آیات 141 تا 152

11:26 - 1397/04/18

سوره الشعراء (26): آیات 141 تا 152

اشاره

کَذَّبَتْ ثَمُودُ اَلْمُرْسَلِینَ (141) إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صٰالِحٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ (142) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (143) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (144) وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (145) أَ تُتْرَکُونَ فِی مٰا هٰاهُنٰا آمِنِینَ (146) فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ (147) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهٰا هَضِیمٌ (148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً فٰارِهِینَ (149) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (150) وَ لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ اَلْمُسْرِفِینَ (151) اَلَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ یُصْلِحُونَ (152)

ترجمه:

141-قوم ثمود رسولان(خدا)را تکذیب کردند.

142-هنگامی که صالح به آنها گفت:آیا تقوی پیشه نمی کنید؟ 143-من برای شما فرستاده امینی هستم.

144-تقوی الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمائید.

145-من اجر و پاداشی در برابر این دعوت از شما نمی طلبم،اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است.

146-آیا شما تصور می کنید همیشه در نهایت امنیت،در نعمتهایی که اینجاست می مانید؟ 147-در این باغها و چشمه ها! 148-در این زراعتها و نخل هایی که میوه هایش شیرین و رسیده است.

149-شما از کوه ها خانه هایی می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید.

150-از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.

151-و اطاعت فرمان مسرفان نکنید.

152-همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند.

تفسیر:

از مسرفان مفسد اطاعت نکنید

پنجمین بخش از داستان انبیاء که در این سوره آمده،سرگذشت فشرده و کوتاهی از قوم"ثمود"و پیامبرشان"صالح"است که در سرزمینی به نام "وادی القری"میان"مدینه"و"شام"می زیستند،و زندگی مرفهی داشتند اما بر اثر سرکشی و طغیان،چنان از میان رفتند که امروز اثری از آنها باقی نیست.

سرآغاز این داستان کاملا شبیه داستان"قوم عاد"و"نوح"است،و نشان می دهد چگونه تاریخ تکرار می گردد،می فرماید:"قوم ثمود رسولان خدا را تکذیب کردند"( کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ ).

چرا که همه دعوت واحدی داشتند و تکذیب پیامبرشان صالح در حقیقت تکذیب همه رسولان بود.

*** و بعد از ذکر این اجمال به تفصیل پرداخته،می گوید:"در آن هنگام که برادر دلسوزشان صالح به آنها گفت:آیا پرهیزگاری پیشه نمی کنید"؟!( إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صٰالِحٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ ).

او که هادی و راهنمای مهربانی همچون یک برادر بود،برتری جویی و منافع مادی در نظر نداشت،و به همین جهت قرآن از او تعبیر به"اخوهم" کرده،دعوت خود را مانند همه انبیای الهی از تقوی و احساس مسئولیت آغاز کرد.

*** سپس برای معرفی خویش می گوید:"من برای شما فرستاده ای امینم"، و سوابق من در میان شما شاهد گویای این مدعا است( إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ).

*** "بنا بر این تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید"که جز رضای خدا و خیر و سعادت شما چیزی برای من مطرح نیست( فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ ).

*** و به همین دلیل"من مزد پاداشی در برابر این دعوت از شما نمی طلبم" و چشم داشتی از شما ندارم( وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ ).

من برای دیگری کار می کنم و پاداشم بر اوست،آری"اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است"( إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ الْعٰالَمِینَ ).

***

این نخستین بخش سرگذشت صالح بود که در طرح دعوت و بیان رسالت او خلاصه می شود.

سپس در بخش دیگری انگشت روی نقطه های حساس و قابل انتقاد زندگی آنها گذارده،و آنان را در یک محاکمه وجدانی محکوم می کند.

می گوید:"آیا شما چنین تصور می کنید که همیشه در نهایت امنیت در این ناز و نعمت خواهید ماند"؟!( أَ تُتْرَکُونَ فِی مٰا هٰاهُنٰا آمِنِینَ ).

آیا چنین می پندارید که این زندگی مادی و غفلت زا جاودانی است،و دست مرگ و انتقام و کیفر گریبانتان را نخواهد گرفت؟! *** سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل جمله سر بسته گذشته خود را چنین تشریح می کند،می گوید:"شما گمان می کنید در این باغها و چشمه ها..." ( فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ ).

*** "در این زراعتها و نخلها که میوه های شیرین و شاداب و رسیده دارند"برای همیشه خواهید ماند؟( وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهٰا هَضِیمٌ ) (1).


 1) "طلع"از ماده"طلوع"معمولا به شکوفه خرما گفته می شود که قبل از ظاهر شدن میوه طلوع می کند،و مانند دو کفه ای است که روی هم قرار گرفته و در درون آن خوشه خرما است که در آن هنگام بسیار کوچک است.این پوسته می شکافد و خوشه ظاهر می شود،گاهی واژه"طلع"به نخستین میوه این درخت نیز گفته می شود،و اما "هضیم"از ماده"هضم"معانی مختلفی دارد:گاه به معنی درهم فرو رفته به کار می رود،و گاه به معنی میوه رسیده،و گاه لطیف و نرم و کاملا قابل هضم،و گاه نیز به معنی هضم شده آمده است،و در آیه مورد بحث اگر"طلع"به معنی شکوفه های خرما باشد "هضیم"به معنی درهم فرو رفته است که نشانه پر بار بودن درخت است،و اگر طلع به معنی نخستین ثمره این درخت باشد هضیم به معنی شاداب و نرم و لطیف و رسیده است.

*** سپس به خانه های محکم و مرفه آنها پرداخته می گوید:شما از کوه ها خانه هایی می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید"( وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً فٰارِهِینَ ).

"فاره"از ماده"فره"(بر وزن فرح)در اصل به معنی شادی توأم با بی خبری و هواپرستی است،گاهی نیز به معنی مهارت در انجام کاری آمده است، گرچه هر دو معنی با آیه فوق متناسب است،اما با توجه به ملامت و سرزنش حضرت صالح،معنی اول مناسبتر به نظر می رسد.

از مجموع این آیات با مقایسه به صفاتی که در آیات گذشته درباره قوم عاد گفته شد چنین استفاده می شود که قوم عاد بیشتر بر"خودخواهی"و"مقام پرستی" و"خودنمایی"تکیه داشتند،در حالی که قوم ثمود بیشتر اسیر شکم،و زندگی مرفه و پرناز و نعمت بودند،ولی هر دو در یک سرنوشت شوم اشتراک پیدا کردند که دعوت انبیاء را برای بیرون آمدن از زندان"خودپرستی"و رسیدن به"خدا پرستی"زیر پا گذاشتند،و به کیفر اعمالشان رسیدند.

*** حضرت صالح بعد از ذکر این انتقادها به بخش سوم از سخنانش پرداخته و به آنها هشدار می دهد:

"از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید"( فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ ).

*** "و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید"( وَ لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ ).

***

"همانها که در زمین فساد می کنند و هرگز اصلاح نمی کنند"( اَلَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ یُصْلِحُونَ ).

***

نکته:

رابطه اسراف و فساد در ارض

می دانیم اسراف همان تجاوز از حد قانون آفرینش و قانون تشریع است، این نیز روشن است که در یک نظام صحیح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگی می شود،و به تعبیر دیگر سرچشمه فساد،اسراف است و نتیجه اسراف فساد.

البته باید توجه داشت که اسراف معنی گسترده ای دارد،گاه در مسائل ساده ای مانند خوردن و آشامیدن است(چنان که در آیه 31 سوره اعراف آمده).

و گاه در انتقام گیری و قصاص بیش از حد(چنان که در آیه 33 سوره اسراء آمده است).

و گاه در انفاق و بذل و بخشش بیش از اندازه(چنان که در آیه 67 سوره فرقان آمده).

و گاه در داوری کردن و قضاوت نمودنی که منجر به کذب و دروغ می شود، (چنان که در آیه 28 سوره غافر،"مسرف و کذاب"در ردیف هم قرار گرفته).

و گاه در اعتقادات است که منتهی به شک و تردید می شود(همانگونه که در آیه 34 سوره غافر"مسرف و مرتاب"با هم آمده است).

و گاه به معنی برتری جویی و استکبار و استثمار آمده(چنان که درباره فرعون در آیه 31 سوره دخان می خوانیم: إِنَّهُ کٰانَ عٰالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ :"او برتری جوی و مسرف بود").

و بالآخره گاه به معنی هر گونه گناه می آید(چنان که در آیه 53 زمر می خوانیم: قُلْ یٰا عِبٰادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً :"بگو ای بندگان من که بر خود اسراف کردید از رحمت خدا مایوس نشوید که خداوند همه گناهان را می بخشد"(.

با توجه به آنچه گفتیم رابطه اسراف و فساد به خوبی آشکار می شود.

به گفته"علامه طباطبائی"در"المیزان"عالم هستی یک پارچه نظم و صلاح است و حتی با تضادی که احیانا در میان اجزای آن دیده می شود تالیف و التیام و هماهنگی فراوان دارد،این نظام به سوی اهداف صالحی در جریان است،و برای هر یک از اجزای خود،خط سیری تعیین می کند،حال اگر یکی از این اجزاء از مدار خود خارج شود و راه فساد را پیش گیرد،میان آن و سایر اجزای این جهان درگیری ایجاد می شود،اگر توانستند این جزء نامنظم اسرافکار را به مدار اصلیش بازگردانند چه بهتر،و الا نابودش می کنند،تا نظام به خط سیر خود ادامه دهد!.

انسان که یکی اجزای این عالم هستی است از این قانون عمومی مستثنی نیست،اگر بر اساس فطرت،بر مدار خود حرکت کند و هماهنگ نظام هستی باشد به هدف سعادتبخش که برای او مقدر شده است می رسد،اما اگر از حد خود تجاوز کند و قدم در جاده"فساد در ارض"بگذارد،نخست خداوند او را گوشمالی داده،و با حوادث سخط و دردناک او را هشدار می دهد،چنان که در آیه 41 سوره روم می خوانیم ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ :"فساد بر صفحه دریا و صحرا بر اثر اعمال مردم آشکار گشت خدا می خواهد نتیجه سوء پاره ای از اعمال مردم را به آنها بچشاند شاید بازگردند".

اما اگر این هم مؤثر نیفتاد و فساد در اعماق جان او ریشه دوانید، خداوند با عذاب"استیصال"صفحه زمین را از لوث وجود چنین کسانی پاکسازی می کند (1).

و از اینجا روشن می شود که چرا در آیات فوق،خداوند"اسراف"را با"فساد در ارض"و عدم اصلاح هماهنگ ذکر کرده است.

***


 1) المیزان جلد 15 صفحه 333.
برچسب‌ها: