آیات 36 تا 40

20:08 - 1397/04/25

سوره العنکبوت (29): آیات 36 تا 40

اشاره

وَ إِلیٰ مَدْیَنَ أَخٰاهُمْ شُعَیْباً فَقٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اُرْجُوا اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (36) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (37) وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَسٰاکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ کٰانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (38) وَ قٰارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ لَقَدْ جٰاءَهُمْ مُوسیٰ بِالْبَیِّنٰاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا کٰانُوا سٰابِقِینَ (39) فَکُلاًّ أَخَذْنٰا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنٰا عَلَیْهِ حٰاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ اَلصَّیْحَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنٰا بِهِ اَلْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنٰا وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40)

ترجمه:

36-ما به سوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم،گفت:ای قوم من!خدا را بپرستید و به روز بازپسین امیدوار باشید،و در زمین فساد نکنید.

37-آنها او را تکذیب کردند و به این سبب زلزله آنها را فرو گرفت و در خانه های خود به رو در افتادند و مردند.

38-ما طایفه عاد و ثمود را نیز هلاک کردیم،و مساکن(ویران شده)آنها برای شما آشکار است،شیطان اعمالشان را برای آنها زینت کرده بود،لذا آنان را از راه بازداشت در حالی که می دیدند! 39- قٰارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ را نیز هلاک کردیم،موسی با دلائل روشن به سراغ آنها آمد اما آنها در زمین برتری جویی کردند،ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند.

40-ما هر یک از آنها را به گناهشان گرفتیم،بر بعضی از آنها طوفانی توأم با سنگریزه فرستادیم،و بعضی از آنها را صیحه آسمانی فرو گرفت،و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم،و بعضی را غرق کردیم،خداوند هرگز به آنها ستم نکرد،ولی آنها خودشان بر خویشتن ستم نمودند.

تفسیر:

هر گروه ستمگر به نوعی مجازات شدند

بعد از داستان لوط و قومش نوبت به اقوام دیگری همچون"قوم شعیب" و"عاد"و"ثمود"و"قارون"و"فرعون"می رسد که در آیات مورد بحث به هر کدام اشاره فشرده و کوتاهی برای یک نتیجه گیری کلی شده است.

نخست می گوید:"ما به سوی"مدین"برادرشان شعیب را فرستادیم" ( وَ إِلیٰ مَدْیَنَ أَخٰاهُمْ شُعَیْباً ) (1).

تعبیر به برادر،چنان که بارها گفته ایم،اشاره به نهایت محبت این پیامبران نسبت به امتهایشان و عدم سلطه جویی است،البته این پیامبران غالبا پیوند


 1) این جمله عطف است بر جمله"و لقد ارسلنا نوحا"و ما بعد آن.

خویشاوندی با اقوامشان نیز داشتند.

"مدین"شهری است در جنوب غربی اردن که امروز به نام"معان"خوانده می شود،در شرق"خلیج عقبه"قرار گرفته،و حضرت شعیب و قومش در آنجا می زیستند (1).

"شعیب"مانند سایر پیامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبدأ و معاد که پایه و اساس هر دین و آئین است آغاز کرد،"گفت ای قوم من!خدا را بپرستید و به روز قیامت امیدوار باشید"( فَقٰالَ یٰا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ ).

ایمان به مبدأ سبب می شود که انسان احساس مراقبت دقیقی به طور دائم از ناحیه پروردگار بر اعمال خود داشته باشد،و ایمان به معاد انسان را به یاد دادگاه عظیمی می اندازد که همه چیز بی کم و کاست در آن مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

اعتقاد به این دو اصل مسلما در تربیت و اصلاح انسان تاثیر فوق العاده ای خواهد داشت.

دستور سوم"شعیب"یک دستور جامع عملی بود که تمام برنامه های اجتماعی را در برمی گیرد گفت:"سعی در فساد در زمین مکنید"( وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ).

فساد مفهوم وسیعی دارد که هر گونه نابسامانی و ویرانگری و انحراف و ظلم را در بر می گیرد و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است که تمام برنامه های سازنده در مفهوم آن جمع است.

"تعثوا"از ماده"عثی"به معنی تولید فساد کردن است،منتها این


1- 1) در باره"مدین"شرح مبسوطی ذیل آیه 23 سوره قصص در همین جلد از تفسیر نمونه داشتیم.

تعبیر بیشتر در مورد مفاسد اخلاقی گفته می شود،بنا بر این ذکر کلمه"مفسدین" بعد از آن جنبه تاکید دارد.

*** اما آن گروه بجای اینکه اندرزهای این مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت برآمده"او را تکذیب کردند"( فَکَذَّبُوهُ ).

"این عمل سبب شد که زلزله شدیدی آنها را فرو گرفت"!( فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ ).

"و آنها بر اثر این حادثه در خانه های خود به رو افتادند و مردند"! ( فَأَصْبَحُوا فِی دٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ ).

"جاثم"از ماده"جثم"(بر وزن چشم)به معنی نشستن روی زانو،و توقف در یک مکان است،بعید نیست این تعبیر اشاره به آن باشد که آنها در موقع وقوع این زلزله شدید در خواب بودند،ناگهان به پا خاستند،همین که بر سر زانو نشستند حادثه به آنها مهلت نداد و با فرو ریختن دیوارها و صاعقه ای که با آن زلزله مرگبار همراه بود،جان خود را از دست دادند (1).

*** آیه بعد سخن از قوم"عاد"و"ثمود"می گوید،بی آنکه از پیامبر آنها (هود و صالح)،و گفتگوهایشان با این دو قوم سرکش سخنی به میان آورد، چرا که اقوامی بودند شناخته شده و داستان پیامبرشان در آیات دیگر قرآن کرارا آمده است،می فرماید:"ما طایفه عاد و ثمود را هلاک کردیم"( وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ ) (2).


 1) شرح ماجرای دردناک قوم"شعیب"در ذیل آیات 84 تا 95 سوره هود(جلد نهم صفحه 199 تا 221)آمده است.
 2) عادا و ثمود مفعول فعل"اهلکنا"است که در تقدیر است و از آیه قبل استفاده می شود و بعضی آن را مفعول"اذکر"دانسته اند.

سپس می افزاید:"مساکن و جایگاههای آنها برای شما آشکار است" (و ویرانه های شهرهایشان در سرزمین حجر و یمن بر سر راهتان)( وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَسٰاکِنِهِمْ ).

شما همه سال در مسافرتهایتان برای تجارت،به سوی یمن و شام،از سرزمین "حجر"که در شمال جزیره عرب،و"احقاف"که در جنوب و نزدیکی یمن قرار دارد می گذرید و ویرانه های شهرهای عاد و ثمود را با چشم خود تماشا می کنید، چرا عبرت نمی گیرید؟! سپس به علت اصلی بدبختی آنها اشاره کرده می گوید:"شیطان اعمالشان را برای آنها زینت کرده بود،و در نتیجه آنها را از راه حق بازداشته بود"( وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ ).

"در حالی که چشم بینا و عقل و خرد داشتند"،فطرت آنها بر توحید و تقوی بود،و پیامبران الهی نیز بقدر کافی راه را به آنها نشان داده بودند( وَ کٰانُوا مُسْتَبْصِرِینَ ).

بعضی از مفسران این جمله را به معنی داشتن چشم بینا و عقل و درک کافی، و بعضی به معنی دارا بودن فطرت سالم،و بعضی به معنی استفاده از راهنمایی پیامبران دانسته اند.

هیچ مانعی ندارد که همه اینها در معنی آیه جمع باشد،اشاره به اینکه آنها جاهل قاصر نبودند،بلکه قبلا بخوبی حق را می شناختند،و جدان بیدار داشتند،عقل و خرد کافی،و پیامبران به آنها اتمام حجت کردند،ولی با اینهمه ندای عقل و و جدان،دعوت انبیاء را رها کرده به دنبال وسوسه های شیطانی افتادند و روز به روز اعمال زشت و شومشان در نظرشان زیباتر جلوه کرد،و بجایی رسیدند که راهی برای بازگشت نبود،قانون آفرینش،این چوبهای خشک و بی بار و بر را به آتش کشید که"سزا خود همین است مربی بری را"! ***

آیه بعد از سه نفر از گردنکشان که هر کدام نمونه بارزی از یک قدرت شیطانی بودند نام می برد می گوید:"و قارون و فرعون و هامان را نیز هلاک کردیم" ( وَ قٰارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ ) (1).

قارون مظهر ثروت توأم با غرور و خودخواهی و غفلت،فرعون مظهر قدرت استکباری توأم با شیطنت،و هامان الگویی برای معاونت از ظالمان مستکبر بود.

سپس می افزاید:"موسی با دلائل روشن به سراغ این سه آمد و حجت را بر آنها تمام کرد"( وَ لَقَدْ جٰاءَهُمْ مُوسیٰ بِالْبَیِّنٰاتِ ).

"اما آنها راه استکبار و غرور و سرکشی را در زمین پیش گرفتند" ( فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ ).

قارون تکیه بر ثروت و زینت و گنجها و علم و دانشش کرد،و فرعون و هامان تکیه بر لشکر و قدرت نظامی و نیروی تبلیغاتی عظیم در میان توده های ناآگاه.

ولی"آنها با اینهمه نتوانستند بر خدا پیشی گیرند و از چنگال قدرت او فرار کنند"( وَ مٰا کٰانُوا سٰابِقِینَ ).

خداوند فرمان نابودی قارون را به زمینی داد که مهد آسایش او بود، و فرمان نابودی فرعون و هامان را به آبی که مایه حیات است،خدا برای نابودی آنها لشکرهای آسمان و زمین را بسیج نکرد،بلکه آنچه مایه حیات آنها بود فرمان مرگ آنها را اجرا کرد! (2).

"سابقین"جمع"سابق"به معنی کسی است که پیشی می گیرد و جلو


 1) این سه کلمه نیز مفعول فعل مقدری است(اهلکنا)که از آیات گذشته استفاده شد و بعضی آنها را مفعول اذکر می دانند.
 2) شرح ماجرای زندگی قارون در هفت آیه سوره قصص از 76-81 آمده، و هلاکت فرعون و فرعونیان در تفسیر سوره قصص در همین جلد از تفسیر نمونه،و در جلد ششم در تفسیر سوره اعراف ذکر شده است.

می افتد،و اگر می فرماید:آنها پیشی نگرفتند مفهومش این است آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا با امکاناتی که در اختیار داشتند بگریزند،و از عذاب الهی رهایی یابند،بلکه در همان لحظه ای که خداوند اراده کرد آنها را به دیار عدم با ذلت و زبونی فرستاد.

*** چنان که در آیه بعد می فرماید:"ما هر یک از آنها را به گناهش گرفتیم" ( فَکُلاًّ أَخَذْنٰا بِذَنْبِهِ ).

و از آنجا که در حقیقت چهار گروه در دو آیه قبل ذکر شده بود که مجازاتشان بیان نگردیده("قوم عاد و قوم ثمود"" قٰارُونَ"وَ"فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ ")در دنباله آیه مجازاتهای آنها را به ترتیب بیان کرده و می گوید:"بر بعضی از آنها طوفانی شدید و کوبنده توأم با سنگریزه فرستادیم"( فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنٰا عَلَیْهِ حٰاصِباً ).

"حاصب"به معنی طوفانی است که در آن سنگریزه ها به حرکت در آیند ("حصباء"به معنی سنگریزه است).

منظور از این گروه،قوم عاد است که بر طبق سوره"ذاریات"و"حاقه" و"قمر"،طوفان شدید و بسیار کوبنده ای در مدت هفت شب و هشت روز بر آنها مسلط گردید،خانه هاشان را درهم کوبید،و جسدهاشان را همچون برگهای پائیزی به اطراف پراکنده ساخت(سوره حاقه آیات 5 تا 7).

"بعضی دیگر را صیحه آسمانی فرو گرفت"( وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَهُ ).

گفته ایم:صیحه آسمانی نتیجه صاعقه ها است که با زمین لرزه در مرکز وقوعش همراه است،و این عذابی بود که برای قوم ثمود،و بعضی اقوام دیگر نازل گردید،چنان که در سوره هود آیه 67 در باره قوم ثمود می گوید: وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ .

"و بعضی دیگر از آنها را در زمین فرو بردیم"( وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنٰا بِهِ الْأَرْضَ ).

این مجازاتی بود که در مورد قارون،ثروتمند مغرور مستکبر بنی اسرائیل تحقق یافت که در آیه 81 سوره قصص به آن اشاره شده است.

"و بالآخره بعضی دیگر را غرق کردیم"( وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنٰا ).

می دانیم این اشاره به فرعون و هامان و اتباع آنها است،که در سوره های مختلف قرآن از آن بحث شده است.

به هر حال با توجه به این بیان،مجازاتهای چهارگانه فوق به ترتیب برای گروه های چهارگانه ای است که در دو آیه قبل،اشاره به انحراف و گمراهی و گناه آنها شده،بی آنکه مجازات آنها ذکر شود.

اما اینکه بعضی از مفسران احتمال داده اند که این مجازاتها شامل اقوام دیگری نیز بشود(از جمله غرق برای قوم نوح و باران سنگ برای قوم لوط)بسیار بعید به نظر می رسد،زیرا مجازات آنها در همانجا که قرآن شرح حالشان را داده بیان گردید،و نیازی به تکرار نبود،آنچه در این سلسله آیات بیان نشده بود،مجازات گروه های چهارگانه ای بود که در دو آیه اخیر آمده است.

در پایان آیه برای تاکید این واقعیت که اینها همه گرفتار عکس العمل کارهای خویش شدند و محصولی را درو می کردند که بذر آن را خودشان پاشیده بودند،می فرماید:"خداوند هرگز به آنها ظلم و ستم نکرد،آنها بودند که بر- خویشتن ستم کردند"( وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ).

آری مجازاتهای این جهان و جهان دیگر بازتاب و تجسمی است از اعمال انسانها،در آنجا که تمام راههای اصلاح و بازگشت را به روی خود ببندند.

خدا عادلتر از آنست که کوچکترین ظلم و ستمی درباره انسانی روا دارد.

این آیه مانند بسیاری دیگر از آیات دیگر قرآن به روشنی اصل آزادی اراده و اختیار انسان را تثبیت می کند،و این حقیقت را روشن می سازد که تصمیم گیریهای همه جا از خود انسان است،و خدا او را آزاد آفریده و آزاد خواسته است،بنا بر این اعتقاد پیروان مکتب جبر که متاسفانه در میان مسلمانها نیز وجود دارند با این منطق نیرومند قرآن ابطال می شود.

برچسب‌ها: