آیات 41 تا 44

19:22 - 1397/04/19

سوره النمل (27): آیات 41 تا 44

اشاره

قٰالَ نَکِّرُوا لَهٰا عَرْشَهٰا نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ اَلَّذِینَ لاٰ یَهْتَدُونَ (41) فَلَمّٰا جٰاءَتْ قِیلَ أَ هٰکَذٰا عَرْشُکِ قٰالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِینَا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهٰا وَ کُنّٰا مُسْلِمِینَ (42) وَ صَدَّهٰا مٰا کٰانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنَّهٰا کٰانَتْ مِنْ قَوْمٍ کٰافِرِینَ (43) قِیلَ لَهَا اُدْخُلِی اَلصَّرْحَ فَلَمّٰا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً وَ کَشَفَتْ عَنْ سٰاقَیْهٰا قٰالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوٰارِیرَ قٰالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمٰانَ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (44)

ترجمه:

41-(سلیمان)گفت،تخت او را برایش ناشناس سازید به بینم آیا متوجه می شود یا از کسانی است که هدایت نخواهند شد.

42-هنگامی که او آمد گفته شد آیا تخت تو اینگونه است؟(در پاسخ)گفت:گویا خود آن است!و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم!...

43-و او را از آنچه غیر از خدا می پرستید بازداشت که او از قوم کافران بود.

44-به او گفته شد داخل حیاط قصر شو،اما هنگامی که نظر به آن افکند پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد(تا از آب بگذرد اما سلیمان)گفت(این آب نیست)بلکه قصری است از بلور صاف،(ملکه سبا)گفت پروردگارا! من به خود ستم کردم،و با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم.

تفسیر:

نور ایمان در دل ملکه سبا

در این آیات به صحنه دیگری از ماجرای عبرت انگیز"سلیمان" ع و"ملکه سبا"برخورد می کنیم.

سلیمان برای اینکه میزان عقل و درایت ملکه سبا را بیازماید،و نیز زمینه ای برای ایمان او به خداوند فراهم سازد،دستور داد تخت او را که حاضر ساخته بودند دگرگون و ناشناس سازند"گفت:تخت او را برایش ناشناس سازید ببینیم آیا هدایت می شود یا از کسانی خواهد بود که هدایت نمی یابند"( قٰالَ نَکِّرُوا لَهٰا عَرْشَهٰا نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لاٰ یَهْتَدُونَ ).

گرچه آمدن تخت ملکه از کشور سبأ به شام،کافی بود که به آسانی نتواند آن را بشناسد،ولی با این حال سلیمان دستور داد تغییراتی در آن نیز ایجاد کنند، این تغییرات ممکن است از نظر جابجا کردن بعضی از نشانه ها و جواهرات و یا تغییر بعضی از رنگها و مانند آن بوده است.

اما این سؤال پیش می آید که هدف سلیمان از آزمایش هوش و عقل و درایت ملکه سبأ چه بود؟ ممکن است آزمایش به این منظور انجام شده که بداند با کدامین منطق باید با او روبرو شود؟و چگونه دلیلی برای اثبات مبانی عقیدتی برای او بیاورد.

و یا در نظر داشته پیشنهاد ازدواج به او کند و می خواسته است ببیند آیا راستی شایستگی همسری او را دارد یا نه؟و یا واقعا می خواسته مسئولیتی بعد از ایمان آوردن به او بسپارد،باید بداند تا چه اندازه استعداد پذیرش مسئولیتهایی را دارد.

برای جمله"ا تهتدی"(آیا هدایت می شود)نیز دو تفسیر ذکر کرده اند، بعضی گفته اند مراد شناختن تخت خویش است،و بعضی گفته اند منظور هدایت به راه خدا به خاطر دیدن این معجزه است.

ولی ظاهر همان معنی اول است هر چند معنی اول خود مقدمه ای برای معنی دوم بوده است.

*** به هر حال"هنگامی که ملکه سبا وارد شد،کسی اشاره ای به تخت کرد و گفت:"آیا تخت تو این گونه است"؟( فَلَمّٰا جٰاءَتْ قِیلَ أَ هٰکَذٰا عَرْشُکِ ).

ظاهر این است که گوینده سخن خود سلیمان نبوده است و گرنه تعبیر به "قیل"(گفته شد)مناسب نبود،زیرا نام سلیمان قبلا و بعدا آمده و سخنان او به عنوان"قال"مطرح شده است.

بعلاوه مناسب ابهت سلیمان نبوده است که در بدو ورود او چنین سخنی را آغاز کند.

اما به هر صورت"ملکه سبا"زیرکانه ترین و حساب شده ترین جوابها را داد و"گفت گویا خود آن تخت است"!( قٰالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ ).

اگر می گفت:شبیه آن است،راه خطا پیموده بود،و اگر می گفت عین خود آن است،سخنی بر خلاف احتیاط بود،چرا که با این بعد مسافت،آمدن تختش به سرزمین سلیمان،از طرق عادی امکان نداشت،مگر اینکه معجزه ای صورت گرفته باشد.

از این گذشته در تواریخ آمده است که او تخت گرانبهای خود را در جای محفوظی،در قصر مخصوص خود در اطاقی که مراقبان زیاد از آن حفاظت می کردند و درهای محکمی داشت،قرار داده بود.

ولی با این همه،ملکه سبا با تمام تغییراتی که به آن تخت داده بودند توانست آن را بشناسد.

و بلافاصله افزود:"و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم"! ( وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهٰا وَ کُنّٰا مُسْلِمِینَ ).

یعنی اگر منظور سلیمان از این مقدمه چینی ها این است که ما به اعجاز او پی ببریم ما پیش از این با نشانه های دیگر از حقانیت او آگاه شده بودیم و حتی قبل از دیدن این خارق عادت عجیب ایمان آورده بودیم،و چندان نیازی به این کار نبود.

*** و به این ترتیب سلیمان"او را از آنچه غیر از خدا می پرستید بازداشت" ( وَ صَدَّهٰا مٰا کٰانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ ) (1).

هر چند"قبل از آن از قوم کافر بود"( إِنَّهٰا کٰانَتْ مِنْ قَوْمٍ کٰافِرِینَ ).


 1) در اینکه فاعل"صد"کیست؟و همچنین"ما"در"ما کانت"موصوله است یا مصدریه؟مفسران سخن بسیار گفته اند،جمعی فاعل آن را چنان که در بالا گفتیم سلیمان دانسته اند،و بعضی خداوند که تفاوت زیادی از نظر نتیجه ندارد مطابق این دو تفسیر"ها" مفعول اول است،و"ما کانت"در جای مفعول دوم با حذف"جار"،و تقدیر چنین است(صدها سلیمان)-یا-صدها اللّٰه عما کانت تعبد من دون اللّٰه-ولی جمعی دیگر ما کانت... را فاعل صد دانسته اند که معنی چنین می شود:معبودهای ملکه او را از پرستش حق بازداشته بود-اما با توجه به اینکه در اینجا سخن از ایمان او است نه از کفر او تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد-و کلمه"ما"ممکن است موصوله یا مصدریه باشد.

آری او با دیدن این نشانه های روشن با گذشته تاریک خود وداع گفت و در مرحله تازه ای از زندگی که مملو از نور ایمان و یقین بود گام نهاد.

*** در آخرین آیه مورد بحث صحنه دیگری از این ماجرا بازگو می شود، و آن ماجرای داخل شدن ملکه سبأ در قصر مخصوص سلیمان است.

سلیمان دستور داده بود،صحن یکی از قصرها را از بلور بسازند و در زیر آن،آب جاری قرار دهند.

هنگامی که ملکه سبا به آنجا رسید"به او گفته شد داخل حیاط قصر شو"( قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ ) (1).

ملکه آن صحنه را که دید،گمان کرد نهر آبی است،ساق پاهای خود را برهنه کرد تا از آن آب بگذرد(در حالی که سخت در تعجب فرو رفته بود که نهر آب در اینجا چه می کند؟)( فَلَمّٰا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً وَ کَشَفَتْ عَنْ سٰاقَیْهٰا ) (2).

اما"سلیمان به او گفت:که حیاط قصر از بلور صاف ساخته شده"(این آب نیست که بخواهد پا را برهنه کند و از آن بگذرد)( قٰالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوٰارِیرَ ) (3).

در اینجا سؤال مهمی پیش می آید و آن اینکه:سلیمان که یک پیامبر بزرگ الهی بود چرا چنین دم و دستگاه تجملاتی فوق العاده ای داشته باشد؟درست است


 1) "صرح"(بر وزن طرح)گاه به معنی فضای وسیع گسترده آمده،و گاه به معنی بنای مرتفع و قصر بلند،و در اینجا ظاهرا به معنی حیاط قصر است.
 2) "لجه"در اصل از ماده"لجاج"به معنی سرسختی در انجام کاری است،سپس به رفت و آمد صدا در گلو،لجه(بر وزن ضجه)اطلاق شده،و امواج متراکم دریا که در حال رفت و آمد هستند نیز لجه(بر وزن جبه)نامیده شده اند و در آیه مورد بحث اشاره به آب متراکم و متلاطم است.
 3) "ممرد"به معنی صاف و"قواریر"جمع"قاروره"به معنی بلور و شیشه است.

که او سلطان بود و حکمروا،ولی مگر نمی شد بساطی ساده همچون سایر پیامبران داشته باشد؟ اما چه مانعی دارد که سلیمان برای تسلیم کردن ملکه سبا که تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زیبا و کاخ باشکوه و تشکیلات پر زرق و برق می دانست صحنه ای به او نشان دهد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شود،و این نقطه عطفی در زندگی او برای تجدید نظر در میزان ارزشها و معیار شخصیت گردد؟! چه مانعی دارد که به جای دست زدن به یک لشکرکشی پر ضایعه و توأم با خونریزی،مغز و فکر ملکه را چنان مبهوت و مقهور کند که اصلا به چنین فکری نیفتد،بخصوص اینکه او زن بود و به این گونه مسائل تشریفاتی اهمیت می داد.

مخصوصا بسیاری از مفسران تصریح کرده اند که سلیمان پیش از آنکه ملکه سبا به سرزمین شام برسد دستور داد چنین قصری بنا کردند،و هدفش نمایش قدرت برای تسلیم ساختن او بود؟این کار نشان می داد قدرت عظیمی از نظر نیروی ظاهری در اختیار سلیمان است که او را به انجام چنین کارهایی موفق ساخته است.

به تعبیر دیگر این هزینه در برابر امنیت و آرامش یک منطقه وسیع و پذیرش دین حق،و جلوگیری از هزینه فوق العاده جنگ،مطلب مهمی نبود.

و لذا هنگامی که ملکه سبأ،این صحنه را دید"چنین گفت:پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم"!( قٰالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ).

"و با سلیمان در پیشگاه اللّٰه،پروردگار عالمیان،اسلام آوردم"( وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمٰانَ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ ).

من در گذشته در برابر آفتاب سجده می کردم،بت می پرستیدم،غرق تجمل و زینت بودم،و خود را برترین انسان در دنیا می پنداشتم.

اما اکنون می فهمم که قدرتم تا چه حد کوچک بوده و اصولا این زر و زیورها روح انسان را سیراب نمی کند.

خداوندا!من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم،از گذشته پشیمانم و سر تسلیم به آستانت می سایم.

جالب اینکه:او در اینجا واژه"مع"را به کار می برد(همراه سلیمان) تا روشن شود در راه خدا همه برادرند و برابر،نه همچون راه و رسم جباران که بعضی بر بعضی مسلط و گروهی در چنگال گروهی اسیرند،در اینجا غالب و مغلوبی وجود ندارد و همه بعد از پذیرش حق در یک صف قرار دارند.

درست است که ملکه سبأ،قبل از آن هم ایمان خود را اعلام کرده بود زیرا در آیات گذشته از زبان او شنیدیم: وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهٰا وَ کُنّٰا مُسْلِمِینَ (ما پیش از اینکه تخت را در اینجا ببینیم آگاهی یافته بودیم و اسلام را پذیرا شده بودیم).

ولی در اینجا اسلام ملکه به اوج خود رسید لذا با تاکید بیشتر،اسلام را اعلام کرد.

او نشانه های متعددی از حقانیت دعوت سلیمان را،قبلا دیده بود.

آمدن هدهد با آن وضع مخصوص.

عدم قبول هدیه کلان که از ناحیه ملکه فرستاده شده بود.

حاضر ساختن تخت او از آن راه دور در مدتی کوتاه.

و سرانجام مشاهده قدرت و عظمت فوق العاده سلیمان و در عین حال اخلاق مخصوصی که هیچ شباهتی با اخلاق شاهان نداشت.

***

نکته ها:

اشاره
1-سرانجام کار ملکه سبا

آنچه در قرآن مجید پیرامون ملکه سبأ آمده همان مقدار است که در بالا خواندیم،سرانجام ایمان آورد و به خیل صالحان پیوست،اما اینکه بعد از ایمان به کشور خود بازگشت و به حکومت خود از طرف سلیمان ادامه داد؟یا نزد سلیمان ماند و با او ازدواج کرد؟یا به توصیه سلیمان با یکی از ملوک یمن که به عنوان "تبع"مشهور بودند پیمان زناشویی بست؟در قرآن اشاره ای به اینها نشده است چون در هدف اصلی قرآن که مسائل تربیتی است دخالتی نداشته،ولی مفسران و مورخان،هر کدام راهی برگزیده اند که تحقیق در آن ضرورتی ندارد،هر چند طبق گفته بعضی از مفسران،مشهور و معروف همان ازدواج او با سلیمان است (1)ولی یاد آوری این مطلب را لازم می دانیم که پیرامون سلیمان و لشکر و حکومت او و همچنین خصوصیات ملکه سبا و جزئیات زندگیش افسانه ها و اساطیر فراوانی گفته اند که گاه تشخیص آنها از حقایق تاریخی برای توده مردم مشکل می شود، و گاه سایه تاریکی روی اصل این جریان تاریخی افکنده و اصالت آن را خدشه دار می کند و این است نتیجه شوم خرافاتی که با حقایق آمیخته می شود که باید کاملا مراقب آن بود.

***

2-یک جمع بندی کلی از سرگذشت سلیمان

بخشی از حالات سلیمان که در 30 آیه فوق آمده بیانگر مسائل بسیاری است که قسمتی از آن را در لابلای بحثها خواندیم،و به قسمت دیگری اشاره گذرایی


 1) آلوسی در روح المعانی.

ذیلا می کنیم.

1-این داستان از موهبت علم وافری که خداوند در اختیار سلیمان و داود گذاشته است شروع می شود،و به توحید و تسلیم در برابر فرمان پروردگار ختم می گردد،آن هم توحیدی که پایگاهش نیز"علم"است.

2-این داستان نشان می دهد که گاه غائب شدن یک پرنده،و پرواز استثنایی او بر فراز یک منطقه ممکن است مسیر تاریخ ملتی را تغییر دهد،و آنها را از شرک به ایمان و از فساد به صلاح بکشاند،و این است نمونه ای از قدرت نمایی پروردگار و نمونه ای از حکومت حق! 3-این داستان نشان می دهد که نور توحید در تمام دلها پرتوافکن است و حتی یک پرنده ظاهرا خاموش از اسرار عمیق توحید خبر می دهد.

4-برای توجه دادن یک انسان به ارزش واقعیش،و نیز هدایت او به سوی اللّٰه باید نخست غرور و تکبر او را در هم شکست تا پرده های تاریک از جلو چشم واقع بین او کنار برود همانگونه که سلیمان با انجام دو کار غرور ملکه سبا را درهم شکست:حاضر ساختن تختش،و به اشتباه افکندن او در برابر ساختمان قسمتی از قصر! 5-هدف نهایی در حکومت انبیاء،کشورگشایی نیست،بلکه هدف همان چیزی است که در آخرین آیه فوق خواندیم که سرکشان به گناه خود اعتراف کنند و در برابر رب العالمین سر تعظیم فرود آورند،و لذا قرآن با همین نکته داستان فوق را پایان می دهد.

6-روح"ایمان"همان"تسلیم"است،به همین دلیل هم سلیمان در نامه اش روی آن تکیه می کند،و هم ملکه سبا در پایان کار.

7-گاه یک انسان با دارا بودن بزرگترین قدرت ممکن است نیازمند به موجود ضعیفی همچون یک پرنده شود،نه تنها از علم او که از کار او نیز کمک می گیرد و گاه مورچه ای با آن ضعف و ناتوانی وی را تحقیر می کند! 8-نزول این آیات در مکه که مسلمانان،سخت از سوی دشمنان در فشار بودند و تمام درها به روی آنان بسته بود،مفهوم خاصی داشت،مفهومش تقویت روحیه و دلداری به آنان و امیدوار ساختن آنان به لطف و رحمت پروردگار و پیروزیهای آینده بود.

برچسب‌ها: