آیات 48 تا 53

10:02 - 1397/04/20

سوره النمل (27): آیات 48 تا 53

اشاره

وَ کٰانَ فِی اَلْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ یُصْلِحُونَ (48) قٰالُوا تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مٰا شَهِدْنٰا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ (49) وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنٰا مَکْراً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَهُ مَکْرِهِمْ أَنّٰا دَمَّرْنٰاهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (51) فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خٰاوِیَهً بِمٰا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَیْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (53)

ترجمه:

48-در آن شهر نه گروهک بودند که فساد در زمین می کردند و مصلح نبودند.

49-آنها گفتند:بیائید قسم یاد کنید به خدا که بر او(صالح)و خانواده اش شبیخون می زنیم و آنها را به قتل می رسانیم سپس به ولی دم او می گوئیم ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم! 50-آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی،در حالی که آنها خبر نداشتند.

51-بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد؟که ما آنها و قومشان را همگی نابود کردیم! 52-این خانه های آنهاست که به خاطر ظلم و ستم شان خالی مانده،و در این نشانه روشنی است برای کسانی که آگاهند.

53-ما کسانی را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم.

تفسیر:

توطئه نه گروهک مفسد در وادی القری

در اینجا بخش دیگری از داستان صالح و قومش را می خوانیم که بخش گذشته را تکمیل کرده و پایان می دهد،و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحیه 9 گروهک کافر و منافق و خنثی شدن توطئه آنها است.

می گوید"در آن شهر(وادی القری)نه گروهک بودند که فساد در زمین می کردند و اصلاح نمی کردند"( وَ کٰانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ یُصْلِحُونَ ).

با توجه به اینکه"رهط"در لغت به معنی جمعیتی کمتر از ده یا کمتر از چهل نفر است روشن می شود که این گروه های کوچک که هر کدام برای خود خطی داشتند،در یک امر مشترک بودند و آن فساد در زمین و به هم ریختن نظام اجتماعی و مبادی اعتقادی و اخلاقی بود،و جمله"لا یصلحون"تاکیدی بر این امر است چرا که گاه انسان فسادی می کند و بعد پشیمان می شود و در صدد اصلاح برمی آید ولی مفسدان واقعی چنین نیستند،دائما به فساد ادامه می دهند و هرگز در صدد اصلاح نیستند.

مخصوصا با توجه به اینکه"یفسدون"فعل مضارع است و دلالت بر استمرار می کند نشان می دهد که این کار همیشگی آنها بود.

هر یک از این نه گروهک،رئیس و رهبری داشتند و احتمالا هر کدام به قبیله ای منتسب بودند.

*** مسلما با ظهور صالح و آئین پاک و مصلح او،عرصه بر این گروهکها تنگ شد، اینجا بود که طبق آیه بعد"گفتند:بیائید قسم یاد کنید به خدا که بر او و خانواده اش شبیخون می زنیم و آنها را بقتل می رسانیم،سپس به ولی دم آنها می گوئیم که ما هرگز از هلاکت خانواده آنها خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم"! ( قٰالُوا تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مٰا شَهِدْنٰا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ ).

"تقاسموا"فعل امر است،یعنی همگی شرکت کنید در سوگند یاد کردن و تعهد کنید بر انجام این توطئه بزرگ،تعهدی که بازگشت و انعطافی در آن نباشد.

جالب اینکه آنها به"اللّٰه"قسم یاد کردند،که نشان می دهد آنها غیر از پرستش بتها معتقد به اللّٰه خالق زمین و آسمان نیز بودند،و در مسائل مهم به نام او سوگند یاد می کردند،و نیز نشان می دهد که آنها آن قدر مست و مغرور بودند که این جنایت بزرگ خود را با نام خدا انجام دادند!گویی می خواهند عبادت و یا خدمتی خداپسندانه انجام دهند،و این است راه و رسم مغروران از خدا بیخبر و گمراه.

"لنبیتنه"از ماده"تبییت"به معنی شبیخون زدن و حمله غافلگیرانه شبانه است،این تعبیر نشان می دهد که آنها در عین حال از طرفداران صالح بیم داشتند و از قوم و قبیله اش وحشت می کردند،لذا برای اینکه به مقصود خود برسند و در عین حال گرفتار خشم طرفداران او نشوند،ناچار نقشه حمله شبانه را طرح کردند و تبانی کردند که هر گاه به سراغ آنها بیایند-چون مخالفت آنها با صالح از قبل معلوم بود-متفقا سوگند یاد کنند که در این برنامه مطلقا دخالتی نداشته و حتی شاهد و ناظر صحنه هم نبوده اند!.

*** در تواریخ آمده است که توطئه آنها به این ترتیب بود که در کنار شهر کوهی بود و شکافی داشت که معبد صالح در آنجا بود،و گاه شبانه به آنجا می رفت و به عبادت و راز و نیاز با پروردگار می پرداخت.

آنها تصمیم گرفتند که در آنجا کمین کنند و به هنگامی که صالح به آنجا آمد او را به قتل رسانند،و پس از شهادتش به خانه او حمله ور شوند و شبانه کار آنها را نیز یکسره کنند،و سپس به خانه های خود برگردند و اگر سؤال شود اظهار بی اطلاعی کنند.

اما خداوند توطئه آنها را به طرز عجیبی خنثی کرده و نقشه هایشان را نقش بر آب ساخت.

هنگامی که آنها در گوشه ای از کوه کمین کرده بودند کوه ریزش کرد و صخره عظیمی از بالای کوه سرازیر شد و آنها را در لحظه ای کوتاه درهم کوبید و نابود کرد! لذا قرآن در آیه بعد می گوید:"آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی کشیدیم،در حالی که آنها خبر نداشتند"!( وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنٰا مَکْراً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ ).

*** سپس می افزاید:"بنگر که عاقبت توطئه و مکر آنها چگونه بود که ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود کردیم"؟!( فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَهُ مَکْرِهِمْ أَنّٰا دَمَّرْنٰاهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ ).

واژه"مکر"چنان که قبلا(در جلد 2 صفحه 226)نیز گفته ایم در ادبیات عرب به معنی هر گونه چاره اندیشی است،و اختصاصی به نقشه های شیطانی و زیانبخش که در فارسی امروز در آن استعمال می شود ندارد،بنا بر این هم در مورد نقشه های زیانبخش بکار می رود،و هم چاره اندیشی های خوب.

"راغب"در"مفردات"می گوید:"المکر صرف الغیر عما یقصده".

"مکر آن است که کسی را از رسیدن مقصودش باز دارند".

بنا بر این هنگامی که این واژه در مورد خداوند بکار می رود به معنی خنثی کردن توطئه های زیانبار است، و هنگامی که درباره مفسدان بکار می رود به معنی جلوگیری از برنامه های اصلاحی است.

*** سپس قرآن در مورد چگونگی هلاکت و سرانجام آنها چنین می گوید:

"ببین این خانه های آنها است که به خاطر ظلم و ستمشان خالی مانده"!( فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خٰاوِیَهً بِمٰا ظَلَمُوا ).

نه صدایی از آنها به گوش می رسد.

نه جنب و جوشی در آنجا وجود دارد.

و نه از آن همه زرق و برقها و ناز و نعمتها و مجالس پر گناه اثری باقی مانده است.

آری آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزانید و ویران کرد.

"در این ماجرا درس عبرت و نشانه روشنی است از پایان کار ظالمان و قدرت پروردگار برای کسانی که می دانند"( إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ).

*** اما در این میان خشک و تر با هم نسوختند و بی گناه به آتش گنه کار نسوخت "ما کسانی را که ایمان آورده،و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم"و آنها هرگز به سرنوشت شوم بدکاران گرفتار نشدند( وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ ).

***

نکته ها:

اشاره
مجازات قوم ثمود

در آیات قرآن گاهی در مورد این قوم طغیانگر می گوید:"زلزله آنها را فرو گرفت و درهم کوبید"" فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ "(اعراف 78).

و گاه می گوید:"صاعقه آنها را فرو گرفت"" فَأَخَذَتْهُمُ الصّٰاعِقَهُ " (ذاریات-44).

و گاه می گوید:"صیحه آسمانی دامانشان را گرفت"" وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ "(هود-67).

اما هیچ منافاتی بین این تعبیرات سه گانه نیست،چرا که صاعقه همان جرقه بزرگ الکتریکی است که در میان قطعات ابر و زمین مبادله می شود،هم با صدای عظیم و صیحه همراه است،و هم با لرزش شدید زمین های اطراف(در مورد صیحه آسمانی توضیحات بیشتری در جلد 9 صفحه 164 ذیل آیه 67 سوره هود داده ایم).

*** 2-بعضی از مفسران روایت کرده اند که یاران حضرت صالح که با او نجات یافتند چهار هزار نفر بودند،آنها به فرمان پروردگار از آن منطقه آلوده مملو از فساد بیرون رفته،به سوی حضرموت کوچ کردند (1).

***3-"خاویه"از ماده"خواء"(بر وزن هواء)گاه به معنی ساقط گشتن و ویران شدن است،و گاه به معنی خالی شدن،این تعبیر در مورد ستارگان


 1) "طبرسی"در مجمع البیان،"آلوسی"در روح المعانی و"قرطبی"در تفسیر معروفش،ذیل آیات مورد بحث.

(شهب)که سقوط می کند نیز آمده،می گویند"خوی النجم"یعنی ستاره سقوط کرد.

راغب در مفردات می گوید:معنی اصلی"خوی"خالی شدن است،این تعبیر در مورد شکمهای گرسنه،گردوی پوک و ستارگان خالی از باران گفته شده است(عرب جاهلی معتقد بود که هر ستاره ای در افق ظاهر می شود بارانی همراه دارد).

***4-از ابن عباس چنین روایت شده که می گوید:"من از قرآن به خوبی استفاده کرده ام که ظلم و ستم خانه ها را ویران می کند"سپس به آیه فوق" فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خٰاوِیَهً بِمٰا ظَلَمُوا "استدلال کرد (1).

و براستی تاثیر ظلم در ویران کردن شهرها و جامعه ها با هیچ چیز قابل مقایسه نیست،ظلم صاعقه مرگبار است،ظلم زلزله ویرانگر است،ظلم همچون صیحه مرگ آفرین آسمانی است و تاریخ بارها و بارها این حقیقت را اثبات کرده است که دنیا ممکن است با کفر ادامه یابد اما با ظلم قابل دوام نیست.

***5-بدون شک مجازات عمومی قوم ثمود،بعد از قتل ناقه صالح بوده است همانگونه که در آیه 65 تا 67 سوره هود می خوانیم: هنگامی که ناقه را از پای درآوردند به آنها گفت:"سه روز در خانه هایتان،بهره گیرید و بعد از آن، عذاب الهی به طور قطع فرا خواهد رسید،و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند رهایی بخشیدیم و ظالمان را صیحه آسمانی فرو گرفت و در خانه هایشان بروی زمین افتادند و مردند".

بنا بر این تنها بعد از توطئه قتل صالح نبود که عذاب فرود آمد،بلکه به


 1) مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث.

احتمال قوی در ماجرای توطئه قتل این پیامبر،فقط گروه توطئه گران نابود شدند،و باز به آنها مهلت داده شد و بعد از قتل ناقه همه ظالمان و گنه کاران بی ایمان از میان رفتند،و این است نتیجه جمع میان آیات این سوره و آنچه در سوره هود و سوره اعراف آمده است.

به تعبیر دیگر در آیات مورد بحث،نابودی آنها به دنبال توطئه قتل صالح و خانواده او آمده است،و در آیات سوره اعراف و هود،نابودی آنها بعد از قتل ناقه صالح،نتیجه این دو چنین می شود که آنها نخست توطئه قتل او را چیدند و هنگامی که موفق نشدند اقدام به قتل ناقه که معجزه بزرگ او بود کردند، و بعد از سه روز مهلت،عذاب دردناکشان فرا رسید.

این احتمال نیز وجود دارد که آنها نخست ناقه را به قتل رساندند و چون صالح آنها را تهدید به مجازات الهی بعد از سه روز کرد به فکر نابود کردن خود او افتادند که موفق نشدند و نابود شدند (1).

***


 1) تفسیر"روح البیان"ذیل آیه مورد بحث.
برچسب‌ها: