دومین خطبه بانوى اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام)

13:41 - 1392/07/21
خطبه اى جانسوز در برابر زنان مدینه:بانوى اسلام این خطبه را در بستر بیمارى بیان کرد، همان بیمارى که هرگز از آن برنخاست، و جان پاک خود را به جان آفرین تسلیم نمود.

بانوى اسلام این خطبه را در بستر بیمارى بیان کرد، همان بیمارى که هرگز از آن برنخاست، و جان پاک خود را به جان آفرین تسلیم نمود.

خطبه اوّل را در حال سلامت، در مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و با حضور مردان[1] مهاجر و انصار ایراد فرمود، و این خطبه را در برابر زنان مهاجر و انصار، و در بستر بیمارى، و درون خانه.

هم مخاطب مختلف بود، و هم زمان و مکان، و هم حال بانوى اسلام، ولى لحن هر دو خطبه به خوبى نشان مى دهد که از روحى بلند، سرشار از علم و دانش، مملو از محبّت به خدا و ایمان، و لبریز از درد و رنج، سرچشمه گرفته، و هر دو خطبه آهنگى رسا و کوبنده و گیرا و قاطع و شجاعانه دارد، ولى آهنگ خطبه دوّم که اکنون نوبت بحث آن است کوبنده تر و دردناک تر و غم انگیزتر است.

این خطبه که از دل پر درد دختر گرامى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برخاسته در حقیقت رنجنامه اوست.

رنجى جانکاه که تا اعماق استخوانش نفوذ کرده و تمام وجودش را در شعله هاى سوزان خود فرو برده است، به همین دلیل کلامش در این خطبه رنگ آتش به خود گرفته چرا که از قلب آتشین برخاسته، و خون رنگ شده چرا که از دلیل او سرچشمه گرفته.

از عجایب و شگفتى هاى این خطبه آن است که بانوى اسلام(علیها السلام) بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قبل از شهادت مورد ستم هاى زیادى واقع شد، ستم هایى که بیمارى جانکاه او از آن ریشه مى گرفت، و با این که سؤال زنان مدینه به هنگام عیادت آن بانو مخصوصاً از وضع حال و بیمارى او بود، و قاعدتاً باید چیزى از دردهاى خود بگوید، بلکه هر چه مى گوید از آن بگوید، با این حال حتى یک کلمه از حال خودش سخن نگفت، و محور تمام سخنان او مسأله غصب خلافت و مظلومیت على(علیه السلام) و خطرات آینده این انحراف بزرگ براى امت اسلامى بود.

عجبا که او هیچ از درد خویش سخن نگفت، و هر چه گفت از درد همسرش على(علیه السلام) گفت، و از مشکلات جهان اسلام.

آرى روح بزرگ زهرا(علیها السلام) برتر از آن است که از خودش و دردهایش ـ هر چند بزرگ بود ـ سخن بگوید، و بلندپروازتر از آن است که حتى تا این حد صعود کند، او فقط از امام و همسر محبوبش على(علیه السلام) و دردهاى او سخن گفت.

او نگران شخص خود نبود، او نگران امت اسلامى بود که چه آینده شوم و دردناکى در پیش داشت.

انسان در واپسین لحظات زندگى معمولا به خود و دردهایش مى اندیشد، ولى شگفتا که فاطمه در این خطبه طولانى حتى یک جمله از این گونه سخن ها بر زبان نراند.

و این بهترین نشانه عظمت فاطمه(علیها السلام) و مقام فداکارى و ایثار آن بانوى زنان جهان است.

این درسى است بزرگ براى همه انسان هاى آزاده و با هدف و همه ایثارگران و فداکاران تاریخ بشر.

آرى او همیشه ـ و در واپسین لحظه عمر کوتاه و پر درد و رنجش بالخصوص ـ همچون شمعى مى سوخت تا اطراف خود را روشن سازد و گمراهان را نجات دهد و مدافع حق و عدالت باشد.

در خطبه فدک (نخستین خطبه بانوى اسلام) تمام سخن از توحید و مبدأ، و معاد، و فلسفه احکام، و حوادث دوران بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و برکات وجود او، و مسأله غضب خلافت، و سرنوشت آینده مسلمین است، و اگر مقدارى هم از فدک سخن مى گوید بخاطر نقش مؤثرى است که این پشتوانه مالى در امر خلافت و مسائل سیاسى اسلام داشت، درست به همان دلیل که دشمنانش براى در مضیقه گذاشتن خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در هم شکستن قدرت آنان، فدک را غصب کردند، او خواهان بازگرداندن آن بود.

ولى در خطبه دوّم (خطبه زنان مهاجر و انصار) سخنان او فقط بر محور خلافت و امامت دور مى زند، با آن که بانوى اسلام مظالم زیادى بر او رفته بود و مناسب بود دادخواهى کند، ولى نه دادخواهى کرد و نه لب به شکایت گشود، هر چه گفت از على(علیه السلام) گفت، از خلافت و از مصالح مسلمین گفت.

یکى از مقامات عالى اولیاى خدا مقام «تسلیم مطلق» است، یعنى سالک الى الله و رهرو راه حق به جایى مى رسد که خویشتن خویش را فراموش مى کند، جز خدا را در نظر ندارد.

جز به فرمان او گوش به سخن دیگرى نمى دهد.

جز رضاى او نمى طلبد.

و جز به خواست و اراده او نمى اندیشد.

مرحله اوّل اسلام است و سپس ایمان و بعد رضا و بعد تسلیم مطلق، چنانکه قرآن کریم مى گوید:

«(قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الاِْیمَانُ فِى قُلُوبِکُمْ);[2] عرب هاىبادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید ولى بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».

و نیز مى فرماید:

«(فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً);[3] به پروردگارت سوگند آنها مؤمن نخواهند بود مگر این که در اختلافات خود تو را به داورى طلبند، وسپس از داورى تو در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملا تسلیم باشند».

و سرانجام مى گوید:

«(إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً);[4] ما فقط شما را بخاطر خدا اطعام مى کنیم وهیچ پاداشى و سپاسى از شما نمى خواهیم».

مقام ایمان و رضا و تسلیم ایجاب مى کند که تمامى آلام و دردها و غم هاى جانسوز خود را به دست فراموشى بسپارد و تنها از رضاى خدا، از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از ولىّ او، و از آینده اسلام و مسلمین سخن بگوید.

با این مقدمه کوتاه که اشاراتى به محتواى خطبه داشت به سراغ اصل خطبه مى رویم و آن را در پنج بخش مورد بررسى قرار مى دهیم ولى قبلا لازم است به اسناد خطبه بپردازیم:

 

-----------------------------------------------------

[1] البتّه همان گونه که در شرح خطبه اوّل گذشت پرده اى آویخته شد و ایشان در حالى که گروهى از زنان او را همراهى مى کردند، بطورى که شناخته نمى شد و چادرى بر سر داشت که دامن چادرش زیر قدمش مى آمد، پشت پرده قرار گرفت و خطبه را ایراد کرد.
[2] حجرات، آیه 14 .
[3] نساء، آیه 65 .
[4] دهر، آیه 9 .

زهرا(علیها السلام) برترین بانوى جهان