آیات 204 تا 212

12:19 - 1397/04/18

سوره الشعراء (26): آیات 204 تا 212

اشاره

أَ فَبِعَذٰابِنٰا یَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْنٰاهُمْ سِنِینَ (205) ثُمَّ جٰاءَهُمْ مٰا کٰانُوا یُوعَدُونَ (206) مٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یُمَتَّعُونَ (207) وَ مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاّٰ لَهٰا مُنْذِرُونَ (208) ذِکْریٰ وَ مٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (209) وَ مٰا تَنَزَّلَتْ بِهِ اَلشَّیٰاطِینُ (210) وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُمْ وَ مٰا یَسْتَطِیعُونَ (211) إِنَّهُمْ عَنِ اَلسَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212)

ترجمه:

204-آیا برای عذاب ما عجله می کنند؟ 205-اگر ما سالیان دیگری آنها را از این زندگی بهره مند سازیم...

206-سپس عذابی که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید.

207-این تمتع و بهره گیری از دنیا برای آنها سودی نخواهد داشت.

208-ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر اینکه انذار کنندگانی برای آنها بود.

209-تا متذکر شوند،و ما هرگز ستمگر نبودیم.

210-شیاطین و جنیان این آیات را نازل نکردند.

211-و برای آنها سزاوار نیست،و قدرت ندارند.

212-آنها از استراق سمع(و شنیدن اخبار آسمانها)برکنارند.

تفسیر:

تهمتی دیگر بر قرآن

از آنجا که آیات گذشته با این جمله ختم شد که مجرمان و گنهکاران،بعد از مشاهده عذاب الهی و هنگامی که در آستانه مرگ قرار می گیرند،تقاضای مهلت و بازگشت برای جبران می کنند،آیات مورد بحث از دو راه به آنها پاسخ می گوید:

نخست اینکه:"آیا آنها برای عذاب ما عجله می کنند"( أَ فَبِعَذٰابِنٰا یَسْتَعْجِلُونَ ).

اشاره به اینکه شما بارها با سخریه و استهزاء،از پیامبرتان می خواستید هر چه زودتر عذابی را که وعده می داد بیاورد،اما هنگامی که در چنگال آن، گرفتار می شوید تقاضای مهلت می کنید تا گذشته را جبران نمائید،یک روز همه اینها را شوخی می پنداشتید اما روز دیگر می بینید جدی تر از جدی است.

به هر حال سنت پروردگار این است که تا اتمام حجت نکند و مهلت کافی ندهد،هیچ قومی را گرفتار عذاب نخواهد کرد،اما به هنگامی که گفتنیها گفته شد و به مقدار لازم فرصت یافتند و به راه نیامدند،آن گاه مجازاتی دارد که راه بازگشت در آن نیست.

*** دیگر اینکه:"اگر ما سالیان دیگری آنها را از این زندگی دنیا بهره مند سازیم"...( أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْنٰاهُمْ سِنِینَ ).

***

"سپس عذابی را که به آنها وعده داده می شد دامانشان فرا گیرد"...

( ثُمَّ جٰاءَهُمْ مٰا کٰانُوا یُوعَدُونَ ).

*** "این تمتع و بهره گیری از دنیا برای آنها سودی نخواهد داشت"( مٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یُمَتَّعُونَ ).

به فرض که به آنها مهلت جدیدی داده شود-که بعد از اتمام حجت داده نخواهد شد-و به فرض که سالیان دیگری در این جهان بمانند و غرق غرور و غفلت گردند،آیا کاری جز تمتع و بهره گیری بیشتر از مواهب مادی خواهند داشت؟آیا آنها به جبران گذشته خواهند پرداخت؟مسلما نه،آیا اینها می تواند به هنگام نزول مجدد عذاب گرهی از کار آنها بگشاید و یا تغییری در سرنوشت آنها ایجاد کند؟ این احتمال نیز در تفسیر آیات فوق وجود دارد که آنها تقاضای مهلت برای بازگشت به سوی حق و جبران گذشته نمی کنند بلکه برای بهره گیری بیشتر و تمتع فزونتر از نعمتهای ناپایدار این جهان است،ولی این تمتع سودی برای آنها نخواهد داشت و دیر یا زود باید از این سرای ناپایدار به سرای جاویدان بشتابند و با نتائج اعمالشان روبرو شوند.

*** در اینجا سؤال یا سؤالهایی پیش می آید که آیات بعد به پاسخ آن می پردازد و آن اینکه:اصولا با توجه به علم خداوند به آینده هر قوم و گروه چه نیازی به مهلت است؟ بعلاوه با اینکه امتهای گذشته پی در پی به تکذیب انبیاء برخاستند،و به مقتضای مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ که در پایان داستان بسیاری از آنها تکرار شده اکثریت آنها ایمان نیاوردند،باز چرا پیامبران پشت سر هم می آیند و انذارو تبلیغ می کنند؟ قرآن در پاسخ می گوید:این سنت ما است"ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر اینکه انذار کنندگانی برای آنها بود"و پیامبرانی به اتمام حجت و موعظه و اندرز کافی برخاستند( وَ مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاّٰ لَهٰا مُنْذِرُونَ ).

*** "تا متذکر شوند و بیدار گردند،و امکان برای بازگشت داشته باشند ( ذِکْریٰ ) (1).

و اگر بدون اتمام حجت وسیله بیم دهندگان الهی و بیدار باش رسولان پروردگار،آنها را مجازات می کردیم،ظلم بود،در حالی که"ما هرگز ستمگر نبودیم و اصلا ظلم و ستم شایسته ما نیست"( مٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ ).

این ظلم است که گروهی غیر ظالمان را هلاک کنیم،و یا ظالمان را بدون اتمام حجت کافی.

آنچه در این آیات آمده است در حقیقت بیان همان قاعده عقلی معروف یعنی "قاعده قبح عقاب بلا بیان"است،و شبیه آن در آیه 15 سوره اسراء نیز آمده است وَ مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ حَتّٰی نَبْعَثَ رَسُولاً :"ما هرگز جمعیتی را عذاب نمی کنیم تا رسولی در میان آنها برانگیزیم و حقایق را بازگو کنیم".

آری مجازات بدون بیان کافی قبیح است و ظلم،و خداوند حکیم و عادل هرگز چنین نمی کند،و این همان است که در علم اصول از آن تعبیر به"اصل برائت"می کنند،یعنی هر حکمی که دلیل کافی بر ثبوت آن نباشد،بوسیله این


 1) در اینکه"ذکری"در اینجا چه محلی از اعراب دارد،مفسران چهار احتمال داده اند:نخست اینکه"مفعول لاجله"برای"منذرون"باشد(تفسیر بالا نیز بر همین اساس است)دیگر اینکه"مفعول مطلق"برای"منذرون"باشد،زیرا انذار با تذکره قریب المعنی است،سوم اینکه"حال"برای ضمیر در"منذرون"باشد،و چهارم"خبر" مبتدای محذوفی(هذه ذکری).

اصل،نفی می شود(برای توضیح بیشتر به جلد 12 تفسیر نمونه صفحه 57 ذیل آیه 15 سوره اسراء مراجعه فرمائید).

*** سپس به پاسخ یکی دیگر از بهانه ها،یا تهمتهای ناروای دشمنان قرآن می پردازد که می گفتند:محمد ص با فردی از جن!مربوط است،و او این آیات را تعلیمش می دهد!در حالی که قرآن تاکید می کند این آیات"تنزیل رب العالمین"است.

در اینجا اضافه می کند:"شیاطین و جنیان این آیات را نازل نکردند" ( وَ مٰا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیٰاطِینُ ).

*** سپس به بیان پاسخ این تهمت واهی دشمنان پرداخته می گوید:"برای جنیان و شیاطین،هرگز سزاوار نیست که چنین کتابی را نازل کنند"( وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُمْ ).

یعنی محتوای این کتاب بزرگ که در مسیر حق و دعوت به پاکی و عدالت و تقوی و نفی هر گونه شرک است بخوبی نشان می دهد که با افکار شیطانی و القائات شیاطین هیچگونه شباهت ندارد،و شیاطین جز شر و فساد کاری ندارند،و این کتاب خیر و صلاح است بنا بر این بررسی محتوای آن به تنهایی بیانگر اصالت آن است بعلاوه"آنها توانایی بر چنین کاری ندارند"( وَ مٰا یَسْتَطِیعُونَ ).

اگر آنها چنین قدرتی می داشتند باید سایر کسانی که در محیط نزول قرآن همانند"کاهنان"با شیاطین مربوط بودند(یا لا اقل مشرکان ارتباطشان را مسلم می دانستند)بتوانند همانند آن را بیاورند،با اینکه همگی عاجز ماندند و با عجزشان ثابت کردند که این آیات ما فوق توان آنها است.

*** بعلاوه"کاهنان"خود معترف بودند که بعد از تولد پیامبر ص،رابطه شیاطینی که با آنها در ارتباط بودند از اخبار آسمانها قطع شد"و آنها از شنیدن (اخبار آسمان)معزول و برکنارند"( إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ).

از سایر آیات قرآن برمی آید،شیاطین قبلا به آسمانها می رفتند و استراق سمع می کردند و مطالبی را که در میان فرشتگان منعکس بود احیانا به دوستان خود منتقل می ساختند،اما با تولد و ظهور پیامبر اسلام ص استراق سمع به کلی قطع شد و آن ارتباط خبری از میان رفت،این مطلب را خود مشرکان نیز می دانستند،و به فرض که مشرکان هم نمی دانستند،قرآن از آن خبر می داد (1).

به همین دلیل قرآن در آیات فوق به عنوان یک دلیل روی آن تکیه کرده است.

و به این ترتیب از سه طریق به این اتهام پاسخ گفته شده است:

عدم تناسب محتوای قرآن با القائات شیطانی-عدم قدرت شیاطین بر چنین کار-و ممنوع بودن شیاطین از استراق سمع! ***


1) برای توضیح بیشتر در مورد ممنوع شدن شیاطین از"استراق سمع"به جلد اول سیره ابن هشام صفحه 217 به بعد مراجعه فرمائید-و ما شرح این موضوع را از نظر تفسیری و معنی رانده شدن شیاطین بوسیله"شهاب ثاقب"از"استراق سمع در آسمانها" در جلد 11 تفسیر نمونه صفحه 42 به بعد بیان کرده ایم.
برچسب‌ها: