آیات 76 تا 78

19:52 - 1397/04/23

سوره القصص (28): آیات 76 تا 78

اشاره

إِنَّ قٰارُونَ کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ فَبَغیٰ عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنٰاهُ مِنَ اَلْکُنُوزِ مٰا إِنَّ مَفٰاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی اَلْقُوَّهِ إِذْ قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ لاٰ تَفْرَحْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْفَرِحِینَ (76) وَ اِبْتَغِ فِیمٰا آتٰاکَ اَللّٰهُ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَهَ وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ اَلدُّنْیٰا وَ أَحْسِنْ کَمٰا أَحْسَنَ اَللّٰهُ إِلَیْکَ وَ لاٰ تَبْغِ اَلْفَسٰادَ فِی اَلْأَرْضِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ (77) قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ اَلْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ اَلْمُجْرِمُونَ (78)

ترجمه:

76-قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم کرد،ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود،به خاطر بیاور هنگامی را که قومش به او گفتند:این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد.

77-و در آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را جستجو کن،بهره ات را از دنیا فراموش منما،و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده است نیکی کن و هرگز فساد در زمین منما که خدا مفسدان را دوست ندارد.

78-(قارون)گفت:این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام، آیا او نمی دانست خداوند اقوامی را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند؟!(و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد)مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند(و مجالی برای عذرخواهی آنان نیست).

تفسیر:

ثروتمند خود خواه بنی اسرائیل

سرگذشت عجیب موسی و مبارزه او با فرعون در بخشی از آیات گذشته این سوره مشروحا آمد،و گفتنیها در باره آنها گفته شد،گفتاری که به قدر کافی الهام بخش بود.

در بخش دیگری از آیات این سوره سخن از درگیری دیگر بنی اسرائیل با مردی ثروتمند و سرکش از خودشان به نام قارون به میان می آورد،قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود.

اصولا موسی در طول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزگر مبارزه کرد:"فرعون"که مظهر قدرت حکومت بود،و"قارون"که مظهر ثروت بود،و"سامری"که مظهر صنعت و فریب و اغفال.

گرچه مهمترین مبارزه موسی ع با قدرت حکومت بود،ولی دو مبارزه اخیر نیز برای خود واجد اهمیت است و محتوی درسهای آموزنده بزرگ.

معروف است که قارون از بستگان نزدیک موسی ع(پسر عمو یا عمو یا پسر خاله او)بود،و از نظر اطلاعات و آگاهی از تورات معلومات قابل ملاحظه ای داشت،نخست در صف مؤمنان بود،ولی غرور ثروت او را به آغوش کفر کشید و به قعر زمین فرستاد،او را به مبارزه با پیامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرت انگیزش درسی برای همگان شد،که شرح این ماجرا را در آیات مورد بحث می خوانیم.

نخست می گوید:"قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم و ظلم کرد" ( إِنَّ قٰارُونَ کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ فَبَغیٰ عَلَیْهِمْ ).

علت این بغی و ظلم آن بود که ثروت سرشاری به دست آورده بود،و چون ظرفیت کافی و ایمان قوی نداشت،این ثروت فراوان او را فریب داد و به انحراف و استکبار کشانید.

قرآن می گوید:"ما آن قدر اموال و ذخائر و گنج به او دادیم که حمل خزائن او برای یک گروه زورمند،مشکل بود"( وَ آتَیْنٰاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مٰا إِنَّ مَفٰاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ ).

"مفاتح"جمع"مفتح"(بر وزن مکتب)به معنی محلی است که چیزی را در آن ذخیره می کنند،مانند صندوق هایی که اموال را در آن نگهداری می نمایند.

به این ترتیب مفهوم آیه چنین می شود که قارون آن قدر طلا و نقره و اموال گرانبها و قیمتی داشت که صندوق آنها را،گروهی از مردان نیرومند به زحمت جابجا می کردند.

و با توجه به اینکه"عصبه"به معنی جماعتی است که دست به دست هم داده اند و نیرومندند و همچون اعصاب یکدیگر را گرفته اند روشن می شود که حجم جواهرات و اموال گرانقیمت قارون چقدر زیاد بوده است(بعضی می گویند"عصبه" به ده نفر تا چهل نفر می گویند).

جمله"تنوء"از ماده"نوء"به معنی قیام کردن با زحمت و سنگینی است و در مورد بارهای پر وزنی به کار می رود که وقتی انسان آن را حمل می کند از سنگینی او را به این طرف و آن طرف متمایل می سازد! آنچه در بالا در مورد تفسیر"مفاتیح"گفتیم چیزی است که گروه عظیمی از مفسران و علمای لغت پذیرفته اند،در حالی که بعضی دیگر"مفاتح"را جمع مفتح(بر وزن منبر به کسر میم)به معنی"کلید"دانسته اند،و می گویند کلید گنجهای قارون آن قدر زیاد بود که چندین مرد زورمند از حمل آن به زحمت می افتادند! کسانی که این معنی را برگزیدند خودشان برای توجیه آن به زحمت افتاده اند که چگونه اینهمه کلید گنج امکان پذیر است و به هر حال تفسیر اول روشنتر و صحیحتر است.

زیرا گذشته از این که اهل لغت برای همین کلمه(مفتح به کسر میم)نیز معانی متعددی گفته اند از جمله خزانه یعنی محل جمع آوری مال است،معنی اول به واقعیت نزدیکتر و دور از هر گونه مبالغه است.

و به هر حال این لغت را با"مفاتیح"که جمع"مفتاح"به معنی کلید است نباید اشتباه کرد (1).

از این بحث بگذریم و ببینیم بنی اسرائیل به قارون چه گفتند؟ قرآن می گوید:"به خاطر بیاور زمانی را که قومش به او گفتند:اینهمه خوشحالی آمیخته با غرور و غفلت و تکبر نداشته باش که خدا شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد"( إِذْ قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ لاٰ تَفْرَحْ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ ) (2).

***


 1) بعضی از مفسران نیز در اینجا برای کلید معنی مجازی ذکر کرده اند و گفته اند منظور این است که کلید به دست آوردن آن همه مال و حفظ و نگهداری آن برای مردان زورمند مشکل بود،ولی این تفسیر بسیار بعید به نظر می رسد.(برای اطلاع بیشتر از مفهوم لغوی این کلمه به لسان العرب مراجعه فرمائید).
 2) "فرحین"جمع"فرح"(بکسر راء)به معنی کسی است که بر اثر به دست آوردن چیزی مغرور و متکبر شده و از باده پیروزی سرمست می باشد و از خوشحالی در پوست نمی گنجد.

بعد از این نصیحت،چهار اندرز پرمایه و سرنوشت ساز دیگر به او می دهند که مجموعا یک حلقه پنجگانه کامل را تشکیل می دهد.

نخست می گویند:"در آنچه خدا به تو داده است سرای آخرت را جستجو کن"( وَ ابْتَغِ فِیمٰا آتٰاکَ اللّٰهُ الدّٰارَ الْآخِرَهَ ).

اشاره به اینکه مال و ثروت بر خلاف پندار بعضی از کج اندیشان،چیز بدی نیست،مهم آن است که ببینیم در چه مسیری به کار می افتد،و اگر بوسیله آن "ابتغاء دار آخرت"شود،چه چیزی از آن بهتر است؟،اگر وسیله ای برای غرور و غفلت و ظلم و تجاوز و هوسرانی و هوسبازی گردد،چه چیز از آن بدتر؟! این همان منطقی است که در جمله معروف امیر مؤمنان علی ع در باره دنیا به روشنی از آن یاد شده است:

من ابصر بها بصرته،و من ابصر الیها اعمته:"کسی که به دنیا به عنوان یک وسیله بنگرد چشمش را بینا می کند،و کسی که به عنوان یک هدف نگاه کند نابینایش خواهد کرد"! (1).

و قارون کسی بود که با داشتن آن اموال عظیم،قدرت کارهای خیر اجتماعی فراوان داشت ولی چه سود که غرورش اجازه دیدن حقایق را به او نداد.

در نصیحت دوم افزودند:"سهم و بهره ات را از دنیا فراموش مکن"( وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیٰا ).

این یک واقعیت است که هر انسان سهم و نصیب محدودی از دنیا دارد،یعنی اموالی که جذب بدن او،یا صرف لباس و مسکن او می شود مقدار معینی است، و ما زاد بر آن به هیچوجه قابل جذب نیست و انسان نباید این حقیقت را فراموش کند.

مگر یک نفر چقدر می تواند غذا بخورد؟چه اندازه لباس بپوشد؟چند مسکن و چند مرکب می تواند داشته باشد؟و به هنگام مردن چند کفن با خود می تواند


 1) "نهج البلاغه"خطبه 82.

ببرد؟پس بقیه خواه و ناخواه سهم دیگران است و انسان امانت دار آنها!.

و چه زیبا فرمود:امیر مؤمنان علی ع:

یا بن آدم ما کسبت فوق قوتک فانت فیه خازن لغیرک: "ای فرزند آدم!هر چه بیشتر از مقدار خوراکت بدست می آوری خزانه دار دیگران در مورد آن خواهی بود"! (1). تفسیر دیگری برای این جمله در روایات اسلامی و سخنان مفسران دیده می شود که با تفسیر فوق قابل جمع است و ممکن است هر دو معنی مراد باشد، (چون استعمال لفظ در اکثر از معنی واحد جایز است)،و آن اینکه:

در معانی الاخبار از"امیر مؤمنان علی" ع در تفسیر جمله وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیٰا چنین آمده است:

لا تنس صحتک و قدرتک و فراغک و شبابک و نشاطک ان تطلب بها الآخره: "تندرستی و قوت و فراغت و جوانی و نشاطت را فراموش مکن و بوسیله این(پنج نعمت بزرگ)آخرت را بطلب"! طبق این تفسیر جمله فوق هشداری است به همه انسانها که فرصتها و سرمایه ها را از دست ندهند که فرصت چون ابر در گذر است (2).

سومین اندرز اینکه:"همانگونه که خدا به تو نیکی کرده است تو هم نیکی کن"( وَ أَحْسِنْ کَمٰا أَحْسَنَ اللّٰهُ إِلَیْکَ ).

این نیز یک واقعیت است که انسان همیشه،چشم بر احسان خدا دوخته و از پیشگاه او هر گونه خیر و نیکی را تقاضا می کند،و همه گونه انتظار از او دارد،در چنین حالی چگونه می تواند تقاضای صریح یا تقاضای حال دیگران را نادیده بگیرد و بی تفاوت از کنار همه اینها بگذرد؟! و به تعبیر دیگر همانگونه که خدا به تو بخشیده است به دیگران ببخش، شبیه این سخن را در آیه 22 سوره نور در مورد عفو و گذشت می خوانیم:


 1) "نهج البلاغه"کلمات قصار جمله 192.
 2) "معانی الاخبار"(مطابق نقل تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 139).

وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ لَکُمْ :"مؤمنان باید عفو کنند و صرفنظر کنند آیا دوست نمی دارید خداوند بر شما ببخشد"؟ این جمله را به تعبیر دیگر چنین می توان تفسیر کرد که گاه خداوند مواهب عظیمی به انسان می دهد که در زندگی شخصیش نیاز به همه آن ندارد،عقل توانایی می دهد که نه فقط برای اداره یک فرد،بلکه برای اداره یک کشور کارساز است، علمی می دهد که نه یک انسان،بلکه یک جامعه می تواند از آن استفاده کند،اموال و ثروتی می دهد که درخور برنامه های عظیم اجتماعی است.

این گونه مواهب الهی مفهوم ضمنیش این است که همه آن به تو تعلق ندارد بلکه تو وکیل پروردگار در منتقل ساختن آن به دیگران هستی،خدا این موهبت را به تو داده که با دست تو بندگانش را اداره کند.

بالآخره"چهارمین"اندرز اینکه:"نکند که این امکانات مادی تو را بفریبد و آن را در راه"فساد"و"افساد"به کارگیری:"هرگز فساد در زمین مکن که خدا مفسدان را دوست ندارد"( وَ لاٰ تَبْغِ الْفَسٰادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ).

این نیز یک واقعیت است که بسیاری از ثروتمندان بی ایمان گاه بر اثر جنون افزون طلبی و گاه برای برتری جویی دست به فساد می زنند جامعه را به محرومیت و فقر می کشانند همه چیز را در انحصار خود می گیرند،مردم را برده و بنده خود می خواهند،و هر کسی زبان به اعتراض بگشاید او را نابود می کنند،و اگر نتوانند از طریق تهمت به وسیله عوامل مرموز خود او را منزوی می سازند،و خلاصه جامعه را به فساد و تباهی می کشند.

در یک جمع بندی کوتاه به اینجا می رسیم که این اندرزگویان نخست سعی کردند غرور قارون را درهم بشکنند.

در مرحله دوم اخطار نمودند که دنیا وسیله است نه هدف.

در مرحله سوم به او هشدار دادند که از آنچه داری تنها بخش کمی را می توانی مصرف کنی.

در مرحله چهارم این حقیقت را به او گوشزد کردند که فراموش نکن خداوند به تو نیکی کرده تو هم باید نیکی کنی،و گرنه مواهبش را از تو خواهد گرفت.

و در مرحله پنجم او را از فساد در ارض که نتیجه مستقیم فراموش کردن اصول چهارگانه قبل است بر حذر داشتند.

درست معلوم نیست که این نصیحت کنندگان چه کسانی بودند؟قدر مسلم اینکه مردانی دانشمند،پرهیزگار،هوشیار،نکته سنج و با شهامت بودند.

اما اینکه بعضی احتمال داده اند که خود موسی بوده بسیار بعید است چرا که قرآن می گوید" إِذْ قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ ":"قوم قارون به او گفتند".

*** اکنون نوبت آن رسیده است که ببینیم مرد یاغی و ستمگر بنی اسرائیل به این واعظان دلسوز چه پاسخ گفت؟ قارون با همان حالت غرور و تکبری که از ثروت بیحسابش ناشی می شد "چنین گفت:من این ثروت را به وسیله علم و دانش خودم به دست آورده ام"! ( قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی ).

این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم!من که با علم و آگاهیم در ایجاد آن دخالت داشته ام در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمایی کسی ندارم! بعلاوه لا بد خداوند مرا لایق این ثروت می دانسته که به من عطا کرده است راه مصرف آن را نیز به من یاد داده،از دیگران بهتر می دانم و لازم به دخالت شما نیست!.

و از همه اینها گذشته من زحمت کشیده ام،رنج برده ام،خون جگر خورده ام تا این ثروت را اندوخته ام،دیگران هم اگر لیاقت و توانایی دارند چرا زحمت نمی کشند؟من مزاحم آنها نیستیم!و اگر ندارند چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند (1).

اینها منطقهای پوسیده و رسوایی است که غالبا ثروتمندان بی ایمان در مقابل کسانی که آنها را نصیحت می کنند اظهار می دارند.

این نکته نیز قابل توجه است که قرآن این معنی را سربسته گذاشته که قارون به کدام علمش در تحصیل این ثروت تکیه می کند؟.

آیا به علم کیمیاء،آن چنان که بعضی از مفسران گفته اند؟ یا به علم تجارت و کشاورزی و فنون صنعت؟ و یا به علم مدیریت خاصش که توانسته بود از طریق آن این ثروت عظیم را به چنگ آورد؟یا همه اینها؟ بعید نیست که مفهوم آیه معنی وسیعی داشته باشد و همه را شامل شود.

(البته صرف نظر از اینکه علم کیمیاء-علمی است که بوسیله آن می توان از مس و مانند آن طلا بسازند-افسانه است یا واقعیت).

در اینجا قرآن پاسخ کوبنده ای به قارون-و قارونها-می دهد که"آیا او نمی دانست خداوند اقوامی را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و آگاهتر و ثروتمندتر بودند"؟!( أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللّٰهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً ).

تو می گویی آنچه داری از طریق علم و دانشت داری،اما فراموش کردی که از تو عالمتر و نیرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند،آیا توانستند از چنگال


1) جمله" أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی "را به هر یک از معانی سه گانه فوق یا به همه آنها می توان تفسیر کرد.

مجازات الهی رهایی یابند؟ روشن ضمیران بنی اسرائیل به قارون گفته بودند"ما آتاک اللّٰه..."(خدا این مال و ثروت را به تو داده)اما این بی ادب جسور با این سخن مقابله کرد و گفت:

"آنچه را دارم از علم خویش دارم"اما خداوند در جمله بالا کوچکی قدر و قوت او را در برابر اراده و مشیتش آشکار می سازد.

و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پر معنی هشدار دیگری به او می دهد و می فرماید:"به هنگام نزول عذاب الهی،مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند" اصلا مجالی برای پرسش و پاسخ نیست،عذابی است قاطع و دردناک و کوبنده و ناگهانی ( وَ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ).

یعنی امروز آگاهان بنی اسرائیل به قارون نصیحت می کنند و مجال اندیشه و پاسخ به او می دهند اما هنگامی که اتمام حجت شد و عذاب الهی فرا رسید، دیگر مجالی برای اندیشه یا سخنان ناموزون و کبرآلود نیست،عذاب الهی همان و نابودی همان!.

در اینجا این پرسش پیش می آید که منظور از این سؤال که در مورد مجرمان نفی شده کدام سؤال است؟در دنیا یا آخرت؟ بعضی از مفسران،اولی را انتخاب کرده اند،و بعضی دومی را،و مانعی ندارد که هر دو مراد باشد،یعنی هم در موقع مجازات استیصال در دنیا از آنها سؤالی نمی شود تا بخواهند پشت هم اندازی کنند و عذرتراشی نمایند و خود را بی گناه قلمداد کنند،و هم در قیامت،چرا که در آنجا بدون سؤال همه چیز روشن است و به گفته قرآن،چهره ها خود گواهی بر وضع مجرمان می دهد!( یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمٰاهُمْ )(سوره رحمن آیه 41)و به این ترتیب آیه مورد بحث هماهنگ با آیه 39 سوره رحمان است که می فرماید:" فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاٰ جَانٌّ :"در آن روز از هیچیک نه انسان و نه جن در باره گناهش سؤال

نمی شود".

در اینجا سؤال دیگری مطرح است که این تعبیر با آیه 92 سوره حجر که می گوید:"قسم به پروردگارت که ما از همه آنها سؤال می کنیم"" فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ "چگونه سازگار است؟ این سؤال را نیز از دو راه می توان پاسخ گفت:نخست اینکه قیامت،مواقف متعددی دارد بعضی از مواقف سؤال می کنند،اما در بعضی از مواقف همه چیز روشن است و نیاز به سؤال ندارد.

دیگر اینکه سؤال دو گونه است:"سؤال تحقیق"و"سؤال سرزنش"،در قیامت نیاز به"سؤال تحقیق"نیست،چرا که همه چیز عیان است و حاجت به بیان نیست،ولی"سؤال سرزنش آمیز"در آنجا وجود دارد که این خود یک نوع مجازات روانی برای مجرمان است.

درست همانند سؤالی که پدر از فرزند ناخلفش می کند و می گوید:آیا من این همه به تو خدمت نکردم؟و آیا جزای آن همه خدمت خیانت و فساد بود؟! (در حالی که هر دو از جریانها با خبرند و منظور پدر سرزنش فرزند است).

برچسب‌ها: