آیات 85 تا 88

13:50 - 1397/04/24

سوره القصص (28): آیات 85 تا 88

اشاره

إِنَّ اَلَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لَرٰادُّکَ إِلیٰ مَعٰادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جٰاءَ بِالْهُدیٰ وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (85) وَ مٰا کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقیٰ إِلَیْکَ اَلْکِتٰابُ إِلاّٰ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکٰافِرِینَ (86) وَ لاٰ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیٰاتِ اَللّٰهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ اُدْعُ إِلیٰ رَبِّکَ وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (87) وَ لاٰ تَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ لَهُ اَلْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)

ترجمه:

85-آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاهت(زادگاهت)بازمی گرداند بگو پروردگار من از همه بهتر می داند چه کسی(برنامه)هدایت آورده،و چه کسی در ضلال مبین است؟ 86-تو هرگز امید نداشتی که این کتاب آسمانی به تو القا گردد،ولی رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد،اکنون که چنین است هرگز از کافران پشتیبانی مکن.

87-هرگز تو را از آیات خداوند بعد از آنکه بر تو نازل شد باز ندارند،به سوی پروردگارت دعوت کن،و از مشرکان مباش.

88-و معبود دیگری را با خدا مخوان که هیچ معبودی جز او نیست،همه چیز جز ذات پاک او فانی می شود،حاکمیت از آن اوست و همه به سوی او بازمی گردید.

***

شان نزول:

جمعی از مفسرین شان نزولی برای نخستین آیه فوق از ابن عباس نقل کرده اند که مضمونش چنین است:

هنگامی که پیامبر ص به قصد هجرت از"مکه"به سوی"مدینه"می آمد به سرزمین جحفه که فاصله چندان زیادی از مکه ندارد رسید،به یاد موطنش "مکه"افتاد،شهری که حرم امن خدا است و خانه کعبه که قلب و جان پیامبر با آن پیوند ناگسستنی داشت در آنجا است،آثار این شوق که با تاثر و اندوه آمیخته بود در چهره مبارکش نمایان گشت، در اینجا پیک وحی خدا جبرئیل نازل شد و پرسید آیا به راستی به شهر و زادگاهت اشتیاق داری؟پیامبر فرمود:آری،جبرئیل عرض کرد:خداوند این پیام را برای تو فرستاده: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرٰادُّکَ إِلیٰ مَعٰادٍ "آن کس که این قرآن را بر تو فرض کرده است تو را به سرزمین اصلیت بازمی گرداند" (1)و می دانیم این وعده بزرگ سرانجام تحقق یافت و پیامبر اسلام ص پیروزمندانه با ارتشی نیرومند و قدرت و عظمت فراوان به مکه بازگشت،و حرم امن خدا بدون جنگ و خونریزی به او تسلیم شد.

بنا بر این آیه فوق یکی از پیشگوییهای اعجازآمیز قرآن است که


1) "مجمع البیان"،"تفسیر کبیر فخر رازی"،"تفسیر قرطبی"،"تفسیر المیزان" و تفاسیر دیگر.

چنین خبری را به طور قطع و بدون هیچ قید و شرط بیان کرده و بعد از مدت کوتاهی تحقق یافت.

***

تفسیر:

وعده بازگشت به حرم امن خدا

این آیات که آخرین آیات سوره قصص است پیامبر اسلام ص را مخاطب ساخته،و به دنبال بیان گوشه هایی از زندگی موسی بن عمران ع و مبارزه او با فرعونیان بشارتی به پیامبر اسلام ص و دستور العملهای مؤکدی به او می دهد.

گفتیم:نخستین آیه از این آیات طبق مشهور در سرزمین"جحفه"در مسیر پیامبر ص به سوی مدینه نازل شد،او می خواهد به یثرب برود و آن را"مدینه الرسول"کند،هسته اصلی حکومت اسلامی را در آنجا تشکیل دهد و استعدادهای نهفته را شکوفا سازد،و آنجا را پایگاه و سکویی برای دستیابی به حکومت گسترده الهی و اهدافش قرار دهد،اما با این حال عشق و دلبستگی او به مکه سخت او را آزار می دهد و دوری از این حرم امن الهی برای او بسیار ناگوار است.

اینجا است نور وحی به قلب پاکش می تابد و بشارت بازگشت به سرزمین مالوف را به او می دهد،و می گوید:"همان کسی که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاه و زادگاهت باز می گرداند"( إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرٰادُّکَ إِلیٰ مَعٰادٍ ).

غم مخور همان خدایی که موسی را در طفولیت به مادرش بازگرداند، همان خدایی که او را بعد از یک غیبت ده ساله از مصر به زادگاه اصلیش بازگردانید تا چراغ توحید را برافروزد و حکومت مستضعفان را تشکیل دهد و قدرت فرعونیان طاغوتی را درهم بشکند،همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مکه باز می گرداند،و چراغ توحید را با دست تو در این سرزمین مقدس برمی افروزد.

همان خدایی که قرآن را بر تو نازل کرد و ابلاغش را فرض نمود و احکامش را واجب گردانید،آری خدای قرآن،خدای با عظمت زمین و آسمان این امور در برابر قدرتش سهل و آسان است.

سپس می افزاید در برابر خیره سری مخالفان سرسخت"بگو:پروردگار من از همه بهتر می داند چه کسی هدایت را از سوی او آورده،و چه کسی در ضلال مبین است"( قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جٰاءَ بِالْهُدیٰ وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ ).

راه هدایت روشن است و گمراهی آنها آشکار،آنها بیهوده خود را خسته می کنند،خدا به خوبی می داند و دلهای حق طلب نیز از این واقعیت آگاه است.

البته تفسیر روشن آیه فوق همان بود که در بالا گفتیم،ولی جمعی از مفسرین احتمالات دیگری در کلمه"معاد"داده اند که منظور از"معاد"بازگشت به حیات پس از مرگ"یا"سرزمین محشر"یا"خود مرگ"یا"مقام شفاعت کبری"یا"بهشت"و یا"بیت المقدس"است که معراجگاه نخستین پیامبر بود و مانند آن،ولی با توجه به محتوای مجموع سوره قصص و آنچه در سرگذشت موسی و بنی اسرائیل آمده،و شان نزولی که در بالا آوردیم همه این معانی بعید به نظر می رسد،جز تفسیر"معاد"یعنی محل بازگشت،به سرزمین مکه.

بعلاوه معاد روز قیامت چیزی نیست که مخصوص پیامبر ص باشد، در حالی که آیه تنها از پیامبر سخن می گوید،و قرار گرفتن این آیه بعد از آیه مربوط به پاداش و کیفر در قیامت نه تنها دلیل بر این مطلب نمی شود،بلکه ممکن است دلیل بر عکس آن باشد،چرا که آیه قبل،از پیروزی در سرای دیگر سخن می گوید و مناسب این است که در آیه مورد بحث از پیروزی در این جهان سخن بگوید.

***

آیه بعد به یکی دیگر از بزرگترین نعمتهای پروردگار به پیامبر اکرم می پردازد و می گوید:"تو هرگز این امید را نداشتی که این کتاب بزرگ آسمانی به تو القاء گردد،لکن رحمت پروردگار تو چنین ایجاب کرد"( وَ مٰا کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقیٰ إِلَیْکَ الْکِتٰابُ إِلاّٰ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ ) (1).

بسیاری از مردم بشارت ظهور آئین جدید را شنیده بودند و شاید گروهی از اهل کتاب و غیر آنها انتظار می کشیدند که وحی بر آنان نازل شود و خدا این مسئولیت را به آنها بسپارد،اما تو گمان نداشتی ولی خدا تو را از همه شایسته تر می دانست،و این آئین بزرگ تنها به دست تو می بایست در جهان گسترده شود.

بعضی از مفسران بزرگ این جمله را هماهنگ با جمله هایی دانسته اند که قبلا در باره داستان موسی-خطاب به پیامبر اسلام-آمده بود،آنجا که می فرمود: وَ مٰا کُنْتَ بِجٰانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنٰا إِلیٰ مُوسَی الْأَمْرَ...وَ مٰا کُنْتَ ثٰاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ...وَ مٰا کُنْتَ بِجٰانِبِ الطُّورِ إِذْ نٰادَیْنٰا وَ لٰکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ :

"تو هرگز در وادی طور نبودی آنجا که وحی به موسی فرستادیم...در میان مردم مدین زندگی نکردی...در آن ساعتی که فرمان رسالت بر موسی نازل شده حضور نداشتی اینها رحمت خدا است که شامل حال تو شده و اخبار دقیقش را در اختیارت گذارده است"،بنا بر این منظور از"کتاب"در اینجا همان سرگذشت انبیای پیشین است.

ولی این تفسیر با تفسیر فوق،منافاتی ندارد و در حقیقت بخشی از آن محسوب می شود.

سپس می افزاید:اکنون به شکرانه این نعمت بزرگ"هرگز از کافران


 1) بعضی از مفسران"الا"را در اینجا به معنی استثناء گرفته اند و سپس قائل به حذف و تقدیر شده اند،ولی گروهی دیگر گفته اند الا در اینجا به معنی"لکن"می باشد و جنبه استدراک دارد،و این معنی نزدیکتر به نظر می رسد.

پشتیبانی مکن"( فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکٰافِرِینَ ).

مسلما پیامبر ص هرگز پشتیبانی از کفار نمی کرد،این دستور در مورد او تاکید است، و در مورد دیگران بیان یک وظیفه مهم.

این سخن در حقیقت هماهنگ با مطلبی است که در آیات پیشین در مورد موسی خواندیم که می گفت"پروردگارا به خاطر نعمتی که به من دادی،من هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود"(در باره کمک به ظالمان در ذیل همان آیه 17 سوره قصص مشروحا بحث کردیم).

*** دو آیه پایان این سوره،تاکیدی است بر مساله توحید با تعبیرها و استدلالات گوناگون،توحیدی که خمیر مایه تمام مسائل دینی است،توحیدی که هم اصل است و هم فرع،هم کل است و هم جزء.

در این دو آیه چهار دستور به پیامبر ص داده شده و چهار توصیف از پروردگار به عمل آمده است،و مجموع بحثهایی را که در آیات این سوره آمده تکمیل می کند.

نخست می گوید:"نباید کفار تو را از آیات خداوند بعد از آنکه بر تو نازل شد باز دارند"( وَ لاٰ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیٰاتِ اللّٰهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ ).

گرچه نهی متوجه کفار است،اما مفهومش عدم تسلیم پیامبر ص در برابر کارشکنیها و توطئه های آنها است،و درست به این می ماند که بگوئیم:

نباید فلان شخص تو را وسوسه کند،یعنی تسلیم وسوسه های او مباش.

و به این ترتیب به پیامبر ص دستور می دهد هنگامی که آیات الهی نازل شد باید با قاطعیت روی آن بایستی،و هر گونه دو دلی و تردید را از خود دور سازی،موانع را هر چه باشد از سر راه برداری،و به سوی مقصد با قدمهای محکم پیش بروی که خدا همراه تو و پشتیبان تو است.

به گفته"ابن عباس"مفسر معروف،مخاطب گرچه شخص پیامبر ص است،اما منظور عموم مردمند،و از قبیل ضرب المثل معروف عرب"ایاک اعنی و اسمعی یا جاره"می باشد.

به دنبال این دستور که جنبه نفی داشت،دستور دوم را که جنبه اثبات دارد صادر می کند و می گوید"به سوی پروردگارت دعوت کن"( وَ ادْعُ إِلیٰ رَبِّکَ ).

خداوندی که مالک تو است،صاحب اختیار تو است،و مربی و پرورش دهنده تو می باشد.

سومین دستور بعد از دعوت به سوی اللّٰه،نفی هر گونه شرک و بت پرستی است،می گوید:"قطعا از مشرکان مباش"( وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ).

که راه توحید آشکار است و نورانی، و رهروان آن بر صراط مستقیمند.

***بالآخره چهارمین دستور،تاکید مجددی است بر نفی هر گونه شرک، می فرماید:"هیچ معبود دیگری را با خدا مخوان"( وَ لاٰ تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ ).

این دستورهای پی در پی که هر کدام دیگری را تاکید می کند،اهمیت مساله توحید را در برنامه های اسلامی روشن می سازد که بدون آن همه چیز بر باد است.

و به دنبال این دستورات چهارگانه،توصیفهای چهارگانه ای از خدا می کند،که آنها نیز تاکید پی در پی در مساله توحید است.

نخست می گوید:"هیچ معبودی جز او نیست"( لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ ).

"همه چیز جز ذات پاک او فانی و نابود می شود"( کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ ).

"حکم و حاکمیت در جهان تکوین و تشریع مخصوص ذات پاک او است" ( لَهُ الْحُکْمُ ).

"و بازگشت همه شما،سرانجام به سوی او است"( وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ).

توصیفهای سه گانه اخیر می تواند دلیلی بر اثبات توحید و ترک هر گونه بت پرستی باشد که در توصیف اول آمده است.

زیرا هنگامی که ما همه فانی هستیم و بقا منحصر به او است.

و هنگامی که تدبیر نظام هستی و حاکمیت متعلق به او است.

و هنگامی که بازگشت همه ما در قیامت به سوی او است،معبودهای دیگر چه نقشی می توانند داشته باشند؟و چه چیز جز او قابل پرستش است؟ مفسران بزرگ در تفسیر جمله" کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ "مطالب گوناگونی دارند که بر محور تفسیر"وجه"و کلمه"هالک"دور می زند.

زیرا"وجه"از نظر لغت به صورت و قسمتی از بدن که روبروی انسان قرار دارد گفته می شود،اما هنگامی که در مورد پروردگار به کار رود به معنی ذات پاک او است.

واژه"هالک"از ماده"هلاک"به معنی مرگ و نابودی است.

بنا بر این جمله فوق اشاره به فنای همه موجودات جز ذات پاک او می کند، نه تنها فنای بعد از پایان این جهان،که الان هم در برابر او فانی و هالکند! چرا که موجودات امکانی وابسته به ذات پاک او هستند،و لحظه به لحظه فیض وجود را از او می گیرند،در ذات خود چیزی ندارند و هر چه دارند از خدا است، که اگر"نازی کند یک دم فرو ریزند قالبها"! گذشته از این،موجودات این جهان همه متغیرند و در معرض دگرگونیها حتی طبق عقیده حرکت جوهری ذات آنها عین تغییر و دگرگونی است،و می دانیم حرکت و تغییر به معنی فانی شدن و نو گشتن دائمی است،در هر لحظه ای موجودات جهان ماده می میرند و زنده می شوند. بنا بر این اکنون هم هالکند و فانیند،تنها ذاتی که تغییر و فنا در آن راه ندارد و استقلال محض است ذات مقدس او است.

و نیز می دانیم در پایان این جهان فنا و نیستی به صورت آشکارتری خودنمایی می کند و به گفته قرآن کُلُّ مَنْ عَلَیْهٰا فٰانٍ وَ یَبْقیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاٰلِ وَ الْإِکْرٰامِ :

"تمام کسانی که بر صفحه زمین هستند فانی می شوند و تنها ذات ذو الجلال و گرامی خدا باقی می ماند"(سوره رحمان آیه 26 و 27).

نه تنها زمینیان که اهل آسمانها نیز فانی می شوند وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ :"به هنگام"نفخ صور"تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند می میرند"(زمر-68).

این تفسیری است هماهنگ با ظاهر آیه و آیات دیگر قرآن.

اما بعضی از مفسران تفسیرهای دیگری نیز برای آن ذکر کرده اند از جمله اینکه:

منظور از"وجه"عمل صالح است و مفهوم آیه این است که تمام اعمال بر باد می رود جز عملی که برای ذات پاک خدا انجام شده باشد.

بعضی دیگر گفته اند:منظور از"وجه"همان جنبه انتساب اشیاء به خدا است،بنا بر این مفهوم آیه این است که همه چیز ذاتا معدوم است جز از ناحیه انتسابش به پروردگار.

بعضی گفته اند:وجه به معنی دین است،و مفهوم آیه چنین است که همه آئینها فانی و باطل است جز آئین خدا،و جمله" لَهُ الْحُکْمُ "را به معنی حاکمیت تشریعی و تاکیدی بر این تفسیر دانسته اند،همچنین جمله" وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ " را به معنی رجوع به خدا در اخذ شریعت تفسیر کرده و تاکید مجددی بر این معنی (1).

این تفاسیر با آنچه در بالا گفتیم در حقیقت چندان منافاتی ندارد چرا که هنگامی که دانستیم تنها چیزی که در این عالم باقی می ماند ذات پاک خدا است روشن می شود آنچه نیز به نحوی با ذات پاک او مربوط است،آن نیز رنگ بقاء و ابدیت به خود می گیرد:آئین خدا که از ناحیه او است ابدی است،عمل صالح که برای او است ابدی است،رهبران الهی که به او ارتباط دارند از این نظر که به او مربوطند رنگ جاودانی دارند،خلاصه هر چیز به نحوی با ذات پاک او پیوند و ارتباطی داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک برای او نیست(دقت کنید).

***

نکته ها:

اشاره
1-چگونه همه اشیاء فانی می شوند؟

از جمله سؤالاتی که در ذیل آیه فوق مطرح شده این است که اگر همه چیز در پایان جهان نابود می گردد باید خاکهایی که از بدن انسانها حاصل شده نیز از میان برود در حالی که قرآن کرارا تصریح کرده که ما این خاکها را جمع کرده بار دیگر از آن انسانها را به وجود می آوریم،و یا انسانها در قیامت از قبرهایشان سر برمی آورند.

و نیز طبق ظاهر آیات قرآن بهشت و دوزخ هم اکنون آفریده شده اند (تعبیر اعدت للمتقین یا مشابه آن که اشاره به آماده شدن بهشت برای پرهیزگاران است در دو مورد از آیات قرآن آل عمران-133 و حدید 21 و تعبیر اعدت للکافرین در مورد دوزخ در دو مورد بقره-24-آل عمران-131 آمده است).


 1) روایات متعددی در تفسیر"نور الثقلین"در ذیل این آیه وارد شده که در بعضی از آنها"وجه"به دین خدا،و در بعضی به"رهبران الهی"و آنچه منسوب به خدا است تفسیر شده است.

آیا بهشت و دوزخ نیز در پایان جهان فانی و نابود می شوند؟! از همه اینها گذشته،عقیده به حیات برزخی انسانها داریم و آن را از آیات قرآن در مورد ارواح استفاده کرده ایم آیا آنها نیز نابود می شوند؟! پاسخ همه این سؤالات با توضیح زیر روشن می گردد.

بسیار می شود که منظور از"هلاک"و نابودی و فنا،"به هم خوردن نظام" است،نه از بین رفتن مواد،مثلا اگر یک ساختمان بوسیله زلزله متلاشی شود در اینجا هالک و فانی بر آن صدق می کند،در حالی که مواد آن موجود است تنها نظامش از هم گسیخته.

و می دانیم در پایان این جهان،خورشید بی فروغ،و ماه تاریک،و کوه ها از هم متلاشی می شوند،و موجودات زنده همه می میرند،این است معنی هلاک آنها،این از یک سو.

از سوی دیگر هلاک و فنا مربوط به دنیا و آنچه در دنیا است،اما بهشت و دوزخ،چه آن را در باطن و درون این جهان بدانیم و چه بیرون و محیط بر این جهان،آنها جزء این دنیا نیستند که حکم فنا و نابودی نظام آنها را شامل گردد آنها متعلق به جهان دیگر و آخرتند،و نه این جهان.

از سوی سوم در بالا گفتیم هلاک و فنا در مورد موجودات امکانی منحصر به پایان جهان نیست،آنها الان هم فانی و هالکند که در درون ذات از خود چیزی ندارند و هر چه دارند از دیگری است،آنها متغیرند و دائما در حال حرکت، و می دانیم حرکت به معنی فنای تدریجی و ترکیبی از وجود و عدم است.

با این توضیحات پاسخ سؤالات فوق،کاملا روشن می شود.

***

2-تفسیر انحرافی برای جمله"و لا تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ "

جمعی از"وهابیین"که اصرار دارند مساله"توسل و شفاعت"با حقیقت توحید سازگار نیست گاهی به آیه فوق،و آیات مشابه آن،استدلال کرده اند، آنها می گویند:قرآن صریحا از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه نام کسانی را همراه نام خدا ببریم نهی کرده است فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اللّٰهِ أَحَداً (سوره جن آیه 18).

در حالی که منظور از این گونه آیات مسلما این نیست که ما اشخاص دیگری را صدا نزنیم،منظور همان چیزی است که از کلمه"مع اللّٰه"(با خدا)استفاده می شود،یعنی اگر کسی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند،مشرک است.

اما اگر ما همه قدرتها را مخصوص خدا بدانیم و کسی را با او همراه و مبدء اثر نشناسیم،ولی معتقد باشیم اولیاء خدا به اذن و فرمان او شفاعت می کنند و به آنها متوسل شویم که در پیشگاه خدا برای ما شفاعت کنند،این عین توحید است و این همان چیزی است که مکرر در آیات قرآن به آن اشاره شده است.

آیا هنگامی که برادران یوسف به پدر گفتند: یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا :"ای پدر برای ما از خداوند آمرزش بطلب"(سوره یوسف-97)این شرک بود؟! یا هنگامی که قرآن می گوید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِیماً :"اگر آنها هنگامی که به خود ستم می کنند(و مرتکب گناهی می شوند)نزد تو آیند و از خدا طلب آمرزش کنند و پیامبر نیز برای آنها استغفار کند،خدا را تواب و رحیم می یابند"(نساء-64)دعوت به سوی شرک است؟! حقیقت شفاعت و توسل نیز چیزی جز این نیست (1).

***پروردگارا!نور توحید و معرفتت را در قلب ما بیفکن تا جز تو نبینیم


 1) برای توضیح بیشتر به جلد چهارم صفحه 366(ذیل آیه 35 مائده)و جلد اول ذیل آیه 48 سوره بقره مراجعه فرمائید.

و جز تو نجوئیم و جز تو نخواهیم.

خداوندا!ارتباط ما را به ذات پاکت روز به روز محکمتر کن،تا از این طریق بقاء و جاودانگی ذاتت در روح ما پرتوافکن گردد.

بارالها!محبت دنیا،برتری جویی،فساد در ارض را از جان ما دور کن و ما را در صف پرهیزگاران که عاقبت نیک برای آنها است،قرار ده(و العاقبه للمتقین).

پایان سوره قصص-از تفسیر نمونه ج 16 بیست و یکم رمضان المبارک 1403-12 تیر ماه 1362

برچسب‌ها: