آیات 76 تا 81

10:15 - 1397/04/20

سوره النمل (27): آیات 76 تا 81

اشاره

إِنَّ هٰذَا اَلْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ أَکْثَرَ اَلَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (77) إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْعَلِیمُ (78) فَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّکَ عَلَی اَلْحَقِّ اَلْمُبِینِ (79) إِنَّکَ لاٰ تُسْمِعُ اَلْمَوْتیٰ وَ لاٰ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (80) وَ مٰا أَنْتَ بِهٰادِی اَلْعُمْیِ عَنْ ضَلاٰلَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّٰ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیٰاتِنٰا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81)

ترجمه:

76-این قرآن اکثر چیزهایی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند برای آنها بیان می کند.

77-و مایه هدایت و رحمت برای مؤمنان است.

78-پروردگار تو میان آنها در قیامت به حکم خود داوری می کند و اوست قادر و دانا.

79-پس بر خدا توکل کن که تو بر طریقه حق آشکار هستی.

80-تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند صدا کنی!

81-و نیز نمی توانی کوران را از گمراهی برهانی،تو فقط می توانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند.

تفسیر:

کوران و کران سخن تو را پذیرا نیستند!

در آیات گذشته سخن از"مبدء"و"معاد"،در میان بود و آیات مورد بحث با طرح مساله"نبوت"و حقانیت قرآن،این بحث را تکمیل می کند.

از سوی دیگر در بحثهای گذشته سخن از علم بیکران خداوند بود،و در آیات مورد بحث شرح بیشتری از علم او آمده است.

بعلاوه در گذشته روی سخن با مشرکان بود،و در اینجا از کفار دیگر همچون یهود و اختلافات آنها سخن می گوید.

نخست می فرماید"این قرآن،اکثر چیزهایی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند برای آنها بیان می کند"( إِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ).

بنی اسرائیل در مسائل زیادی با هم اختلاف داشتند،در مورد"مریم"و"عیسی" و در مورد پیامبری که بشارتش در تورات داده شده،و اینکه او چه کسی است؟ و همچنین در بسیاری از احکام دینی و مذهبی با یکدیگر اختلافاتی داشتند قرآن آمد و در این زمینه حق مطلب را ادا کرد،و گفت:مسیح ع خودش با صراحت خود را معرفی کرده که من بنده خدایم،او کتاب آسمانی به من داده،و مرا پیامبر قرار داده است قٰالَ إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ آتٰانِیَ الْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (مریم-30).

و نیز روشن ساخت که مسیح،تنها از مادر و بدون پدر تولد یافته و این امر محالی نیست،چرا که خداوند آدم را بدون پدر و مادر و تنها از خاک آفرید إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ (آل عمران-59).

و در مورد پیامبری که اوصافش در تورات آمده آن را به روشنی بر پیامبر اسلام ص منطبق می داند چرا که بر هیچکس همچون او منطبق نمی شود.

به هر حال یکی از رسالتهای قرآن مبارزه با اختلافاتی است که بخاطر آمیخته شدن"خرافات"با"حقایق تعلیمات انبیاء"به وجود آمده بود،و هر پیامبری وظیفه دارد که به اختلافات ناشی از تحریفها و آمیختن حق و باطل پایان دهد،و چون چنین کاری از یک فرد درس نخوانده برخاسته از محیط جهل ممکن نیست روشن می شود که از سوی خدا است.

*** و از آنجا که مبارزه با هر گونه اختلاف،مایه هدایت و رحمت است در آیه بعد به صورت یک اصل کلی می فرماید:"قرآن،هدایت و رحمت است برای مؤمنان" ( وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ).

آری هدایت و رحمت است از نظر اختلاف زدایی،و مبارزه با خرافات.

هدایت و رحمت است از این نظر که دلیل حقانیتش در عظمت محتوایش نهفته شده است.

هدایت و رحمت است از این جهت که هم راه را نشان می دهد و هم طرز پیمودن راه را.

و ذکر"مؤمنین"در اینجا بخصوص،بخاطر همانست که قبلا هم گفته ایم که تا مرحله ای از ایمان یعنی آمادگی برای پذیرش حق و تسلیم در برابر پروردگار در انسان نباشد از این منبع پر فیض الهی بهره نخواهد برد.

*** و از آنجا که گروهی از بنی اسرائیل در برابر حقایقی که قرآن بازگو کرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسلیم نشدند،در آیه بعد می افزاید: "پروردگار تو میان آنها در روز قیامت به حکم خود داوری می کند،و او توانا و دانا است"( إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ ).

گرچه در آیه فوق صریحا این معنی ذکر نشده که داوری نهایی در روز قیامت است،ولی به قرینه دو آیه دیگر که درست از اختلافات بنی اسرائیل و داوری خداوند در میان آنها سخن می گوید،و صریحا روز قیامت در آن آمده روشن می شود که هدف در آیه مورد بحث،نیز همین است.

در آیه 17 سوره جاثیه چنین آمده: إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ :"پروردگار تو در قیامت در میان آنها در آنچه اختلاف کردند،داوری می کند".

نظیر همین معنی در آیه 93 سوره یونس نیز آمده است.

توصیف خداوند به"عزیز"و"علیم"اشاره به دو وصفی است که در قاضی و داور لازم است:آگاهی به حد کافی،و قدرت برای اجرای حکم،خدا از همه آگاهتر است و از همه تواناتر.

*** و از آنجا که این سخنان علاوه بر بیان عظمت قرآن و تهدید بنی اسرائیل، وسیله ای برای آرامش و آسودگی خاطر پیامبر ص است در آیه بعد می افزاید "بنا بر این بر خداوند تکیه کن"( فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ ).

توکل بر خدایی که عزیز است و شکست ناپذیر،و به هر چیز عالم و آگاه، توکل بر خدایی که قرآنی با این عظمت در اختیار تو گذارده است.

بر او توکل کن و از مخالفتهای آنها نترس"چرا که تو بر حق آشکار هستی" ( إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ ).

*** در اینجا این سؤال مطرح می شود اگر قرآن حق آشکار است،پس چرا اینهمه با آن مخالفت می کنند، آیات بعد در واقع جوابگوی این سؤال است.

می گوید:اگر آنها این حق مبین را پذیرا نمی شوند،و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمی کند جای تعجب نیست"چرا که تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی"!( إِنَّکَ لاٰ تُسْمِعُ الْمَوْتیٰ ) (1).

مخاطب تو زندگانند،آنها که روحی زنده و بیدار و حق طلب دارند،نه مردگان زنده نما که تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه،فکر و اندیشه آنها را تعطیل کرده است.

"حتی کسانی که زنده اند اما گوشهای آنها کر است نمی توانی سخن خود را به آنها برسانی،مخصوصا هنگامی که پشت کنند و از تو دور شوند"( وَ لاٰ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعٰاءَ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ ).

باز اگر نزدیک تو بودند،ممکن بود سر در گوش آنها بگذاری و فریاد کشی و کمی از امواج صوت تو در سامعه سنگین آنها منعکس گردد اما آنها کرانی هستند که رو بر تافته و مرتبا دور می شوند.

*** باز اگر آنها بجای گوش شنوا چشم بینایی داشتند،در این صورت گرچه صدا به گوش آنها نمی رسید،اما ممکن بود با علامت و اشاره صراط مستقیم را پیدا کنند،اما افسوس که آنها نابینا هم هستند"و تو نمی توانی نابینایان را از گمراهیشان بازگردانی و هدایت کنی"( وَ مٰا أَنْتَ بِهٰادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلاٰلَتِهِمْ ).

و به این ترتیب تمام راههای درک حقیقت به روی آنها بسته است،قلبهاشان مرده،گوشهاشان کر و چشمهاشان نابینا است.

تو"تنها سخنان حق خود را به گوش کسانی می توانی برسانی که به آیات ما ایمان می آورند و روح تسلیم و خضوع در برابر حق دارند"( إِنْ تُسْمِعُ إِلاّٰ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیٰاتِنٰا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ).


 1) جمعی از مفسران این جمله و جمله های بعد را به عنوان دلیلی بر لزوم توکل و عدم یاس پیامبر گرفته اند،در حالی که ظاهر این است که پاسخ به سؤالی است که در مورد "حق مبین"بودن قرآن مطرح می گردد.

در حقیقت دو آیه فوق،مجموعه روشنی را از عوامل شناخت و طرق ارتباط انسان با جهان خارج را بازگو می کند.

"حس تشخیص"،و عقل بیدار،در مقابل دلمردگی.

"گوش شنوا"برای جذب سخنان حق از طریق سمع.

و چشم بینا"برای مشاهده چهره حق و باطل از طریق بصر.

اما لجاجت و خودسری و تقلید کورکورانه و گناه،چشم حقیقت بین انسان را نابینا و گوش او را کر و گاه عقل و قلب او را نیز از کار می اندازد،و چنین کسانی اگر تمام انبیاء و اولیاء و فرشتگان برای هدایتشان بسیج شوند بی اثر خواهد بود،چرا که ارتباطشان با عالم بیرون وجودشان به کلی قطع است و تنها در خود فرو رفته اند!.

نظیر این تعبیر در سوره بقره و سوره روم و بعضی دیگر از سوره های قرآن آمده است و ما درباره اهمیت"نعمت ابزار شناخت"بحث دیگری در تفسیر سوره نحل ذیل آیه 78 داشته ایم(جلد 11 صفحه 336).

ضمنا این نکته را مجددا یادآور می شویم که منظور از ایمان و تسلیم این نیست که حقایق دین را قبلا پذیرفته باشند تا تحصیل حاصل شود،بلکه هدف این است که انسان تا روح حق طلبی و خضوع در برابر فرمان خدا،نداشته باشد هرگز گوش به سخنان پیامبران نخواهد داد.

***

نکته ها:

اشاره
1-انگیزه های توکل

"توکل"از ماده"وکالت"در منطق قرآن به معنی اعتماد و تکیه کردن بر خدا است و او را ولی و وکیل خود قرار دادن و بر اثر آن از حجم مشکلات و انبوه موانع نهراسیدن،و این یکی از نشانه های مهم ایمان است و از عوامل پیروزی و موفقیت در مبارزه ها.

جالب اینکه در آیات فوق دلیل توکل را دو چیز شمرده:یکی قدرت و علم و آگاهی کسی که انسان بر او اعتماد می کند، و دیگر روشن بودن راهی که انسان برگزیده است.

در حقیقت می گوید:دلیلی ندارد که ضعف و سستی و ترس و وحشتی به خود راه دهی،تکیه گاه تو خداوندی است که هم عزیز و شکست ناپذیر و هم علیم و آگاه است و از سوی دیگر تو بر طریقه حق مبین هستی،کسی که از حق مبین دفاع می کند چرا ترس و وحشتی داشته باشد؟ و اگر می بینی جمعی با تو مخالفند هرگز نگران مباش،آنها چشم بینا و گوش شنوا و قلب زنده ندارند،و اصلا از محدوده تبلیغ و هدایت خارجند،تنها حق طلبان و عاشقان خدا و تشنگان عدالت به دنبال سرچشمه زلال قرآن تو می آیند تا از آن سیراب شوند.

***

2-مرگ و حیات در منطق قرآن

بسیاری از الفاظ با بینشهای متفاوت معانی گوناگونی را می بخشد از جمله لفظ"حیات"و"مرگ"است که در بینش مادی تنها به معنی حیات و مرگ فیزیولوژیکی است یعنی هنگامی که قلب کار می کند و خون به اعضاء می رسد و حس و حرکت و جذب و دفعی در بدن انسان است زنده است،اما هنگامی که این حرکات خاموش شد دلیل بر مرگ قطعی است که با یک آزمایش دقیق در چند لحظه می توان آن را دریافت.

اما از دیدگاه قرآن افراد بسیاری هستند که از نظر فیزیولوژیکی زنده اند ولی در شمار مردگانند،همچون کسانی که در آیات فوق به آنها اشاره شد و به عکس کسانی هستند که ظاهرا مرده اند اما زندگان جاویدند همانند شهیدان.

علت این برداشت متفاوت به خاطر آن است که اسلام علاوه بر اینکه معیار حیات و شخصیت انسان را در ارزشهای روحانی او می شمرد مساله وجود و عدم تاثیر و فایده را معیاری برای وجود و عدم حیات می شناسد.

کسی که ظاهرا زنده است اما آن چنان در شهوات فرو رفته که نه ناله مظلومی را می شنود،نه صدای منادی حق را،نه چهره بینوایی را می بیند و نه آثار عظمت پروردگار در صحنه آفرینش را،و نه حتی یک لحظه به آینده و گذشته خویش می اندیشد،چنین کسی در منطق قرآن مرده است،اما کسانی که بعد از مرگ آثارشان،جهانی را فرا گرفته و افکار و خط و راهشان،رهبر و راهنما و الگو و اسوه است چنین کسانی زنده جاویدانند (1).

از همه اینها گذشته طبق مدارک بسیاری که در دست داریم اسلام قائل به حیات برزخی انسانها است.عجب اینکه جمعی از"وهابیین"بی اطلاع اصرار دارند که هر گونه حیات و علم و آگاهی را حتی از پیامبر اسلام ص بعد از وفات نفی کنند،و یکی از دلائل آنها برای نفی توسل همین است،می گویند:او مرده است و از مرده کاری ساخته نیست و عجبتر اینکه از آیات مورد بحث نیز برای این منظور کمک می گیرند! در حالی که بعضی دیگر از آنها تصریح کرده اند که پیامبر ص بعد از وفاتش دارای یک نوع حیات برزخی است،حیاتی برتر از حیات شهدا که در قرآن تصریح به آن شده است،و حتی گفته اند سلام کسانی را که به او سلام می دهند می شنود (2).


 1) درباره"مرگ و حیات معنوی"بحث مشروح دیگری ذیل آیه 24 سوره انفال (جلد 7 صفحه 126)داشته ایم.
 2) رساله دوم از رسائل"الهدیه السنیه"(از محمد بن عبد الوهاب)صفحه 41.

روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل سنت،در این زمینه آمده است که پیامبر ص(و امامان)سخن کسانی را که بر آنها از دور و نزدیک سلام می دهند می شنوند،و به آنها پاسخ می گویند،و حتی اعمال امت را بر آنها عرضه می دارند (1).

در حدیثی که در صحیح بخاری در مورد داستان جنگ بدر آمده چنین می خوانیم:بعد از شکست کفار و پایان گرفتن جنگ،پیامبر ص با جمعی از یارانش به کنار چاهی آمد که اجساد کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، و آنها را با نامهایشان صدا زد و گفت:"آیا بهتر نبود که شما اطاعت خدا و پیامبرش را می کردید؟ما آنچه را خدا وعده داده بود یافتیم، آیا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود یافتید"؟! در اینجا عمر گفت:ای رسول خدا!تو با اجسادی سخن می گویی که روح ندارند، رسول اللّٰه فرمود:

و الذی نفس محمد بیده ما انتم باسمع لما اقول منهم:"سوگند به کسی که جان محمد در دست او است،شما نسبت به آنچه می گویم از آنها شنواتر نیستید" (2).

در سرگذشت جنگ جمل می خوانیم که بعد از شکست اصحاب جمل،علی ع در میان کشتگان عبور می کرد به کشته"کعب بن سور"قاضی بصره رسید فرمود او را بنشانید او را نشاندند،فرمود:وای بر تو ای کعب!علم و دانش داشتی اما برای تو سودی نداشت و شیطان تو را گمراه کرد و به آتش دوزخ فرستاد (3)در نهج البلاغه نیز می خوانیم به هنگامی که علی ع از صفین بازمی گشت


 1) برای توضیح بیشتر به کتاب"کشف الارتیاب"نوشته سید محسن امین عاملی صفحه 109 مراجعه فرمائید.
 2) صحیح بخاری ج 5 صفحه 97(باب قتل ابو جهل).
 3) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 1 صفحه 248.

در کنار قبرستانی که پشت دیوار شهر کوفه قرار داشت رسید،آنها را مخاطب ساخته،سخنانی در ناپایداری دنیا به آنها گفت،سپس فرمود:"این خبری است که نزد ما است،نزد شما چه خبر"؟بعد افزود:

اما لو اذن لهم فی الکلام لاخبروکم ان خیر الزاد التقوی: "اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود به شما خبر می دهند که بهترین زاد و توشه آخرت تقوی است".

این خود دلیل بر آن است که آنها سخنان را می شنوند و قادر بر پاسخ گویی هستند اما اجازه ندارند (1).

همه این تعبیرات اشاره به حیات برزخی انسانها است.


 1) نهج البلاغه کلمات قصار جمله 130.
برچسب‌ها: