آیات 24 تا 27

14:14 - 1397/04/24

سوره العنکبوت (29): آیات 24 تا 27

اشاره

فَمٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا اُقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجٰاهُ اَللّٰهُ مِنَ اَلنّٰارِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24) وَ قٰالَ إِنَّمَا اِتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَوْثٰاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا ثُمَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْوٰاکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قٰالَ إِنِّی مُهٰاجِرٌ إِلیٰ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (26) وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنٰا فِی ذُرِّیَّتِهِ اَلنُّبُوَّهَ وَ اَلْکِتٰابَ وَ آتَیْنٰاهُ أَجْرَهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ إِنَّهُ فِی اَلْآخِرَهِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِینَ (27)

ترجمه:

24-اما جواب قوم او(ابراهیم)چیزی جز این نبود که گفتند،او را به قتل برسانید یا بسوزانید،ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید،در این ماجرا نشانه هایی است برای کسانی که ایمان می آورند.

25-(ابراهیم)گفت:شما غیر از خدا بت هایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد،سپس روز قیامت هر یک به دیگری کافر می شوید و یکدیگر را لعن می کنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت! 26-لوط به او(ابراهیم)ایمان آورد و(ابراهیم)گفت من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که او عزیز و حکیم است.

27-و ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم،و در دودمانش نبوت و کتاب آسمانی قرار دادیم،پاداش او را در دنیا دادیم و در آخرت از صالحان است.

تفسیر:

طرز پاسخ مستکبران به ابراهیم(ع)

حال نوبت آن است که ببینیم این قوم گمراه در برابر دلائل سه گانه ابراهیم ع در زمینه توحید و نبوت و معاد چه گفتند؟آنها قطعا پاسخ منطقی نداشتند و لذا مانند همه زورمندان قلدر بی منطق تکیه بر قدرت شیطانیشان کردند،و فرمان قتل او را صادر نمودند چنان که قرآن می گوید:"قوم ابراهیم جوابی جز این نداشتند که گفتند او را به قتل برسانید یا بسوزانید"!( فَمٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ ).

از این تعبیر استفاده می شود که گروهی طرفدار سوزاندن ابراهیم بودند در حالی که گروهی دیگر اعدام او را به وسیله شمشیر و امثال آن پیشنهاد می کردند سرانجام گروه اول پیروز شدند چون معتقد بودند بدترین نوع اعدام همان سوزانیدن با آتش است.

این احتمال نیز وجود دارد که همه آنها نخست به اعدام او با وسائل معمولی می اندیشیدند،ولی بعدا همگی اتفاق بر این کردند که او را آتش بزنند و حد اکثرشدت عمل را به خرج دهند.

در اینجا سخنی در مورد چگونگی آتش سوزی ابراهیم به میان نیامده است،همین اندازه در دنباله آیه فوق می خوانیم"خداوند او را از آتش رهایی بخشید" ( فَأَنْجٰاهُ اللّٰهُ مِنَ النّٰارِ ).

ولی شرح ماجرای آتش سوزی در سوره انبیاء آیه 68-70 آمده است که در جلد سیزدهم تفسیر نمونه صفحه 443 به بعد مشروحا از آن بحث کرده ایم.

در پایان می افزاید"در این ماجرا آیات و نشانه هایی است برای جمعیتی که ایمان دارند"( إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ).

نه یک نشانه بلکه نشانه هایی در این حادثه وجود دارد،زیرا از یک سو عدم تاثیر آتش در جسم ابراهیم معجزه روشنی بود،تبدیل آتش به گلستان-طبق معروف-معجزه دیگری،عدم توانایی این گروه عظیم قدرتمند در برابر یک فرد که ظاهرا دستش از هر وسیله ای خالی بود معجزه سومی است.

و عدم تاثیر این حادثه عجیب خارق العاده در قلب آن سیاه دلان نیز نشانه ای از قدرت خدا است که توفیق را از اینگونه افراد لجوج چنان سلب می کند که بزرگترین آیات در آنها اثر نمی گذارد! در روایتی آمده است هنگامی که ابراهیم را دست و پا بسته به میان آتش افکندند تنها چیزی که از او سوخت همان طنابی بود که او را با آن محکم بسته بودند (1).

آری آتش جهل و جنایت تبهکاران تنها وسائل اسارت را سوخت و ابراهیم آزاد شد!و این خود آیت دیگری محسوب می شود،و شاید به خاطر همینها است که در داستان نوح و نجات او با کشتی می فرماید:"جعلناها آیه"(به صورت مفرد)در اینجا می فرماید:"لایات"(به صورت جمع).

***


 1) تفسیر روح المعانی جلد 20 صفحه 130.

به هر حال ابراهیم ع از آن آتش عظیم به صورت خارق العاده ای به لطف پروردگار رهایی یافت،ولی نه تنها دست از بیان هدفهای خود بر نداشت بلکه شتاب و سرعت و حرارت بیشتری به آن داد. "ابراهیم به آنها گفت:شما غیر از خدا بتهایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد،اما بدانید روز قیامت این رشته محبت به کلی از هم گسسته می شود،و هر یک از شما به دیگری کافر می گردد،و یکدیگر را لعن و نفرین می کنید و جایگاه همه شما آتش است،و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت"( وَ قٰالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَوْثٰاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْوٰاکُمُ النّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ ) (1).

چگونه انتخاب بتها مایه مودت میان بت پرستان می شد؟ این سؤالی است که از چند راه می توان به آن پاسخ گفت:

نخست اینکه پرستش بت برای هر قوم و قبیله ای به اصطلاح رمز وحدت بود زیرا هر گروهی بتی برای خود انتخاب کرده بود،چنان که در مورد بتهای معروف جاهلیت عرب نیز نوشته اند که هر یک از آنها تعلق به اهل شهر یا قبیله ای داشت (از جمله بت"عزی"مخصوص قریش بود و"لات"از آن طایفه ثقیف و"منات" مخصوص اوس و خزرج) (2).

دیگر اینکه پرستش بتها پیوندی میان آنها و نیاکانشان ایجاد می کرد و غالبا متعذر به همین عذر می شدند که اینها آثار نیاکان ما است و ما از آنها پیروی می کنیم.


 1) منصوب بودن"موده بینکم"به خاطر آنست که"مفعول لاجله"می باشد احتمالات دیگری نیز مفسران در این زمینه داده اند.
 2) سیره ابن هشام ج 1 صفحات 86-87.

از این گذشته سران کفار پیروان خود را دعوت به پرستش بتها می کردند و این حلقه اتصالی بین"سران"و"پیروان"بود.

ولی در قیامت همه این پیوندهای پوچ و پوسیده و پوشالی از هم گسسته می شود و هر یک گناه را به گردن دیگری می اندازد و او را لعن و نفرین می کند، و از عمل او بیزاری می جوید،حتی معبودهای آنان که به پندار خامشان وسیله ارتباط آنها با خدا بودند و درباره آنها می گفتند مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ "ما آنها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خدا نزدیک کنند" (سوره زمر آیه 3)،از آنها بیزاری می جویند.

چنان که قرآن می گوید در سوره مریم آیه 82: کَلاّٰ سَیَکْفُرُونَ بِعِبٰادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا :"به زودی آنها عبادت پرستش کنندگان را انکار می کنند و بر ضد آنها خواهند بود"! بنا بر این منظور از کافر شدن به یکدگر،و لعن کردن بعضی به بعضی،این است که در آن روز،آنها از یکدیگر بیزاری می جویند و آنچه مایه پیوند محبت دروغینشان در دنیا بود مایه عداوت و بغضشان در آخرت می شود،چنان که قرآن در آیه 67 سوره زخرف می گوید: اَلْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ :

"دوستان در آن روز دشمن یکدیگر می شوند مگر پرهیزکاران"! از بعضی روایات استفاده می شود که این حکم مخصوص بت پرستان نیست بلکه تمام کسانی که امام و پیشوای باطلی برای خود برگزیدند،دنبال او راه افتادند و با او پیمان مودت بستند در قیامت دشمن یکدیگر می شوند،از هم بیزاری می جویند و یکدیگر را لعنت می کنند (1).

در حالی که پیوند محبت مؤمنان که بر اساس توحید و خدا پرستی و اطاعت


1) اصول کافی-طبق نقل تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 154.

فرمان حق در این دنیا تشکیل شده است،رنگ جاودانی به خود خواهد گرفت و در آنجا محکمتر می شود،حتی از بعضی از روایات استفاده می شود که مؤمنان در آنجا برای یکدیگر استغفار و شفاعت می کنند،در حالی که مشرکان به لعن کردن یکدیگر مشغولند (1).

*** در آیه بعد اشاره به ایمان لوط و هجرت ابراهیم می کند،می گوید "لوط به ابراهیم ایمان آورد"( فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ).

"لوط"خود از پیامبران بزرگ خدا بود و با ابراهیم خویشاوندی نزدیک داشت(می گویند:پسر خواهر ابراهیم بود)از آنجا که پیروی یک فرد بزرگ به منزله پیروی یک امت و ملت است،خداوند در اینجا مخصوصا از ایمان لوط آن شخصیت والای معاصر ابراهیم سخن می گوید:تا روشن شود اگر دیگران ایمان نیاوردند مهم نبود.

البته به نظر می رسد که در سرزمین بابل دلهای آماده ای برای پذیرش دعوت ابراهیم بود و پس از مشاهده آن معجزه عظیم به او گرویدند،ولی مسلما در اقلیت قرار داشتند.

سپس می افزاید:"ابراهیم گفت:من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که او عزیز و حکیم است"( وَ قٰالَ إِنِّی مُهٰاجِرٌ إِلیٰ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).

روشن است هنگامی که رهبران الهی رسالت خود را در یک منطقه به انجام رساندند و محیط آن قدر آلوده و تحت فشار جباران قرار داشت که پیشرفت دعوت آنها را متوقف نمود،باید از آنجا به منطقه ای دیگر هجرت کنند تا دعوت الهی را گسترش دهند.


 1) کتاب توحید صدوق طبق نقل نور الثقلین ج 4 ص 154.

ابراهیم ع نیز از سرزمین بابل-به اتفاق لوط و همسرش ساره-به سوی سرزمین شام،مهد انبیاء و توحید،حرکت کرد،تا بتواند در آنجا عده و عده ای فراهم سازد و دعوت توحید را وسعت بخشد.

جالب اینکه ابراهیم ع می گوید:"من به سوی پروردگارم هجرت می کنم"چرا که این راه،راه پروردگار بود،راه رضای او،و راه دین و آئین او.

البته بعضی احتمال داده اند که ضمیر"قال"به"لوط"بازگردد،یعنی لوط گفت:من به سوی خدای خودم هجرت می کنم،ظاهر جمله نیز با این معنی سازگار است،ولی شواهد تاریخی و قرآنی نشان می دهد که مرجع ضمیر"ابراهیم" است،و هجرت لوط نیز به تبعیت ابراهیم بود.

شاهد این سخن آیه 99 سوره صافات است که از قول ابراهیم می گوید: إِنِّی ذٰاهِبٌ إِلیٰ رَبِّی سَیَهْدِینِ :"من به سوی خدای خودم می روم و او مرا هدایت خواهد کرد" (1).

*** در آخرین آیه مورد بحث سخن از مواهب چهارگانه ای است که خداوند بعد از این هجرت بزرگ به ابراهیم داد.

نخست فرزندان لایق و شایسته بود،فرزندانی که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند،می گوید:"ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم" ( وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ ).

دو پیامبر بزرگ و شایسته که هر کدام راه و خط ابراهیم ع بت شکن را تداوم بخشیدند.


 1) در زمینه هجرت"ابراهیم"از سرزمین"بابل"به"شام"بحث مشروحی ذیل آیه 71 به بعد سوره انبیاء(جلد سیزدهم تفسیر نمونه از صفحه 451 به بعد)آمده است.

دیگر اینکه:"در دودمان ابراهیم،نبوت و کتاب آسمانی قرار دادیم" ( وَ جَعَلْنٰا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الْکِتٰابَ ).

نه تنها اسحاق و یعقوب(فرزند و فرزندزاده او)پیامبر بودند که ادامه خط نبوت در دودمان او تا خاتم انبیاء ص جریان یافت،پیامبرانی پشت سر یکدیگر از این دودمان بزرگ برخاستند و جهان را به نور توحید روشن ساختند.

سوم اینکه:"ما پاداش دنیوی او را دادیم"( وَ آتَیْنٰاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیٰا ).

این پاداش که به صورت سربسته بیان شده ممکن است اشاره به امور مختلفی باشد:مانند نام نیک و لسان صدق در میان همه امتها،چرا که همه به ابراهیم ع به عنوان یک پیامبر عظیم الشان احترام می گذارند،به وجود او افتخار می کنند و شیخ الانبیایش می نامند.

آبادی سرزمین مکه به دعای او،و جذب همه دلها به سوی او و یادآوری خاطرات پرشکوه و ایمان آفرین و سازنده اش همه سال در مراسم حج یکی دیگر از این پاداشها است.

چهارم اینکه"او در آخرت نیز از صالحان است"( وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ ).

و این یک مجموعه کامل از افتخارات را تشکیل می دهد.

***

نکته ها:

اشاره
1-بزرگترین افتخار

داخل بودن در صالحان به طوری که از آیات زیادی از قرآن بر می آید اوج افتخاری است که ممکن است نصیب یک انسان بشود،و لذا بسیاری از پیامبران از خدا تقاضا می کردند که آنها را در زمره صالحان قرار دهد.

"یوسف"بعد از رسیدن به برترین پیروزیهای ظاهری به پیشگاه خدا عرض می کند: تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ :"مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق کن"(یوسف-101).

"سلیمان"نیز با تمام حشمت و جاه و جلالش عرض می کند: أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبٰادِکَ الصّٰالِحِینَ :"خداوندا مرا به رحمتت در بندگان صالحت داخل کن"(نمل-19).

"شعیب آن پیامبر بزرگ هنگامی که قراردادش با موسی تمام می شود می گوید: سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ :"به خواست خدا مرا از صالحان خواهی یافت"(قصص-27).

"ابراهیم"نیز هم برای خودش تقاضا می کند که در زمره صالحان باشد: رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ (شعراء-83).

و هم تقاضا می کند که فرزندان صالحی داشته باشد: رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصّٰالِحِینَ (صافات-100).

در آیات بسیاری نیز هنگامی که خداوند می خواهد پیامبران بزرگی را مدح کند آنها را به قرار گرفتن در زمره صالحان توصیف می نماید.

از مجموع این آیات به خوبی استفاده می شود که صالح بودن،عالیترین مرحله تکامل یک انسان است.

صالح بودن یعنی چه؟یعنی:شایستگی از نظر اعتقاد و ایمان،شایستگی از نظر عمل،و شایستگی از نظر گفتار و اخلاق.

نقطه مقابل صالح،فاسد است و می دانیم"فساد در ارض"تعبیری است که شامل تمام ظلمها و ستمها و زشتکاری ها می شود.

در قرآن مجید گاهی"صلاح"در برابر"فساد"به کار رفته،و گاه در مقابل "سیئه"که به معنی گناه و بدیها است.

2-مواهب عظیم ابراهیم

بعضی از مفسران گفته اند که در آیه فوق نکته لطیفی وجود دارد و آن اینکه:خداوند تمام احوال ناراحت کننده ابراهیم ع را به ضد آن تبدیل کرد:

بت پرستان بابل می خواستند ابراهیم را با آتش بسوزانند آتش گلستان شد.

آنها می خواستند او همیشه تنها بماند،خداوند آن چنان جمعیت و کثرتی برای او قرار داد که دنیا از دودمان ابراهیم پر شد.

بعضی از نزدیکترین افراد به او گمراه و بت پرست بودند-از جمله آزر- خداوند در عوض به او فرزندانی داد که هم خود هدایت یافته بودند و هم هدایتگر دیگران شدند.

ابراهیم ع در آغاز مال و جاهی نداشت،اما خداوند در پایان مال و جاه عظیمی به او عطا کرد.

ابراهیم ع در ابتداء بقدری گمنام بود که حتی بت پرستان بابل هنگامی که می خواستند از او یاد کنند می گفتند: سَمِعْنٰا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقٰالُ لَهُ إِبْرٰاهِیمُ :

"شنیدیم جوانکی گفتگوی بتها را می کرد که به او ابراهیم می گفتند"!اما خدا آن چنان اسم و آوازه ای به او داد که به عنوان شیخ الانبیاء یا شیخ المرسلین معروف شد (1).

***


 1) "تفسیر فخر رازی"با کمی اصلاح و تغییر.
برچسب‌ها: