمدند(سوره طه آیه 66)،آنها مخصوصا بخشی از وسائل سحر خود را از عصاها انتخاب کرده بودند


 1) "حبال"جمع"حبل"(بر وزن طبل)به معنی طناب است،و"عصی"جمع "عصا"می باشد.

تا به پندارشان با عصای موسی رقابت کنند و طنابها را هم بر آن افزوده بودند که برتری خود را به ثبوت رسانند! در این هنگام غریو شادی از مردم برخاست و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت،به گونه ای که از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند و از مشاهده این صحنه لذت بخش به وجد و سرور آمده بودند!.

*** اما موسی چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد،جلو آمد"و عصای خود را افکند،ناگهان ثعبان و مار عظیمی شد و با سرعت شروع به بلعیدن وسائل دروغین ساحران کرد!و آنها را یکی بعد از دیگری در کام خود فرو برد"! ( فَأَلْقیٰ مُوسیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ ) (1).

در اینجا نخست سکوت زود گذری بر مردم حکم فرما شد،دهانها از تعجب بازماند چشمها از حرکت ایستاد،گویی در آنجا خشک شده بودند،ولی به زودی جای این سکوت را فریادهای وحشتناک گرفت،گروهی پا به فرار گذاشتند، گروهی منتظر بودند پایان کار به کجا می رسد،و جمعی بی هدف فریاد می کشیدند و دهان ساحران از تعجب بازمانده بود.

*** در اینجا همه چیز عوض شد،ساحران که تا آن لحظه در خط شیطنت و همکاری با فرعون و مبارزه با موسی ع قرار داشتند یک مرتبه به خود آمدند و چون از تمام ریزه کاریها و فوت و فن سحر با خبر بودند،یقین پیدا کردند که این


 1) "تلقف"از ماده"لقف"(بر وزن سقف)به معنی برگرفتن چیزی به سرعت است خواه با دست باشد یا با دهان،و معلوم است که در اینجا منظور گرفتن با دهان است، و"یافکون"از ماده"افک"(بر وزن کذب)به معنی دروغ است،و در اینجا اشاره به وسائل دروغین است که آنها آن را به جای مارهای کوچک و بزرگ غالب کرده بودند.

مساله قطعا سحر نیست،این یک معجزه بزرگ الهی است"ناگهان همه آنها به سجده افتادند"( فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سٰاجِدِینَ ).

جالب اینکه قرآن تعبیر به"القی"می کند که مفهومش"افکنده شدند" می باشد،اشاره به اینکه آن چنان تحت تاثیر جاذبه معجزه موسی ع قرار گرفتند که گویی بی اختیار بر زمین افتاده و سجده کردند.

*** و همراه با این عمل که دلیل روشن ایمان آنها بود با زبان نیز"گفتند:ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم"!( قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ ).

*** و برای اینکه جای هیچ ابهام و تردید باقی نماند و فرعون نتواند این سخن را تفسیر دیگری کند،اضافه کردند"به پروردگار موسی و هارون"( رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ ).

و این نشان می دهد که برنامه افکندن عصا و گفتگوی با ساحران را هر چند موسی انجام داد اما برادرش هارون در کنار او ایستاده و آماده هر گونه پشتیبانی از برادر بود.

این دگرگونی عجیب که در روحیه ساحران پیدا شد،و در یک لحظه کوتاه از ظلمت مطلق به روشنایی خیر کننده ای گام نهادند،و به تمام منافعی که از فرعون انتظار داشتند پشت پا زدند-سهل است-جان خود را نیز به خطر افکندند،همه به خاطر این بود که آنها علم و دانشی داشتند،و در پرتو آن توانستند حق را از باطل بشناسند و دست به دامن حق زنند.

آنها باقیمانده راه را با پای"عقل"نمی پیمودند که بر مرکب راهوار"عشق" سوار شده بودند،و بوی گلشان آن چنان مست کرده بود که دامن از دست داده بودند،و خواهیم دید به همین دلیل در برابر شدیدترین تهدیدهای فرعون شجاعانه ترین استقامت را نشان دادند!.

در حدیثی از پیامبر ص می خوانیم:ما من قلب الا بین اصبعین من اصابع الرحمن ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه: "هر دلی در پنجه قدرت خداوند رحمان است،اگر بخواهد آن را به راه راست می دارد و اگر اراده کند منحرف می سازد" (1)(بدیهی است خواست خدا در این دو مرحله از آمادگیهای افراد سرچشمه می گیرد،و این توفیق و سلب توفیق به خاطر زمینه های مختلف دلها است و بی حساب نیست).

*** در این هنگام فرعون که از یک سو روحیه خود را پاک باخته بود،و از سوی دیگر تمام قدرت و موجودیت خویش را در خطر می دید،و مخصوصا می دانست ایمان آوردن ساحران چه تاثیر عمیقی در روحیه مردم خواهد گذارد و ممکن است گروه عظیمی به پیروی از ساحران به سجده بیفتند،به گمان خود دست به ابتکار تازه ای زد رو به ساحران کرد و گفت:"آیا به او ایمان آوردید پیش از آنکه من به شما اجازه دهم"( قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ ) (2).

او که سالیان دراز بر تخت استبداد تکیه کرده بود نه تنها انتظار داشت که مردم بی اذن او عملی انجام ندهند بلکه انتظارش این بود که قلب و عقل و فکر مردم نیز به اختیار و اجازه او باشد تا او فرمان ندهد نیندیشند!،و تا اجازه ندهد تصمیم نگیرند!


 1) تفسیر فی ظلال جلد 6 صفحه 208.
 2) در اینجا و در سوره طه آیه 71 تعبیر" آمَنْتُمْ لَهُ "آمده در حالی که در سوره اعراف آیه 123- آمَنْتُمْ بِهِ ذکر شده،و به طوری که بعضی از ارباب لغت گفته اند ایمان در صورتی که با"لام"متعدی شود معنی خضوع را می رساند و در صورتی که با باء متعدی شود معنی تصدیق را.

و چنین است راه و رسم جباران.

این مغرور سرکش حاضر نبود حتی نام پروردگار یا نام موسی را بر زبان جاری کند،بلکه تنها با ضمیر"له"که در اینجا به منظور تحقیر است اکتفاء می کرد.

ولی فرعون به این هم قناعت نکرد،و دو جمله دیگر گفت تا هم موقعیت خویش را به پندار خود تثبیت کند،و هم جلو افکار بیدار شده مردم را سد نماید و بار دیگر به خواب فرو برد:

نخست ساحران را متهم ساخت که این یک تبانی و توطئه قبلی است که میان شما و موسی صورت گرفته،توطئه ای است بر ضد تمام مردم مصر!گفت:"او بزرگ و استاد شما است که به شما سحر آموخته،و شما همگی سخر را از مکتب او فرا گرفته اید"! ( إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ ).

شما با قرار قبلی این صحنه سازی را به وجود آورده اید تا ملت بزرگ مصر را گمراه سازید و زیر سیطره حکومت خود درآورید!،شما می خواهید صاحبان اصلی این کشور را از شهر و دیارشان آواره کنید و بردگان را بجای آن بنشانید.

اما من به شما اجازه نخواهم داد که در این توطئه پیروز شوید،من این توطئه را در نطفه خفه می کنم!"به زودی خواهید دانست شما را چنان مجازاتی می کنم که درس عبرتی برای همگان گردد،دستها و پاهای شما را به طور مختلف قطع می کنم(دست راست و پای چپ یا دست چپ و پای راست)و همگی را بدون استثناء به دار می آویزم"!( فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ).

یعنی نه تنها همه شما را به قتل می رسانم بلکه قتلی توأم با زجر و شکنجه آنهم در ملا عام و بر فراز درختان بلند نخل،زیرا بریدن دست و پا به طور مخالف سبب می شود که احتمالا انسان دیرتر بمیرد و زجر و شکنجه بیشتر شود.

و چنین است طریقه زمامداران زورگو و ستمکار در هر عصر و زمان،نخست مردان مصلح الهی را متهم به توطئه بر ضد مردم می کنند،و پس از استفاده از حربه تهمت،حربه شمشیر را به کار می برند،تا موقعیت حق طلبان و پشتوانه مردمی آنها نخست تضعیف شود،سپس آنها را از سر راه خود بردارند.

*** اما فرعون در اینجا کور خوانده بود،زیرا ساحران یک لحظه پیش،و مؤمنان این لحظه،آن چنان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود و در آتش عشق خدا داغ گشته بودند که این تهدید فرعون را در حضور جمعیت به طرز بسیار قاطعی پاسخ گفتند و نقشه شیطانی او را نقش بر آب کردند.

"گفتند:هیچ مانعی ندارد،و هیچگونه زیانی از این کار به ما نخواهد رسید هر کار می خواهی بکن ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم"( قٰالُوا لاٰ ضَیْرَ إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ ).

تو با این کار نه تنها چیزی از ما کم نمی کنی،بلکه ما را به لقای معشوق حقیقی و معبود واقعی می رسانی،آن روز که این تهدیدها در ما اثر می گذاشت ما خویشتن را نمی شناختیم،با خدای خود آشنا نبودیم،و راه حق را گم کرده در بیابان زندگی سرگردان بودیم،اما امروز گم شده خود را یافته ایم،هر کار می توانی بکن! *** سپس افزودند ما در گذشته گناهانی مرتکب شده ایم و در این صحنه سردمدار مبارزه با پیامبر راستین خدا موسی ع شدیم،و در ستیز با حق پیشقدم بودیم، اما"ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم"( إِنّٰا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنٰا رَبُّنٰا خَطٰایٰانٰا أَنْ کُنّٰا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ ).

ما امروز از هیچ چیز وحشت نداریم،نه از تهدیدهای تو،و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخه های بلند نخل!.

اگر ترسی داشته باشیم تنها از گناهان گذشته خویش است و امیدواریم آن نیز در سایه ایمان و امید به لطف حق بر طرف گردد.

این چه نیرویی است که وقتی در قلب انسان پیدا می شود بزرگترین قدرتها در نظرش کوچک،و در برابر سخت ترین شکنجه ها مقاوم،و نسبت به ایثار جان سخاوتمند می گردد؟ این نیروی ایمان است.

این شعله چراغ فروزان عشق است،که شهد شهادت در راه خدا را در کام انسان شیرینتر از عسل می کند،و وصال محبوب را برترین هدف می سازد.

این همان نیرویی بود که پیامبر اسلام ص از آن کمک گرفت و مسلمانان نخستین را با آن پرورش داد و به سرعت ملتی عقب افتاده را به اوج افتخار رسانید، مسلمانانی که تاریخشان مایه اعجاب جهانیان شد.

ولی به هر حال این صحنه برای فرعون و دستگاهش بسیار گران تمام گشت هر چند طبق بعضی از روایات تهدیداتش را عملی نمود و ساحران مؤمن را شهید کرد،اما این کار نه تنها عواطف مردم را که به نفع موسی ع تحریک شده بود خاموش نکرد،بلکه به آن دامن زد.

همه جا سخن از پیامبر نو ظهور در میان بود،و همه جا از نخستین شهیدان با ایمان بحث می شد،گروهی به این وسیله ایمان آوردند که بعضی از یاران نزدیک فرعون و حتی همسرش در این صف قرار گرفتند.

در اینجا سؤالی مطرح است که ساحران توبه کار و مؤمن چگونه خود را نخستین مؤمنان نامیدند؟ آیا منظورشان این بوده که نخستین مؤمنان در آن صحنه بودند؟

یا نخستین مؤمنان از حامیان فرعون؟ یا نخستین مؤمنانی که شربت شهادت نوشیدند؟ همه اینها محتمل است و در عین حال منافاتی با یکدیگر ندارد.

این تفاسیر در صورتی است که ما معتقد باشیم قبل از آنها کسان دیگری از بنی اسرائیل یا غیر بنی اسرائیل به موسی ایمان آورده باشند،اما اگر بگوئیم آنها پس از بعثت ماموریت یافتند که مستقیما با خود فرعون تماس گیرند و نخستین ضربه را بر پیکر او وارد کنند،بعید نیست که این گروه به راستی اولین مؤمنان بوده اند و نیاز به تفسیر دیگری نیست.

برچسب‌ها: