آیات 49 تا 52

14:02 - 1397/06/17

سوره فصلت (41): آیات 49 تا 52

اشاره

لاٰ یَسْأَمُ اَلْإِنْسٰانُ مِنْ دُعٰاءِ اَلْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ اَلشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ (49) وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ رَحْمَهً مِنّٰا مِنْ بَعْدِ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هٰذٰا لِی وَ مٰا أَظُنُّ اَلسّٰاعَهَ قٰائِمَهً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلیٰ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیٰ فَلَنُنَبِّئَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِمٰا عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذٰابٍ غَلِیظٍ (50) وَ إِذٰا أَنْعَمْنٰا عَلَی اَلْإِنْسٰانِ أَعْرَضَ وَ نَأیٰ بِجٰانِبِهِ وَ إِذٰا مَسَّهُ اَلشَّرُّ فَذُو دُعٰاءٍ عَرِیضٍ (51) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقٰاقٍ بَعِیدٍ (52)

ترجمه:

49-انسان هرگز از تقاضای نیکی(و نعمت)خسته نمی شود،و هر گاه شر و بدی به او رسد مایوس و نومید می گردد.

50-و هر گاه او را رحمتی از سوی خود بعد از ناراحتی بچشانیم می گوید:این به خاطر شایستگی و استحقاق من بوده،و گمان نمی کنم قیامت برپا شود(و به فرض که قیامتی باشد)هر گاه به سوی پروردگارم بازگردم برای من نزد او پاداشهای نیک است!ما کافران را از اعمالی که انجام داده اند(به زودی)آگاه خواهیم کرد،و از عذاب شدید به آنها می چشانیم.

51-و هر گاه نعمتی به انسان دهیم روی می گرداند،و با حال تکبر از حق دور می شود، ولی هر گاه مختصر ناراحتی به او رسد تقاضای فراوان و مستمر(برای برطرف شدن آن)دارد.

52-بگو:به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند باشد و شما به آن کافر شوید چه کسی گمراه تر خواهد بود از کسی که با آن مخالفت می کند؟!

تفسیر:

این انسانهای کم ظرفیت

به تناسب بحثی که در آیات گذشته در باره مشرکان و سرنوشت آنها بیان شده بود،در آیات مورد بحث ترسیمی از حال این انسانهای ضعیف و بی ایمان شده،ترسیمی گویا و روشنگر،و تجسمی زنده و آشکار از این افراد کوتاه فکر و کم ظرفیت.

نخست می فرماید:"انسان هرگز از تقاضای نیکیها،اموال و ثروتها و مواهب زندگی خسته و ملول نمی شود"( لاٰ یَسْأَمُ الْإِنْسٰانُ مِنْ دُعٰاءِ الْخَیْرِ ).

هرگز تنور حرص او از گرمی نمی افتد،هر چه بیشتر پیدا می کند باز بیشتر می خواهد،و هر چه به او بدهند باز سیر نمی شود.

"اما اگر دنیا به او پشت کند،نعمتهای او زائل گردد،و شر و بدی و تنگدستی و فقر دامن او را بگیرد،به کلی مایوس و نومید می شود"( وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ).

منظور از انسان در اینجا"انسان تربیت نایافته"ای است که قلبش به نور معرفت الهی و ایمان پروردگار،و احساس مسئولیت در روز جزا روشن نشده، انسانهایی که بر اثر جهان بینیهای غلط در محدوده عالم ماده گرفتارند،و روح بلندی که ما ورای آن را ببیند،و ارزشهای والای انسانی را بنگرد،ندارند.

آری آنها به هنگام اقبال دنیا مسرور و مغرورند،و به هنگام ادبار دنیا مغموم و مایوسند،نه پناهگاهی دارند که به آنها پناه دهد و نه چراغ فروزانی که نور امید بر قلب آنها بپاشد.

ضمنا باید توجه داشت که"دعاء"گاه به معنی خواندن کسی است،و گاه به معنی طلب کردن چیزی است،و در آیه مورد بحث به معنی دوم می باشد، بنا بر این لاٰ یَسْأَمُ الْإِنْسٰانُ مِنْ دُعٰاءِ الْخَیْرِ :یعنی انسان از طلب و تقاضای نیکیها هرگز ملول و خسته نمی شود.

در اینکه"یئوس"و"قنوط"به یک معنی است،یعنی انسان نومید، یا دو معنی مختلف دارد؟و تفاوت میان این دو چیست؟در میان مفسران گفتگو است:

بعضی هر دو را به یک معنی(برای تاکید)دانسته اند 1.

ولی بعضی"یئوس"را از ماده"یاس"به معنی وجود نومیدی در درون قلب و"قنوط"را به معنی ظاهر ساختن آن در چهره و در عمل دانسته اند  2.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان در میان این دو چنین فرق گذاشته که یاس نومیدی از خیر است و قنوط نومیدی از رحمت  3. . . .


 1) "المیزان"ذیل آیات مورد بحث(جلد 17 صفحه 426)
 2) "فخر رازی"در تفسیر کبیر(جلد 27 صفحه 137)و تفسیر"روح المعانی" (جلد 25 صفحه 4)
 3) "مجمع البیان"جلد 9 صفحه 18

ولی آنچه از موارد استعمال واژه"یاس"و"قنوط"در قرآن مجید به دست می آید این است که یاس و قنوط تقریبا در یک معنی به کار می رود،مثلا در داستان یوسف می خوانیم که یعقوب فرزندان خود را از یاس از رحمت الهی بر حذر داشت،در حالی که آنها در مورد پیدا کردن یوسف هم قلبا مایوس بودند و هم نشانه های یاس را ظاهر کرده بودند(یوسف-87).

و در مورد قنوط در داستان بشارت فرزند به ابراهیم می خوانیم که او از این مساله اظهار تعجب کرد،اما فرشتگان به او گفتند: بَشَّرْنٰاکَ بِالْحَقِّ فَلاٰ تَکُنْ مِنَ الْقٰانِطِینَ :"ما تو را به حق بشارت دادیم بنا بر این مایوس نباش"!(حجر-55).

*** در آیه بعد به یکی دیگر از حالات نامطلوب انسانهای دور مانده از علم و ایمان یعنی حالت غرور و از خود راضی بودن اشاره کرده،می فرماید:"هر گاه ما به انسان رحمتی از سوی خود،بعد از ناراحتی که به او رسیده بچشانیم، می گوید:این به خاطر شایستگی من است و لایق چنین مقام و موهبتی بوده ام" ( وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ رَحْمَهً مِنّٰا مِنْ بَعْدِ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هٰذٰا لِی )  1.

این بینوای مغرور فراموش می کند که اگر لطف خدا نبود بجای این نعمت باید گرفتار بلا شود،و همچون قارون مستکبر که وقتی خداوند برای آزمایش او ثروت زیادی به وی بخشید و به او گفتند تو هم نیکی کن آن گونه که خدا بر تو روا داشته،گفت:نه،من هر چه دارم بر اثر علم و دانش و لیاقت ذاتی خودم دارم!" قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی "(قصص-78). .


 1) بعضی از مفسران گفته اند که جمله"هذا لی"یعنی"این نعمت همیشه برای من پایدار خواهد بود"که در حقیقت دوام آن را می رساند،اما تفسیری که در بالا گفتیم مناسبتر است هر چند میان این دو تضادی وجود ندارد و قابل جمع است که هم خود را مستحق نعمت بداند و هم آن را دائم و جاودانی پندارد

در دنباله آیه می افزاید:این غرور سرانجام او را به انکار آخرت می کشاند و می گوید:من باور ندارم قیامتی در کار باشد"( وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَهَ قٰائِمَهً ).

"و به فرض که قیامتی در کار باشد،هر گاه من به سوی پروردگارم باز گردم پاداشهای نیک و مواهب بسیار از برای من نزد او آماده است"!خدایی که در دنیا مرا اینچنین گرامی داشته حتما در آخرت بهتر از این پذیرایی خواهد کرد! ( وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلیٰ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیٰ ).

نظیر این مطلب در سوره کهف،در داستان آن دو دوستی که یکی ثروتمند بود و راه کفر و غرور را پیش گرفت،و دیگری در مسیر ایمان ثابت قدم ماند، آمده است:آنجا که قرآن از زبان آن مرد مغرور که صاحب باغها و چشمه های پر آب بود نقل می کند:" مٰا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هٰذِهِ أَبَداً- وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَهَ قٰائِمَهً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلیٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهٰا مُنْقَلَباً ":"من هرگز گمان نمی کنم قیامت برپا شود،و اگر قیامتی در کار باشد و به سوی پروردگارم بازگردم جایگاهی بهتر و عالیتر از این خواهم یافت"!!(کهف-35 و 36).

ولی خداوند این افراد مغرور و خیره سر را در پایان این آیه چنین تهدید می کند که:"ما به زودی کافران را از اعمالی که انجام داده اند آگاه خواهیم کرد،و از عذاب شدید به آنها می چشانیم"( فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمٰا عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذٰابٍ غَلِیظٍ )  1.

همین معنی در جای دیگر از قرآن مجید و به تعبیر دیگر آمده است:آنجا که می فرماید: وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ نَعْمٰاءَ بَعْدَ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئٰاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ :"هر گاه به انسان نعمتی را پس از ناراحتی و شدت بچشانیم می گوید:مشکلات و گرفتاریها برای همیشه از من برطرف شد،و دیگر .


 1) "عذاب غلیظ"به معنی"عذاب شدید و متراکم"است

بر نخواهد گشت،سپس غرق شادی و غفلت و کبر و غرور می شود"(هود-10).

*** در آیه بعد سومین حالتی را که برای اینگونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنیای مادی رخ می دهد بازگو می کند که حالت فراموشکاری به هنگام نعمت،و جزع و فزع به هنگام مصیبت است.

می فرماید:"هر گاه به انسان نعمتی دهیم روی می گرداند،و با تکبر از حق دور می شود"( وَ إِذٰا أَنْعَمْنٰا عَلَی الْإِنْسٰانِ أَعْرَضَ وَ نَأیٰ بِجٰانِبِهِ ).

"اما هر گاه مختصر ناراحتی به او برسد تقاضای فراوان و زیادی برای برطرف شدن آن دارد و دعای مستمر می کند"( وَ إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعٰاءٍ عَرِیضٍ ).

"نا"از ماده"نای"(بر وزن رای)به معنی دور شدن می باشد و هنگامی که "جانب"(پهلو)پشت سر آن قرار گیرد کنایه از تکبر و غرور است،چون آدمهای متکبر صورت خود را بر می گردانند و با بی اعتنایی دور می شوند.

"عریض"به معنی پهن در مقابل طویل است،و عرب این دو تعبیر را در مورد کثرت و زیادی به کار می برد.

شبیه همین معنی در سوره یونس آمده است: وَ إِذٰا مَسَّ الْإِنْسٰانَ الضُّرُّ دَعٰانٰا لِجَنْبِهِ أَوْ قٰاعِداً أَوْ قٰائِماً فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنٰا إِلیٰ ضُرٍّ مَسَّهُ کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ :"هنگامی که به انسان مختصر زیانی برسد ما را در همه حال می خواند،در حالی که به پهلو خوابیده،یا نشسته، یا ایستاده است،اما هنگامی که ناراحتی او را بر طرف سازیم چنان می رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی نخوانده!اینگونه برای اسرافکاران اعمالشان زینت داده شده است"!(یونس-12).

آری چنین است انسان فاقد ایمان و تقوا که دائما به این حالات گرفتار است،به هنگام روی آوردن نعمتها"حریص"و"مغرور"و"فراموشکار" و به هنگام پشت کردن نعمتها"مایوس"و نومید و"پر جزع".

ولی در مقابل،مردان حق و پیروان راستین مکتب انبیا آن چنان پرظرفیت و پرمایه اند که نه روی آوردن نعمتها آنها را دگرگون می سازد،و نه ادبار دنیا ضعیف و ناتوان و مایوس،آنها به مصداق رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَهٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ سودمندترین تجارتها،و پرفایده ترین درآمدها،آنها را از یاد خدا غافل نمی سازد، آنها فلسفه تلخیها و شیرینیهای زندگی را به خوبی می دانند،آنها می دانند که گاه تلخیها زنگ بیدار باش است،و شیرینی ها آزمایش و امتحان الهی.

گاه تلخیها مجازات غفلتها است،و نعمتها برای برانگیختن حس شکرگزاری بندگان.

قابل توجه اینکه در آیات فوق تعبیر به"اذقنا"و"مسه"شده،که مفهومش این است با مختصر رو آوردن دنیا یا زوال نعمتها وضع این افراد کم مایه دگرگون می شود،و راه غرور،یا نومیدی و یاس را پیش می گیرند،آنها چنان کوتاه فکر و ضعیفند که طبق ضرب المثل معروف با غوره ای ترش می شوند و با مویزی شیرین.

آری یکی از مهمترین آثار ایمان به خدا همان وسعت روح،و بلندی افق فکر،و شرح صدر و آمادگی مقابله با مشکلات و مصائب و مبارزه با هیجانات نامطلوب نعمتها است.

امیر مؤمنان علی ع ضمن دعاهایی که در آن سرمشق به یاران خود می دهد عرض می کند: نسأل اللّٰه سبحانه ان یجعلنا و ایاکم ممن لا تبطره نعمه،و لا تقصر به عن طاعه ربه غایه،و لا تحل به بعد الموت ندامه و کئابه: "از خدا می خواهیم که ما و شما را از کسانی قرار دهد که هیچ نعمتی آنها را مست و مغرور نمی سازد،و هیچ هدفی آنها را از طاعت پروردگار باز نمی دارد، و پس از فرا رسیدن مرگ پشیمانی و اندوه دامانشان را نمی گیرد"(نهج البلاغه خطبه 64).

*** در آخرین آیه مورد بحث آخرین سخن را با این افراد لجوج در میان می گذارد،و اصل عقلی معروف دفع ضرر محتمل را با بیانی روشن برای آنها تشریح می کند،خطاب به پیامبر کرده،می فرماید:"به آنها بگو به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند یگانه یکتا باشد(و حساب و جزا و بهشت و دوزخی در کار باشد)و شما به آن کافر شوید،چه کسی گمراه تر خواهد بود از آن کس که در مخالفت دور و گمراهی شدید قرار دارد"؟!( قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقٰاقٍ بَعِیدٍ )  1.

البته این گفتار در مورد کسانی است که هیچ دلیل منطقی در آنها کارگر نیست،در حقیقت آخرین سخنی است که به اشخاص لجوج و مغرور و متعصب گفته می شود،و آن اینکه:اگر شما حقانیت قرآن و توحید و وجود عالم پس از مرگ را صد در صد نپذیرید مسلما دلیل بر نفی آن نیز ندارید،بنا بر این این احتمال باقیست که دعوت قرآن و مساله معاد واقعیت داشته باشد،آن گاه فکر کنید چه سرنوشت تاریک و وحشتناکی خواهید داشت با این گمراهی و مخالفت شدید و موضع گیری در برابر این مکتب الهی.

این همان سخنی است که ائمه دین ع در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله مطرح می کردند چنان که در حدیثی که در کتاب کافی آمده،می خوانیم: امام صادق ع با"ابن ابی العوجاء"مادی و ملحد عصر خود سخنان بسیاری داشت،آخرین مرحله که او را در مراسم حج ملاقات کرد بعضی از یاران امام عرض کردند مثل اینکه ابن ابی العوجاء مسلمان شده؟!امام فرمود:او از این کوردل تر .


 1) "ا رایتم"معمولا آن را به معنی"اخبرونی"(به من خبر دهید)تفسیر می کنند و ما بحث مشروحی در این زمینه در جلد 5 صفحه 231 داشتیم

است،هرگز مسلمان نخواهد شد،هنگامی که چشمش به امام صادق ع افتاد گفت ای آقا و بزرگ من! امام فرمود ما جاء بک الی هذا الموضع؟ :"تو اینجا برای چه آمده ای"؟! عرض کرد:عاده الجسد،و سنه البلد،و لننظر ما الناس فیه من الجنون و الحق و رمی الحجاره!:"برای اینکه هم جسم ما عادت کرده،هم سنت محیط اقتضاء می کند،ضمنا نمونه هایی از کارهای جنون آمیز مردم، و سر تراشیدنها،و سنگ انداختن ها را تماشا کنم!!" امام فرمود:

انت بعد علی عتوک و ضلالک،یا عبد الکریم! :"تو هنوز بر سرکشی و گمراهی خود باقی هستی،ای عبد الکریم"  1! او خواست شروع به سخن کند امام فرمود:" لاٰ جِدٰالَ فِی الْحَجِّ

:"در حج جای مجادله نیست" و عبای خود را از دست او کشید،و این جمله را فرمود: ان یکن الامر کما تقول-و لیس کما تقول-نجونا و نجوت،و ان یکن الامر کما نقول-و هو کما نقول-نجونا و هلکت!:

"اگر مطلب این باشد که تو می گویی(و خدا و قیامتی در کار نباشد)که مسلما چنین نیست،هم ما اهل نجاتیم و هم تو،ولی اگر مطلب این باشد که ما می گوئیم،و حق نیز همین است،ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک می شوی".

"ابن ابی العوجاء"رو به همراهانش کرد و گفت:وجدت فی قلبی حزازه فردونی،فردوه فمات!:"در درون قلبم دردی احساس کردم،مرا بازگردانید،او را بازگرداندند و به زودی از دنیا رفت"  2! *** . .


 1) "عبد الکریم"اسم اصلی"ابن ابی العوجاء"بود،و چون او منکر خدا بود امام ع مخصوصا او را به این نام صدا می زد تا شرمنده شود
 2) کافی جلد 1 ص 61(کتاب التوحید باب حدوث العالم)

نکته:

در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه:در آیات مورد بحث خواندیم: إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعٰاءٍ عَرِیضٍ :"هنگامی که به انسان شر و ناراحتی برسد دعای عریض و مستمر دارد".

ولی در آیه 83 اسراء آمده است:و اذا مسه الشرکان یؤسا:"هنگامی که بدی به او برسد مایوس می شود"(همین مضمون در آیات مورد بحث نیز آمده بود).

سؤال این است:دعای مستمر و کثیر دلیل بر امیدواری است،در حالی که در آیه دیگر می گوید او نومید می شود.

بعضی از مفسران در پاسخ این سؤال مردم را به دو گروه تقسیم کرده اند گروهی که به هنگام سختیها به کلی مایوس می شوند،و گروهی که اصرار در دعا و جزع و فزع دارند  1.

بعضی دیگر گفته اند:منظور از یاس،نومیدی از اسباب عادی است،و این منافات با تقاضای از خداوند و دعا کردن ندارد  2.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از"ذو دعاء عریض"تقاضای از خداوند نیست،بلکه جزع و فزع فراوان است،شاهد این سخن آیه 20 سوره معارج است که می فرماید: إِنَّ الْإِنْسٰانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً : "انسان حریص آفریده شده،هنگامی که ناراحتی به او رسد بسیار جزع و فزع می کند". . .


 1) تفسیر"روح البیان"جلد 8 صفحه 280
 2) تفسیر"المیزان"جلد 17 صفحه 428 ولی این تفسیر با توجه به اینکه آیات فوق در مورد مذمت اینگونه اشخاص است،در حالی که قطع امید از اسباب ظاهری کردن و روی به خدا آوردن نه تنها عیب نیست بلکه شایسته مدح و تمجید است زیاد مناسب به نظر نمی رسد

یا اینکه این دو حالت در دو مرحله به اینگونه افراد کم ظرفیت دست می دهد، در ابتدا شروع به دعا و تقاضای زیاد از پیر و پیغمبر می کنند،و فریاد و جزع و فزع سر می دهند،اما چیزی نمی گذرد که حالت یاس سراسر وجود آنها را فرا گرفته مایوس و خاموش می شوند.

برچسب‌ها: