آیات 79 تا 82

13:44 - 1397/04/24

سوره القصص (28): آیات 79 تا 82

اشاره

فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قٰالَ اَلَّذِینَ یُرِیدُونَ اَلْحَیٰاهَ اَلدُّنْیٰا یٰا لَیْتَ لَنٰا مِثْلَ مٰا أُوتِیَ قٰارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (79) وَ قٰالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوٰابُ اَللّٰهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً وَ لاٰ یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ اَلصّٰابِرُونَ (80) فَخَسَفْنٰا بِهِ وَ بِدٰارِهِ اَلْأَرْضَ فَمٰا کٰانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلمُنْتَصِرِینَ (81) وَ أَصْبَحَ اَلَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اَللّٰهَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لاٰ أَنْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا لَخَسَفَ بِنٰا وَیْکَأَنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلْکٰافِرُونَ (82)

ترجمه:

79-(قارون)با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد،آنها که طالب حیات دنیا بودند گفتند:ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم!به راستی که او بهره عظیمی دارد! 80-کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند وای بر شما!ثواب الهی بهتر است برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند،اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند.

81-سپس ما،او و خانه اش را در زمین فرو بردیم،و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند،و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.

82-آنها که دیروز آرزو می کردند بجای او باشند(هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند:وای بر ما گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد،یا تنگ می گیرد،اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می برد!ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند!

تفسیر:

جنون نمایش ثروت!

معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعی از جنون می شوند،یک شاخه آن"جنون نمایش ثروت"است،آنها از اینکه ثروت خود را به رخ دیگران بکشند لذت می برند،از اینکه سوار مرکب راهوار گرانقیمت خود شوند و از میان پابرهنه ها بگذرند و گرد و غبار بر صورت آنها بیفشانند و تحقیرشان کنند احساس آرامش خاطر می کنند! گرچه همین نمایش ثروت غالبا بلای جانشان است زیرا کینه ها در سینه ها پرورش می دهد،و احساسات را بر ضد آنها بسیج می کند،و بسیار می شود که همین عمل زشت و شرم آور طومار زندگی آنها را درهم می پیچد،و یا ثروتشان را بر باد می دهد!.

ممکن است این کار جنون آمیز انگیزه ای مانند"تطمیع افراد طمعکار" و"تسلیم افراد سرکش"داشته باشد،ولی آنها حتی بدون این انگیزه این عمل را انجام می دهند،این یک نوع هوس است نه برنامه و نقشه.

به هر حال قارون از این قانون مستثنی نبود،بلکه نمونه بارز آن محسوب می شد،قرآن در یک جمله در آیات مورد بحث آن را بیان کرده می فرماید: "قارون با تمام زینت خود در برابر قومش(بنی اسرائیل)ظاهر شد"( فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ).

تعبیر به"فی زینته"گویای این حقیقت است که او تمام توان و قدرت خود را به کار گرفت تا آخرین زینت و بالاترین ثروت خود را به نمایش بگذارد و ناگفته پیدا است که مردی با این ثروت چه ها می تواند انجام دهد؟! در تواریخ داستانها،یا افسانه های زیادی در این زمینه نقل شده است،بعضی نوشته اند قارون با یک جمعیت چهار هزار نفری در میان بنی اسرائیل رژه رفت، در حالی که چهار هزار نفر بر اسبهای گرانقیمت با پوششهای سرخ سوار بودند کنیزان سپیدروی با خود آورد که بر زین هایی طلایی که بر استرهای سفیدرنگ قرار داشت سوار بودند،لباسهایشان سرخ،و همه غرق زینت آلات طلا! بعضی عدد نفرات او را هفتاد هزار نوشته اند و مسائل دیگری از این قبیل.

ولی ما حتی اگر اینها را مبالغه آمیز بدانیم باز نمی توان انکار کرد که او چیزهای بسیاری برای نمایش دادن در اختیار داشت.

در اینجا-طبق معمول-مردم به دو گروه شدند:اکثریت دنیاپرست که این صحنه خیره کننده قلبشان را از جا تکان داد و آه سوزانی از دل کشیدند و آرزو که ای کاش به جای قارون بودند،حتی یک روز،و یک ساعت،و یک لحظه! چه زندگی شیرین و جذابی چه عالم نشاط انگیز و لذت بخشی؟چنان که قرآن می گوید:"کسانی که طالب زندگی دنیا بودند گفتند ای کاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتیم"!( قٰالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیٰاهَ الدُّنْیٰا یٰا لَیْتَ لَنٰا مِثْلَ مٰا أُوتِیَ قٰارُونُ ).

"به راستی که او بهره عظیمی از نعمتها دارد"!( إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ).

آفرین بر قارون و بر این ثروت سرشارش!چه جاه و جلالی؟و چه حشمتی تاریخ مثل او را به خاطر ندارد،این عظمت خدادادی است!...و مانند این حرفها.

در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهی داغ شد،از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته،و باید امتحان خیره سری خود را بدهد،و از سوی دیگر دنیاپرستان بنی اسرائیل در گرداگرد این کوره قرار گرفته اند.

و البته مجازات دردناک،مجازاتی است که بعد از چنین نمایشی باشد،و از آن اوج عظمت به قعر زمین فرو رود! *** ولی در مقابل این گروه عظیم گروه اندکی عالم و اندیشمند،پرهیزگار و با ایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند،کسانی که شخصیت را با معیار زر و زور نمی سنجیدند،کسانی که ارزشها را در امکانات مادی جستجو نمی کردند،کسانی که بر اینگونه نمایشهای مسخره همیشه لبخند تمسخرآمیز می زدند،و این مغزهای پوک را تحقیر می کردند آری گروهی از آنها در اینجا بودند چنان که قرآن می گوید:"کسانی که علم و آگاهی به آنها داده شده بود صدا زدند وای بر شما!چه می گوئید؟ثواب و پاداش الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است"( وَ قٰالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوٰابُ اللّٰهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ).

و سپس افزودند:"این ثواب الهی تنها در اختیار کسانی قرار می گیرد که صابر و شکیبا باشند"( وَ لاٰ یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ الصّٰابِرُونَ ).

آنها که در مقابل زرق و برقهای هیجان انگیز و زینتهای دنیا استقامت به خرج می دهند، آنها که در برابر محرومیتها مردانه می ایستند،و در مقابل ناکسان سر فرو نمی آورند،آنها که در بوته آزمایش الهی،آزمایش مال و ثروت و ترس و مصیبت،همچون کوه پا بر جا می ایستند آری اینها لیاقت ثواب الهی را دارند.

مسلما منظور از جمله" اَلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ "دانشمندان مؤمن بنی اسرائیل است که در میان آنها مردان بزرگی همچون"یوشع"بودند،ولی جالب این است در برابر جمله اَلَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیٰاهَ الدُّنْیٰا که در باره گروه اول آمده،تعبیر به"الذین یریدون الحیاه الآخره"نمی کند بلکه تنها تکیه بر علم می کند،چرا که"علم"خمیر مایه و ریشه ایمان و استقامت و عشق به ثواب الهی و سرای آخرت است.

ضمنا تعبیر به" اَلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ "پاسخ کوبنده ای است به قارون که خود را عالم می دانست،قرآن می گوید:عالم اینها هستند که افق فکرشان این چنین بلند است،نه تو خیره سر و مغرور!و به این ترتیب باز هم می بینیم که ریشه همه برکات و خیرات به علم و دانش حقیقی بازمی گردد.

***قارون با این عمل طغیان و سرکشی خود را به اوج رسانید،ولی در تواریخ و روایات در اینجا ماجرای دیگری نقل شده است که نشانه نهایت بیشرمی قارون است و آن اینکه:روزی موسی ع به قارون گفت:خداوند به من فرمان داده که حق نیازمندان زکات مالت را بگیرم،قارون هنگامی که از کم و کیف زکاه با خبر شد و با یک حساب ساده فهمید چه مبلغ هنگفتی را باید در این راه بپردازد سر باز زد،و برای تبرئه خویش به مبارزه با موسی ع برخاست،در میان جمعی از ثروتمندان بنی اسرائیل برخاست و گفت:مردم! موسی می خواهد اموال شما را بخورد،دستور نماز آورد پذیرفتید،امور دیگر را نیز همه پذیرفتید،آیا زیرا این بار هم می روید که اموالتان را به او بدهید؟! گفتند:نه،ولی چگونه می توان با او مقابله کرد؟ قارون در اینجا یک فکر شیطانی به نظرش رسید،گفت من راه خوبی فکر کرده ام،به عقیده من باید برای او پرونده عمل منافی عفت ساخت!باید به سراغ زن بدکاره ای از فواحش بنی اسرائیل بفرستیم تا به سراغ موسی برود و او را متهم کند که با او سر و سری داشته!آنها پسندیدند و به سراغ آن زن فرستادند و گفتند:آنچه خودت بخواهی به تو می دهیم که گواهی دهی موسی با تو رابطه6

نامشروع داشته!او نیز این پیشنهاد را پذیرفت،این از یک سو.از سوی دیگر قارون به سراغ موسی آمد و گفت:خوب است بنی اسرائیل را جمع کنی و دستورات خداوند را بر آنها بخوانی،موسی پذیرفت و آنها را جمع کرد.

گفتند:ای موسی!دستورات پروردگار را بازگو،گفت:خداوند به من دستور داده که جز او را پرستش نکنید، صله رحم بجا آورید و چنین و چنان کنید، و در مورد مرد زناکار دستور داده است اگر زنای محصنه باشد،سنگسار شود! آنها(ثروتمندان توطئه گر بنی اسرائیل)در اینجا گفتند:حتی اگر خود تو باشی!!گفت:آری،حتی اگر خود من باشم!! در اینجا وقاحت را به آخرین درجه رساندند و گفتند:ما می دانیم که تو خود مرتکب این عمل شده ای،و به سراغ فلان زن بدکاره رفته ای،و فورا به دنبال آن زن بدکاره فرستادند و گفتند:تو چگونه گواهی می دهی؟ موسی ع رو به او کرد و گفت:به خدا سوگندت می دهم حقیقت را فاش بگو! زن بدکاره با شنیدن این سخن تکان سختی خورد،لرزید و منقلب شد و گفت:

اکنون که چنین می گویی من حقیقت را فاش می گویم،اینها از من دعوت کردند و پاداش سنگینی قرار دادند که تو را متهم کنم،ولی گواهی می دهم که تو پاکی و رسول خدایی! در روایت دیگری آمده است که آن زن گفت:وای بر من،من هر کار خلافی را کرده ام اما تهمت به پیامبر خدا نزده ام،و سپس دو کیسه پولی را که به او داده بودند نشان داد و گفتنیها را گفت.

موسی ع به سجده افتاد و گریست،در اینجا بود که فرمان مجازات قارون زشت سیرت توطئه گر صادر شد.

در همین روایت آمده است که خدا فرمان"خسف"(فرو رفتن در زمین)

را در اختیار موسی ع قرار داد (1). در اینجا قرآن مجید می گوید:"ما او و خانه اش را در زمین فرو بردیم" ( فَخَسَفْنٰا بِهِ وَ بِدٰارِهِ الْأَرْضَ ).

آری هنگامی که طغیان و سرکشی و تحقیر مؤمنان تهیدست،و توطئه بر ضد پیامبر پاک خدا،به اوج خود برسد،دست قدرت الهی از آستین بیرون می آید و به حیات طغیانگران پایان می دهد،چنان آنها را درهم می کوبد که زندگی آنها عبرتی برای همگان می گردد.

مساله"خسف"که در اینجا به معنی فرو رفتن و پنهان گشتن در زمین است، بارها در طول تاریخ بشر واقع شده است که زمین لرزه شدیدی آمده و زمین از هم شکافته شده و شهر یا آبادی هایی را در کام خود فرو بلعیده است،ولی این خسف با موارد دیگر متفاوت بود،طعمه اصلی او فقط قارون و گنجهای او بود.

عجبا!فرعون در امواج نیل فرو می رود،و قارون در اعماق زمین،آبی که مایه حیات است مامور نابودی فرعونیان می شود،و زمینی که مهد آرامش است گورستان قارون و قارونیان.

مسلم است که در آن خانه قارون تنها نبود،او و اطرافیانش،او و هم سنگرانش او و یاران ظالم و ستمگرش همه در اعماق زمین فرو رفتند.

"اما او گروهی نداشت که وی را در برابر عذاب الهی یاری کنند،و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد"!( فَمٰا کٰانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَ مٰا کٰانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ ).

نه جیره خوارانش،و نه دوستان صمیمیش و نه اموال و ثروتش،هیچیک او را از چنگال عذاب الهی نجات ندادند،و همه به قعر زمین فرو رفتند!.


 1) در المنثور(طبق نقل تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 84)و همچنین تفسیر روح المعانی و دیگر مفسران این حدیث را با تفاوتهایی ذیل آیات مورد بحث آورده اند.

*** آخرین آیه مورد بحث دگرگونی عجیب تماشاچیان دیروز را که از مشاهده جاه و جلال قارون به وجد و سرور آمده بودند و آرزو می کردند که ای کاش برای همیشه یا لا اقل یک لحظه به جای او بودند منعکس میکند که به راستی عجیب و آموزنده است،می گوید:"آنها که دیروز آرزو داشتند که بجای او باشند آن گاه که صحنه فرو رفتن او و ثروتش را به قعر زمین دیدند می گفتند:وای بر ما!گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد و بر هر کس بخواهد تنگ می گیرد"و کلید آن تنها در دست او است( وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللّٰهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ یَقْدِرُ ).

امروز بر ما ثابت شد که هیچکس از خود چیزی ندارد،هر چه هست از ناحیه او است،نه عطایش دلیل بر رضایت و خشنودی از کسی است و نه منعش دلیل بر عدم ارزش او در پیشگاه خدا است.

او با همین ثروتها افراد و اقوام را به آزمایش می کشد و نهاد و سیرت آنان را آشکار می سازد.

سپس در این فکر فرو رفتند که اگر دعای مصرانه آنها دیروز به اجابت می رسید و خدا آنها را بجای قارون می گذاشت،امروز چه خاکی بر سر می کردند؟ لذا در مقام شکر این نعمت بر آمدند و گفتند:"اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود،ما را هم به قعر زمین فرو می برد"!( لَوْ لاٰ أَنْ مَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا لَخَسَفَ بِنٰا ).

"ای وای!مثل اینکه کافران هرگز رستگار نمی شوند"( وَیْکَأَنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ الْکٰافِرُونَ ).

الان حقیقت را با چشم خود می بینیم،و نتیجه غرور و غفلت و سرانجام کفرو شهوت را.

و نیز می فهمیم که این گونه زندگانیهایی که دورنمای دل انگیزی دارد چه وحشتزا است؟ ضمنا از جمله اخیر این داستان به خوبی روشن می شود که سرانجام،قارون مغرور با کفر و بی ایمانی از دنیا رفت،هر چند یک روز در اعداد قاریان تورات و دانشمندان بنی اسرائیل بود و خویشاوندی نزدیکی با موسی داشت.

***

نکته ها:

اشاره
1-قارونهای دیروز و امروز!

داستان قارون-سمبل ثروتمند مغرور-که قرآن مجموع آن را ضمن هفت آیه به طرز بسیار جالبی بیان کرده است،پرده از روی حقایق بسیاری در زندگی انسانها برمی دارد.

این داستان روشنگر این حقیقت است که غرور و مستی ثروت گاه انسان را به انواع جنون می کشاند،جنون نمایش دادن ثروت و به رخ دیگران کشیدن جنون لذت بردن از تحقیر تهی دستان! و باز همین غرور و مستی و عشق بی حد و حصر به سیم و زر،گاه سبب می شود که دست به زشتترین و ننگین ترین گناهان بزند،در مقابل پیامبر پاک خدا،قیام کند و به مبارزه و ستیز با حق و حقیقت برخیزد،و حتی بی شرمانه ترین تهمتها را به پاکترین افراد ببندد حتی با استفاده از ثروت خود از زنان آلوده هر جایی برای رسیدن به مقصدش کمک گیرد.

غرور و مستی ناشی از ثروت به انسان اجازه نمی دهد که نصیحت اندرزگویان را بشنود و سخن خیرخواهان را به کار بندد.

این مغروران بیخبر،خود را از همه دانشمندتر و آگاهتر می دانند،و به گمان اینکه ثروتشان که گاه از طریق غصب حقوق دیگران به دست آمده است دلیل بر عقل و هوش و درایت آنها است،همه را نادان و خود را دانا می پندارند! حتی کارشان به جایی می رسد که در برابر پروردگار اظهار وجود می کنند و دم از استقلال می زنند و می گویند:آنچه را پیدا کرده ایم به ابتکار و هوش سرشار و خلاقیت و استعداد و اطلاعات بی نظیر خودمان بوده است.

و دیدیم سرانجام این گونه مغروران تبهکار به کجا می رسد؟!اگر قارون با اطرافیانش و تمام ثروتش به قعر زمین فرو رفت و نابود شد دیگران به اشکال دیگری نابود می شوند، و گاه حتی زمین،ثروتشان را به شکل دیگری می بلعد، یعنی ثروتهای عظیم خود را تبدیل به کاخها،باغها و زمینهایی می کنند که هرگز از آن استفاده نخواهند کرد،و گاه حتی اموال خود را می دهند و زمینهای بایر و موات را خریداری می کنند،به این خیال که آن را تقسیم کرده و به قیمتهای گزافی بفروشند و به این ترتیب،زمین ثروتشان را می بلعد!.

این گونه افراد سبک مغز،چون راهی برای خرج کردن ثروت عظیم خود پیدا نمی کنند رو به سوی ارزشهای خیالی می آورند،مجموعه ای از کاسه کوزه های شکسته قدیمی را،به عنوان عتیقه های گرانبها!،و گاه مجموعه ای از تابلوهای بیرنگ و یا حتی مجموعه ای از تمبرهای پستی،اسکناسها و مانند آن که متعلق به سالها و یا قرون گذشته است،به عنوان با ارزشترین کالاها در قصر و کاخ خود جمع آوری می کنند که اگر به دقت به آنها نگاه کنیم گاهی می بینیم جای آنها فقط در زباله دان است!.

آنها این زندگی تجملی و تخیلی را در حالی فراهم آورده اند که در شهر و دیار آنها و گاه در همسایگی دیوار به دیوارشان افراد محرومی هستند که شب گرسنه می خوابند،و عجب اینکه چنان و جدان آنها تحلیل رفته که حتی کمترین ناراحتی از این وضع احساس نمی کنند! گاه حیوانات آنها دارای مرفه ترین زندگی هستند،و حتی از معلم و پزشک و دارو بهره می گیرند،در حالی که انسانهای مظلومی در نزدیکی آنها در بدترین شرائط زندگی می کنند،و یا در بستر بیماری ناله سرداده اند،نه پزشکی بر بالین آنها حاضر می شود و نه قطره دوائی.

تمام این بحثها گاه در باره افراد معینی در یک جامعه است و گاه در باره یک کشور،یعنی یک کشور قارونی می شود در مقابل دیگر کشورهای دنیا!همانگونه که در عصر خود در مورد کشورهایی همچون آمریکا و بسیاری از ممالک اروپایی می بینیم.

آنها مجلل ترین زندگی را به قیمت استثمار مردم جهان سوم و کشورهای فقیر و تهیدست برای خود فراهم ساخته اند،به طوری که گاه مواد غذایی اضافی آنها که به زباله دانها ریخته می شود اگر بطور صحیحی جمع آوری می شد برای تغذیه ملیونها انسان گرسنه کافی بود.

اینکه می گوئیم کشورهای فقیر نه این است که حقیقتا فقیر باشند اینها در حقیقت دزد زده و غارت شده اند،گاهی بهترین و گرانبهاترین منابع زیر زمینی در اختیار آنها است،اما این ابر غارتگران همه را می برند و آنها را بر خاک سیاه می نشانند.

اینها قارونهای زالوصفتی هستند که پایه های کاخ بیدادگری خود را بر ویرانه های کوخهای مستضعفین بنا نهاده اند،و تا مستضعفین جهان دست به دست هم ندهند و آنها را همچون قارون به قعر زمین نفرستند اوضاع دنیا به همین صورت خواهد بود،آنها باده می نوشند و خنده مستانه سر می دهند،و اینها باید زانوی غم در بغل گیرند و گریه کنند! ***

2-قارون این ثروت را از کجا آورده بود.

جالب اینکه از آیه 23 و 24 سوره مؤمن به خوبی استفاده می شود که رسالت موسی ع از آغاز هم برای مبارزه با سه کس بود:فرعون،وزیرش هامان، و ثروتمند مغرور قارون: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ قٰارُونَ فَقٰالُوا سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ :"ما موسی را با آیات خود و دلائل و معجزات روشنی فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون و همگی گفتند موسی ساحر دروغگویی است".

از این آیه استفاده می شود که او همکار فرعونیان بود و در خط آنها،و در تواریخ نیز می خوانیم که او از یک سو نماینده فرعون در بنی اسرائیل بود (1)و از سوی دیگر خزانه دار گنجهای فرعون (2).

و اینجا است که پرونده قارون روشنتر می شود:فرعون برای اینکه بنی اسرائیل را به زنجیر کشد و تمام هستی آنها را غارت کند یک نفر مرد منافق حیله باز و به اندازه کافی بیرحم،از میان بنی اسرائیل برگزید و زمام اختیار آنها را به دست او سپرد،تا به نفع دستگاه جبارش آنها را استثمار کند و بر خاک سیاه بنشاند،و از این رهگذر ثروت کلانی نیز برای خود کسب کند.

قرائن نشان می دهد که بعد از نابودی فرعونیان مقدار عظیمی از ثروت و گنجهای آنها در دست قارون ماند،و موسی ع تا آن زمان مجال این را پیدا نکرده بود که این ثروت بادآورده فرعونی را به نفع مستضعفان از او بگیرد.

به هر حال خواه او این ثروت را در عصر فرعون پیدا کرده باشد،و یا از طریق غارت گنجهای او،و یا به گفته بعضی از طریق علم کیمیاء،و آگاهی بر فنون


 1) "تفسیر فخر رازی"جلد 25 صفحه 13 و تفسیر"مجمع البیان"جلد 7 صفحه 266(ذیل آیات مورد بحث).
 2) "مجمع البیان"جلد 8 صفحه 520 ذیل آیه 24 سوره مؤمن.

تجارت سالم،یا آشنایی به اصول استثمار مستضعفان،هر چه بود قارون بعد از پیروزی موسی بر فرعونیان ایمان اختیار کرد،و به سرعت تغییر چهره داد و با زبردستی خاصی که ویژه این گروه است خود را در صف قاریان تورات و آگاهان بنی اسرائیل جا زد،در حالی که بعید است ذره ای ایمان در چنین قلبی نفوذ کند.

سرانجام هنگامی که موسی ع تصمیم گرفت زکات از او بگیرد پرده از چهره اش کنار رفت،و قیافه زشت و منحوسی که در پشت ماسک فریبنده ایمان داشت بر همگان ظاهر شد،و دیدیم که این مرد منافق عاقبت کارش به کجا منتهی گشت؟ ***

3-موضع اسلام در برابر مساله ثروت

نباید از آنچه گفتیم این چنین استنباط شود که اسلام در برابر مال و ثروت موضع منفی دارد و با آن مخالف است،نباید تصور کرد که اسلام،فقر را می پسندد و دعوت به فقر می کند و آن را وسیله کمالات معنوی می داند.

بلکه به عکس اسلام به عنوان یک وسیله مؤثر و کارساز روی آن تکیه می کند در آیه 180 سوره بقره از"مال"تعبیر به "خیر"شده است.

و در حدیثی از امام باقر ع می خوانیم:نعم العون الدنیا علی طلب الآخره: "دنیا کمک خوبی است برای رسیدن به آخرت" (1).

بلکه آیات مورد بحث که شدیدترین مذمت را از قارون ثروتمند مغرور می کند شاهد گویایی بر این موضوع است،منتها اسلام ثروتی را می پسندد که بوسیله آن"ابتغاء دار آخرت"و طلب سرای دیگر شود،چنان که دانشمندان


 1) "وسائل الشیعه"ج 12 ص 17(حدیث 5 از باب 16 از ابواب مقدمات تجارت).

بنی اسرائیل به قارون گفتند: وَ ابْتَغِ فِیمٰا آتٰاکَ اللّٰهُ الدّٰارَ الآخره.

اسلام ثروتی را می پسندد که در آن" أَحْسِنْ کَمٰا أَحْسَنَ اللّٰهُ إِلَیْکَ "و نیکی به همگان باشد.

اسلام ثروتی را مدح می کند که در آن لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیٰا تحقق یابد بالآخره اسلام ثروتی را خواهان است که مایه فساد در زمین و فراموش کردن ارزشهای انسانی و گرفتار شدن در مسابقه جنون آمیز"تکاثر"نگردد،و انسان را به"خود برتربینی"و"تحقیر دیگران"و حتی رویارویی با پیامبر خدا نکشاند.

وسیله ای باشد برای استفاده همگان،برای پر کردن خلاهای موجود اقتصادی،برای مرهم نهادن بر زخمهای جانکاه محرومان،و برای رسیدن به نیازها و مشکلات مستضعفان.

علاقه به چنین ثروتی با چنین هدفهای مقدسی علاقه به دنیا نیست،علاقه به آخرت است،چنان که در حدیثی می خوانیم یکی از یاران امام صادق ع خدمتش آمد و شکایت کرد که ما دنبال دنیا هستیم و به آن علاقمندیم(از این می ترسیم که دنیاپرست باشیم).

امام(که پاکی و تقوای آن مرد را می دانست)فرمود:با این ثروت دنیا چه می خواهی انجام دهی؟ در پاسخ عرض کرد:هزینه خود و خانواده ام را تهیه کنم،و به خویشاوندانم کمک نمایم،در راه خدا انفاق کنم،و حج و عمره بجا آورم امام فرمود:لیس هذا طلب الدنیا هذا طلب الآخره:"این،دنیاطلبی نیست این طلب آخرت است" (1).

و از اینجا فاسد بودن عقیده دو گروه:گروهی از مسلمان نماهای بیخبر از تعلیمات اسلام که اسلام را حامی مستکبران معرفی می کنند و گروهی از دشمنان مغرض که می خواهند چهره اسلام را دگرگون نشان داده و آن را ضد ثروت و طرفدار


 1) "وسائل الشیعه"ج 12 ص 19(حدیث 3 از باب 7 از ابواب مقدمات التجاره).

فقر نشان دهند،روشن می شود.

اصولا یک ملت فقیر،نمی تواند آزاد و سربلند زندگی کند.

فقر وسیله وابستگی است.

فقر مایه روسیاهی در دنیا و آخرت است.

و فقر انسان را به گناه و آلودگی دعوت می کند.

همانگونه که در حدیثی از امام صادق ع می خوانیم:غنی یحجزک عن الظلم خیر من فقر یحملک علی الاثم: "بی نیازی که تو را از تجاوز به حق دیگران باز دارد از فقری که تو را وادار به گناه کند بهتر است" (1).

جوامع اسلامی باید بکوشند هر چه بیشتر،غنی و بی نیاز گردند،به مرحله خودکفایی برسند و روی پای خود بایستند و شرف و عزت و استقلال خود را بر اثر فقر،فدای وابستگی به دیگران نکنند و بدانند خط اصیل اسلام این است.

***


 1) "وسائل الشیعه"ج 12 صفحه 17(حدیث 7 از باب 6 از ابواب مقدمات التجاره).
برچسب‌ها: