توحيد افعالى وآثار اعتقاد به آن

16:09 - 1392/07/24
توحيد افعالى يعنى هر چه وهر كه در عالم است وحتّى اگر برگ درختى بر اثر نسيمى اندك تكانى مى‌خورد از ناحيه خداست.

عَن ابنِ عَبّاسٍ قالَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم: مَن انقَطَعَ اِلى اللّهِ كَفاهُ كُلَّ مَؤونَةٍ وَمَن انقَطَعَ اِلى الدُّنيا وَكَلَهُ اللّهُ اِلَيها. وَ مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِيَةِ اللّهِ كانَ اَبعَدَ لَهُ مِمّا رَجا وَ اَقرَبَ مِمّا اتَّقى وَ مَن طَلَبَ مَحامِدَ النّاسِ بِمَعاصي اللّهِ عادَ حامِدُهُ مِنهُم ذامّاً وَ مَن اَرَضَى النّاسَ بِسَخَطِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ اِلَيهِم وَ مَن اَرَضَى اللّهَ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّهُ شَرَّهُم وَ مَن اَحسَنَ ما بَينَهُ وَ بَينَ اللّهِ كَفاهُ اللّهُ ما بَينَهُ وبَينَ النّاسِ ومَن اَحسَنَ سَريرَتَهُ اَصلَحَ اللّهُ عَلانِيَتَهُ وَ مَن عَمِلَ لاِخِرَتِهِ كَفَى اللّهُ اَمرَ دُنياهُ.
از ابن عبّاس روايت شده كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: كسى كه (از همه بريد و) به خدا رو آورد، خداوند تمام مشكلاتش را حل مى‌كند وكسى كه (خدا را رها كند) وبه دنيا رو آورد، خداوند وى را به همان دنيا وامى‌گذارد. وكسى كه بخواهد با معصيت خداوند به هدف‌هايش نايل شود به هدفش نمى‌رسد وگرفتار مشكلاتى مى‌شود كه از آن پرهيز مى‌كرد. كسى كه با ارتكاب گناه ستايش مردمان را بجويد ستايشگرانش به ملامتگران او تبديل مى‌شوند. هر كه رضايت مردم را بر خشم الهى مقدّم بدارد، خداوند او را به همان مردم وامى‌گذارد و(بر عكس) هر كه خشنودى الهى را بر خشم مردم مقدّم بدارد خداوند شرّ مردم را از او بازمى‌دارد. وهر كه رابطه بين خود وخدا را درست كند خدا (نيز مشكلات) رابطه او را با مردم حل مى‌كند وهر كه باطنش را نيكو گردانَد خداوند ظاهرش را اصلاح مى‌گردانَد. وهر كه براى آخرت بكوشد خدا كار دنياى او را درست مى‌كند.[1]
نور هدايت
يكى از شاخه‌هاى مهم در باب توحيد، توحيد افعالى است كه اگر انسان آن را به‌طور صحيح باور داشته باشد در زندگى او اثر عميق مى‌گذارد.
توحيد افعالى يعنى هر چه وهر كه در عالم است وحتّى اگر برگ درختى بر اثر نسيمى اندك تكانى مى‌خورد از ناحيه خداست. بى‌فرمان او هيچ كارى صورت نمى‌گيرد: برّندگى شمشير، سوزندگى آتش، و... همه به فرمان اوست. ودر يك جمله «لامُؤثِّرَفِى‌الوُجودِاِلّااللّه»«هيچ مؤثّرى درعالم هستى جزخداوندنيست).[2]
اختيار وآزادى ما نيز از جانب خداست واگر چنين اراده واختيارى نمى‌داد نمى‌توانستيم كارى بكنيم ودر عين حال به ما اين آزادى داده شده وجبر هم لازم نمى‌آيد.
هرگاه انسان باور كند ودر عمق جانش توحيد افعالى بنشيند وبفهمد كه اراده استقلالى فقط اراده خداست واراده‌اى كه ما داريم خدا براى امتحان داده است، ديگربراى نزديكى به ديگران كرنش نمى‌كند،براى رسيدن به متاع دنيوى چشمش به دست ديگران نيست وبه مال ديگران چشم طمع نمى‌دوزد، با اين اعتقاد براى اطاعت ورضايت مخلوق در معصيت خدا داخل نمى‌شود وحلّ مشكلاتش را از غيراونمى‌طلبد،زيراهمه اينهابامعناى «مؤثّرى درعالم غيرازخدانيست»منافات دارد. اگر اين آيه قرآن را باور كنيم كه «(اِنَّمَا امْرُهُ اِذَا اَرَادَ شَيْئًا اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)؛ فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى‌گويد باش! آن نيز بى‌درنگ موجود مى‌شود».[3]  اين راه‌هاى انحرافى كاملا بى‌معنى مى‌شود.
علّت اينكه ريشه تمام اصلاحات را اصلاح اعتقادات مى‌دانند همين است. انبياى الهى نيز وقتى مبعوث مى‌شدند اوّل كارشان اين بود كه در قلب ومغز مردم دست ببرند وعقايد صحيح را در آن جاى دهند. زمانى كه ايمان درست شد شاخ وبرگ هم اصلاح مى‌شود.اين روايت نيزهمه كارهارابه توحيدافعالى برمى‌گردانَد.
انقطاع الى‌اللّه يعنى از همه بريدن وبه او پيوستن،ازهمه چشم برداشتن وبه او چشم‌دوختن.اگرانسان به اين مرحله برسد خداوند مشكلاتش را كفايت مى‌كند.
وَ مَن انقَطَعَ اِلَى الدُّنيا وَكَلَهُ اللّهُ اِلَيها. امّا اگر انقطاع إلى اللّه به انقطاع إلى الدّنيا تبديل شد وسبب عزّت وذلّت را به دست مردم يا روزيش را در زمين زراعتى ويا در كسب وتجارت دانست، خداوند او را به همان دنيا وامى‌نهد.
البتّه ما منكر عالم اسباب نيستيم، ولى بايد توجّه داشت كه پشت اين عالم، دست مسبّب‌الاسباب قرار دارد وگاهى براى اينكه مسبِّب را گم نكنيم سبب‌سوزى وگاه سبب‌سازى مى‌كند، ازاين‌رو گاهى انسان مى‌بيند كه همه درها به رويش بسته است ناگهان سببى پيدا شده وگاهى به‌عكس.
به قول مولوى :
از قضا سركنگبين صفرا فزود روغن بادام خشكى مى‌نمود
از هليله قبض شد اطلاق رفت آبْ آتش را مدد شد همچو نفت
اگر كسى مسبّب‌الاسباب را گم كرد وبر اين تارهاى عنكبوتى تكيه زد، خداوند نيز او را به همان تارهاى عنكبوتى وامى‌گذارد. در قرآن آمده است : «(مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ اَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ اِنَّ اَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ)؛ مَثَل كسانى كه غير خدا را اولياى خود برگزيدند، مَثَل عنكبوت است كه خانه‌اى براى خود برگزيده، در حالى كه سست‌ترين خانه‌ها خانه عنكبوت است اگر مى‌دانستند».[4]
عاقل بر عالم تار عنكبوتى تكيه نمى‌زند، زيرا كسى كه بر مسبّب‌الاسباب تكيه زند از همه چيز بى‌نياز است. اينكه در حديث آمده است: اَللّهُمَّ لا تَكِلني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ اَبَدًا: «پروردگارا، مرا يك لحظه به خودم وامگذار»[5]  اشاره به همين مطلب است كه خدايا تو هميشه وكيل من باش، تو خود كفالتم را برعهده بگير.
در جمله مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصِيَةِ اللّه شكل ديگرى از همين مسأله را مطرح مى‌كند. مثلاً كسى درصدد است به مقاصدى برسد وبراى رسيدن به آن از وسايل نامشروع كمك مى‌گيرد. او بايد بداند كه هرگز به خواست خود نمى‌رسد وبراى او همان چيزى رخ مى‌دهد كه از آن مى‌ترسد وبايد به او گفت: تو كه مى‌دانى اراده اراده خداواوحاكم برهمه چيزاست،چراازوسايل نامشروع استفاده مى‌كنى؟
در بخش بعدى حديث (وَ مَن طَلَبَ مَحامِدَ النّاس)، پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم به پشتوانه مردمى اشاره مى‌كند. براى پيشبرد اهداف مقدّس دينى، اجتماعى، سياسى، افكار عمومى مهم است. بايد مردم حمايت كنند تا بتوان به اهداف رسيد، امّا نبايد در مسأله مردمى بودن اشتباه كرد چرا كه ما مردم را براى خدا مى‌خواهيم نه خدا را براى مردم. مباد روزى كه براى جذب مردم، خدا را از خود ناخشنود سازيم.
پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم مى‌فرمايد: «كسى كه ستايش مردم را با معصيت خداوند بطلبد، سرانجام همان مدّاحان،مذمّت‌كنندگان اومى‌شوند(وبه‌جاى اينكه نفوذ اجتماعى بيابد، منفور مردم مى‌گردد) زيرا كسى كه رضايت مردم را بر رضايت خدا مقدّم بدارد خدا او را به همان مردم وامى‌گذارد ودست لطفش را از سرش بر مى‌دارد».
نكته بسيار مهم اين است كه انسان بفهمد ضعيف است وتا حمايت الهى نباشد نمى‌تواند كارى صورت دهد. ازاين‌رو كارها را براى خدا بكند، اگرچه مردم از او ناراضى وخشمگين گردند، زيرا در اين صورت است كه خداوند شرّ مردم را از او بازمى‌دارد. مؤمن بايد به «(تُؤْتِى الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِکَ الْخَيْرُ اِنَّکَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ)؛ به هر كه بخواهى حكومت مى‌بخشى واز هر كه بخواهى مى‌گيرى وهر كه را بخواهى عزّت مى‌دهى وهر كه را بخواهى خوار مى‌كنى. تمام خوبى‌ها به دست توست، تو بر هر چيزى توانايى».[6]
توجّه داشته باشد وبگويد اى خدا، همه چيز به دست تو است، اگر به سراغ عالم اسباب مى‌روم با اجازه تو وتوكّل بر تو است. هرگز مانند كسانى كه مى‌گويند به نام خدا وبه نام خلق قهرمان ـ كه نوعى دوگانه‌پرستى است ـ نيستم ومن خلق را هم براى خدا مى‌خواهم. در قرآن مى‌خوانيم: «(اِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَ اِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَاالَّذِى يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى‌اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)؛ اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ‌كس بر شما غلبه نخواهد كرد واگر دست از يارى شما بردارد كيست كه بعد از او شما را يارى كند؟ ومؤمنان بايد تنها بر خداوند توكّل كنند».[7]  اگر همه دنيا جمع بشوند واو نخواهد هيچ كارى رخ نخواهد داد
وبر عكس، اگر تمام جهان دست به دست هم دهند تا آبروى كسى را بريزند يا ضربه‌اى به او بزنند وخدا نخواهد نمى‌توانند كارى بكنند. عقيده توحيدى ما اين است وبايد در عمل نيز اين‌گونه باشيم.
براى انسان مؤمن مهم اين است كه هرگاه اتّفاقى برايش پيش آمد دقّت كند وببيند خدا از او چه مى‌خواهد. وقتى رابطه خودمان را با خدا درست كرديم بقيّه آسان ودرست مى‌شود. اين‌گونه نباشد كه براى خشنودى ديگران خشم الهى را براى خود بخريم. مثلا براى نرنجاندن ديگران حقّى را باطل وباطلى را حق جلوه دهيم كه در اين صورت رفيق، بت آدمى مى‌شود كه از بت مشركان نيز بدتر است، چرا كه آنان به پندار خويش بتان خود را براى نزديكى به خدا مى‌پرستيدند ودر قرآن مى‌خوانيم كه گفتند: (مَا نَعْبُدُهُمْ اِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى)[8] ، ولى در رفاقت ديگر اين موضوع هم مطرح نيست.
مَن اَحسَنَ ما بَينَهُ وَ بَينَ اللّهِ كَفاهُ اللّهُ ما بَينَهُ وَ بَينَ النّاسِ: «هر كه پيوند خويش را با خدا درست وصاف كند، خدا نيز حساب او را با مردم صاف ودرست مى‌كند».
وَمَن اَحسَنَ سَريرَتَهُ اَصلَحَ اللّهُ عَلانِيَتَهُ وَمَن عَمِلَ لاِخِرَتِهِ كَفَى اللّهُ اَمرَ دُنياهُ: اين دو فقره نيز ادامه همين بحث ومنشعب از توحيد افعالى است.
گفتيم كه انبيا بيش از هر چيز به تصحيح اعتقاد مردم پرداختند، زيرا اگر اعتقاد آنان درست نشود نمى‌توان انتظار عمل درستى از مردم داشت. درست عكس آن چيزى كه در دنياى امروز معمول است.
آنان به دين ومسائل دين كارى ندارند. مثلاً قوانين ساخته دست بشر مى‌گويد بايد مردم فلان عمل وجرم را مرتكب نشوند وكارى به چگونه انجام دادن آن ندارند. بر عكس، دعوت انبيا از باطن به ظاهر است. از قديم تعبير جالبى در مورد اصول وفروع دين بوده است كه تمام دين را به درختى تشبيه كرده‌اند كه از سه قسمت تشكيل شده است: ريشه، شاخه، ميوه. ريشه آن اعتقادات، شاخه آن اعمال، ميوه آن تكامل انسان است.
بعضى گمان مى‌كنند كه عمل و عقيده جدايى‌پذيرند، در حالى كه چنين نيست. يعنى انسان نمى‌تواند از نظر عقيده سالم وقوى باشد، امّا عملش نادرست يا بر عكس، از نظر تكامل و خصايص انسانى در مرتبه والا وبالايى باشد، امّا از عقيده صحيح ومحكم برخوردار نباشد.
با توجّه به اين مطلب معناى حديث چنين مى‌شود: هرگاه كسى باطنش را اصلاح كرد، خداوند ظاهر او را هم اصلاح مى‌كند. بنابراين خداوند بين ظاهر وباطن رابطه سببيّت ومسبّبيّت قرار داده است. ازاين‌رو در بسيارى از موارد به سبب رابطه علّى ومعلولى كه خداوند در بين اشيا قرار داده، افعالى را به خداوند نسبت مى‌دهيم. مثلا مى‌گوييم: «اَضَلَّهُ اللّهُ» (خداوند فلانى را گمراه كرد)، يعنى خداوند در آن عمل سوء وزشت اين اثر را قرار داد كه باعث گمراهى او شود، نه اينكه از ابتدا خدا كسى را گمراه مى‌كند؛ بنابراين، مى‌توانيم نتيجه بگيريم كه اگر اعمالمان درست نيست به سبب خرابى باطن است. پس بايد نخست توحيد را درست كرد وبت‌هاى درونى را شكست. در قرآن مى‌خوانيم: «(أَرَءَيْتَ مَنِاتَّخَذَ اِلَـهَهُ هَوَيهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً)؛ آيا ديدى كسى را كه هواى نفسش را معبود خودبرگزيده است؟آياتومى‌توانى به دفاع ازاوبرخيزى (واو را هدايت كنى)؟».[9]
كسانى به‌ظاهر خداپرست‌اند، امّا در واقع مشركند زيرا خدايشان هواى نفس آنهاست. پس مى‌توان دريافت كه شرك شاخه‌هاى زيادى دارد. در عبارتى چنين آمده است: «اَلشِّرکُ اَخفى فى العَمَلِ مِن دَبيبِ النَّملَةِ عَلَى‌الصَّخرَةِ الصَمّاءِ فى الليلَةِ الظَّلماءِ» (رگه‌هاى شرك در قلب وجان آدمى از جاى پاى مورچه در شب ظلمانى روى سنگ خارا پوشيده‌تر است).[10]
خداوند از انسان پيمان گرفت كه شيطان را نپرستد. مى‌فرمايد: «(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِى آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ)؛ اى فرزندان آدم، آيا با شما پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد؟».[11]
امّا تصوّر نشود خطاب آيه به شيطان‌پرستان است كه در اقلّيّت بسيار ضعيفى‌اند، بلكه مخاطب آيه همه انسان‌ها هستند. پس معلوم مى‌شود كه عبادت شيطان بلايى است كه بيشتر مردم گرفتار آنند.
ممكن است بعضى از جمله آخر حديث كه «هر كس براى آخرت كار كند خدا دنيايش را درست مى‌كند»، اين‌گونه بفهمند كه اگر كسى در دنيا زحمت بكشد وفقط به كارهاى آخرتى بپردازد كار دنيايش نيز درست مى‌شود. چنين نيست، بلكه بايد براى دنيا زحمت كشيد.
خلاصه بحث اينكه اگر بخواهيم اعمال واخلاق خود را درست كنيم بايد ابتدا عقايدمان را اصلاح كنيم. بنابراين اگر همه مردم موحّد ومسلمان واقعى بشوند جنايات ومفاسد از بين مى‌رود. اگر مى‌بينيم دنيا روزبه‌روز فاسدتر مى‌شود به دليل بى‌اعتقادى يا كم‌اعتقادى است. پس براى درستى اعمال بايد عقايد را درست كرد، زيرا هر عملى ـ چه خوب يا بد ـ عكس‌العمل اعمال ماست.

 

---------------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 178
[2] . بحارالانوار، ج 5، ص 151 .
[3] . سوره يس، آيه 82.
[4] . سوره عنكبوت، آيه 41.
[5] . بحارالانوار، ج 14، ص 384 .
[6] . سوره آل عمران، آيه 26.
[7] . سوره آل عمران، آيه 160.
[8] . سوره زمر، آيه 3.
[9] . سوره فرقان، آيه 43.
[10] . بحارالانوار، ج 56، ص 239.
[11] . سوره يس، آيه 60.
 

انوار هدایت