توصيف دنيا

15:32 - 1392/07/25
بدانيد از اين دنياى شما در مقايسه با آنچه گذشته، فقط به‌اندازه خواباندن شترى يا بستن پستان حيوانى باقى مانده است.

عَن اَبى هُرَيرَةٍ قالَ قالَ رَسولُ اللّهِ 9 فى خُطبَتِهِ: لا تَكونوا مِمَّن خَدَعَتهُ العاجِلَةُ وَ غَرَّتهُ الاُمنِيَّةُ فَاستَهوَتهُ الخُدعَةُ فَرَكَنَ اِلى دارِ السُّوءِ سَريعَةِ الزَّوالِ وَشيكَةِ الإنتِقالِ اِنَّهُ لَم يَبقَ مِن دُنياكُم هذِهِ فى جَنبِ ما مَضى اِلّا كَإناخَةِ راكِبٍ اَو صَرِّ حالِبٍ فَعَلى ما تَعرِجونَ وَ ماذا تَنتَظِرونَ؟
از ابوهريره روايت شده است كه پيامبر (ص) در خطبه‌اى فرمود: از كسانى نباشيد كه دنيا به آنان نيرنگ زده وآرزوها آنان را فريفته است، پس نيرنگ وفريب دنيا وى را سرگشته وبى‌خرد ومدهوش ساخت ولذا به دنياى پر از نكبت وبدى وزودگذر وناپايدار دل بست واعتماد كرد.بدانيد از اين دنياى شما در مقايسه با آنچه گذشته، فقط به‌اندازه خواباندن شترى يا بستن پستان حيوانى باقى مانده است بنابراين بر چه چيزى بالا مى‌رويد (در كجا اقامت مى‌كنيد) وچه چيزى را انتظار مى‌بريد؟[1]
نور هدايت
پيامبر اكرم صلی الله علیه و الله و سلم در اين خطبه[2]  مسائل مهمّى را بيان مى‌دارد. نخستين موضوعى  
كه بدان اشاره شده، زرق‌وبرق وفريبى است كه انسان از درون وبرون دنيا مى‌خورد كه از يكى به «خدعه» وديگرى به «غرور» تعبير كرده است. «خَدَعَتهُ العاجِلَةُ وَ غَرَّتهُ الاُمنِيَّةُ؛ دنياى زودگذر او را فريفته وآرزوهاى دور ودراز درونى، او را مغرور ساخت». خدعه وغرور شبيه يكديگرند، ولى در اينجا خدعه، فريب بيرونى است وغرور، فريب درونى.انسان زرق‌وبرق وجاه ومنزلت دنيايى را مى‌بيند وبه انسان‌هايى كه در ناز ونعمت به‌سر مى‌برند توجّه مى‌كند وهمين چيزها او را به خود مشغول واز خدا وآخرت وارزش‌هاى معنوى غافل مى‌سازد. رسول خدا مى‌فرمايد: از كسانى مباش كه گاهى عواملى از درون خود او را بفريبد وگاهى عواملى از برون.[3]
دومين چيزى كه بدان اشاره شده ناپايدارى دنياست. كسى كه از درون يا برون فريب دنيا را مى‌خورد در حقيقت به «دارالسّوء» (سراى بد) اعتماد كرده است آن‌هم سرايى كه به‌سرعت نابود مى‌شود وانسان از آن كوچ مى‌كند وهر لحظه در آن «جرس فرياد برمى‌دارد كه بربنديد محمل‌ها».
در اينجا از يكى به زوال واز ديگرى به انتقال تعبير شده است. آوردن هر دو كلمه نكته دارد: زايل شدن يعنى اين شخص آنچه دارد از دست مى‌دهد، منتقل شدن يعنى شخص به مكانى مى‌رود كه بايد در آنجا حساب پس بدهد. پس نعمت‌هاى دنيايى سريع مى‌آيد وزود هم مى‌گذرد. البتّه قرآن هم روى اين مسائل تأكيد كرده است واز فريبندگى دنيا به تزيين تعبير مى‌كند وآن را گاه خدا به خودش، گاهى به نفس وگاهى به شيطان نسبت مى‌دهد كه همه آنها صحيح است :1. نسبت دادن آن به خدا، براى مسبّب‌الاسباب بودن خداست.
2. اسناد آن به شيطان، براى وسوسه‌هايى است كه از بيرون به درون جان انسان مى‌خزد.
3. نسبت دادن آن به خود انسان، به‌سبب هواى نفس وصفات درونى آدمى است.در نظر مردم عادى كه سطحى فكر مى‌كنند واقعاً دنيا زرق‌وبرق دارد، امّا از نظر كسانى كه به عمق اين دنيا فرو رفته‌اند هيچ زرق وبرقى ندارد. اين زرق‌وبرق‌ها براى اين است كه انسان آن را از دور مى‌بيند وقضاوت مى‌كند وبه قول معروف «از دور دستى به آتش دارد»، امّا وقتى بدان نزديك شدى ودر دام آن افتادى جانت را آتش مى‌زند وگوش را كر مى‌سازد. لذا چون بيشتر انسان‌ها عقلشان در چشمشان است وبه ژرفاى مسائل پى نمى‌برند گرفتار اين ياوه‌ها مى‌شوند، وگرنه وقتى به درون زندگى كسانى كه به جاه ومال ومنال رسيده‌اند ومقام‌هاى دنيايى آنان، چشم او را پر كرده است وارد شود مى‌بيند كه چندان آش دهن‌سوزى هم كه مى‌گويند نيست. حكايت زير مطلب را روشن‌تر مى‌سازد.
مى‌گويند: كسى آرزوى سلطنت داشت واز سلطانى خواست كه يك روز به جاى او بر تخت سلطنت بنشيند وفرمان دهد. خواستش قبول شد واو را بر تخت نشاندند. بعد نگاهى به بالاى سرش كرد وديد كه چاقوى بزرگ وسنگينى در آن بالا آويزان كرده‌اند كه به تار مويى بسته است. وحشت كرد وبا خود انديشيد اگر اين كارد رها شود واز آنجا بر سر من فرود آيد چه خواهد شد! مدّتى امر ونهى كرد، بالاخره ناراحت شد واز جا برخاست وگفت: اصلاً ما از اين مقام گذشتيم. بعد فكر كرد پيش خود گفت: تو از دور گمان مى‌كنى اين سلطنت واقعاً ارزش دارد، در حالى كه هر لحظه ممكن است اين سلطان كشته شود، اطرافيانش وبرادرانش وپسرانش عليه او قيام كنند واو را براندازند؛ بنابراين، گويى زير شمشيرى كه به مويى بسته نشسته است.يكى از رؤساى جمهور آمريكا بعد از آنكه از رياست جمهورى بيرون آمد، گفته بود راحت شدم وعلّتش اين است كه در شبانه‌روز ده يا پانزده بار مرا از خواب بيدار مى‌كردند، چون در اين دنياى بزرگ هر روز حادثه‌اى واقع مى‌شود كه بايد مرا در همان ساعت باخبر سازند، شبى نيست كه مرا بارهاوبارها از خواب بيدار نكنند در غير اين صورت منافع مملكت به خطر مى‌افتد.
دنياى اين جورى هم هر روز چند تا از اين حادثه‌ها در آن رخ مى‌دهد. بعد گفته بود حالا كه بيرون آمده‌ام شب راحت مى‌خوابم.خلاصه دنيا دورنماى جالب وزيبايى دارد، ولى وقتى كسى وارد آن شد مى‌بيند خبرى نيست وچه تعبير زيبايى على علیه السلام مى‌فرمايد: كُلُّ شَيءٍ مِن الدُّنيا سَماعُهُ اَعظَمُ مِن عِيانِهِ وَ كُلُّ شَيءٍ مِن الآخِرَةِ عِيانُهُ اَعظَمُ مِن سَماعِهِ: «هر چيز دنيا شنيدنش بزرگ‌تر از ديدنش است وهر چيز آخرت ديدنش بزرگ‌تر از شنيدنش».[4]  نمى‌توان آخرت را با الفاظ بيان ووصف كرد. به‌خصوص در آن
جمله كه حضرت على علیه السلام فرمود: (ممكن است كسى بگويد:) دنيا فريبنده است. دنيا با صدزبان بى‌زبانى، بى‌وفايى وناپايدارى خود را اعلان مى‌دارد. باز فرمود : آيا اين قبرهاى درهم شكسته پدرانت فريبنده است؟ آيا اين آثار بازمانده از نياكانت فريبنده است؟ اين بيمارانى كه شب تا صبح در كنار بستر آنها بوده واز آنان پرستارى مى‌كرده‌اى فريبنده‌اند؟ خلاصه اگر دقّت كنيم در واقع اين ماييم كه خودمان را فريب مى‌دهيم.در ادامه كلام حضرت على علیه السلام تعبيرى است كه در كمتر آيه وروايتى اين تعبير مطرح شده. معمولاً از بى‌وفايى يا از عدم ثبات دنيا وعدم اعتماد به دنيا بحث مى‌شود، امّا در اينجا بحثى مقايسه‌اى است: آنچه از دنيا باقى مانده در مقابل آنچه از دنيا گذشته خيلى كم است.
سپس دو مثال بيان فرموده است :1. «اِناخَةِ راكِبٍ؛ خواباندن شتر» زيرا نمى‌توان از شتر ايستاده، پياده يا بر آن سوار شد. از عجايب شتر يكى اين است كه وقتى مى‌خوابد وبار بر آن مى‌نهند وكسى بر آن سوار مى‌شود راحت با بار وبنه برمى‌خيزد، در حالى كه حيوانات ديگر نمى‌توانند اين كار را انجام دهند. همين نكته اخير را برخى مفسّران در آيه «(أَفَلاَ يَنْظُرُونَ إِلَى الاِْبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ)؛ آيا به شتر نمى‌نگرند كه چگونه آفريده شده است».[5]  چنين يادآور شده‌اند كه مقدار زيادى از آن به وضع خاصّ سر وگردن شتر بستگى دارد. سر آن مانند اهرمى عمل مى‌كند وبا آن تكان مخصوص كه مى‌دهد بار سبك مى‌شود ومى‌تواند با تمام قدرت برخيزد. زمان اين اناخه (خواباندن) بسيار كم است ودنيا نيز چون اين اناخه ديرى نمى‌پايد.
2. «صَرِّ حالِب» وقتى حيوان پستانش پر از شير است، براى آنكه بچّه‌اش شيرها را نخورد با كيسه‌اى دور پستانش را مى‌بندند وگرهى بر آن مى‌زنند كه اين كار چندان وقت نمى‌برد. آن چيزى را كه به پستان مى‌بندند «صرار» مى‌گويند. انتخاب اين دو مثال جالب، تشبيهى براى دنياست.
«اناخة راكب» يعنى مى‌خوابانند كه آخر خط است بايد پياده شوى. اين با مسأله رفتن از دنيا تناسب دارد، مثل اينكه انتهاى سوارى است وشتر را خوابانده‌اند وبه انسان مى‌گويند بفرماييد پياده شويد.
«صَرِّ حالب» يعنى به بچّه حيوان فرصتى مى‌دهد تا شيرى بنوشد بعد منعش مى‌كنند. حال به انسان مقدارى عمر داده‌اند بعد مرگ آن رشته را پاره مى‌كند. اين تشبيهات بسيار حساب‌شده ومتناسب با موضوع انتخاب شده‌اند. مى‌فرمايد: از دنيا باقى نمانده مگر به‌اندازه خواباندن يك شتر وپياده كردن سوار آن، كه زمان خيلى كوتاهى است.
يا به‌اندازه اينكه پستان حيوان را ببندند وجلوى بچّه‌اش را بگيرند وبگويند سهم تو بيش از اين نيست.
اكنون منظور از اينكه باقى‌مانده عمر دنيا در جنب آنچه گذشت بسيار كم است چيست، آيا تمام عمر دنيا چنين است يا عمر هر انسانى؟اگر منظور عمر دنيا باشد يعنى باقى‌مانده دنيا نسبت به گذشته بسيار اندك است، زيرا از عمر دنيا ميلياردها سال مى‌گذرد واگر مراد، عمر بشر باشد يعنى بشر با اينكه ساليانى دراز در اين دنيا هست، اين عمر بشر در مقايسه با باقى‌مانده آن بسيار اندك است. ممكن است از عمر آدم زياد نگذشته باشد، ولى نوع انسان منحصر به آدم نبوده است. دلايلى داريم كه پيش از آدم انسان‌هايى در زمين مى‌زيسته‌اند، دنيايى بوده است.
يا ممكن است نسبت به عمر خود شما باشد كه آنچه مانده نسبت به آنچه گذشته خيلى كم است. يعنى اطمينان نداريم شايد باقى‌مانده عمر يك ساعت باشد ولذا بايد فرض را بر اين گذارد كه چيزى باقى نمانده است. حال وقتى اين‌طور شد بر چه چيزى اعتماد داريد؟ از چه وسيله‌اى براى ترقّى وعروج استفاده مى‌كنيد؟ لحظه‌اى باقى نمانده، همين يك لحظه را غنيمت بدان. مى‌خواهى توبه كنى توبه كن وفرصت را از دست نده.
در عصر ما حوادث نسبت به گذشته زيادتر شده است وخيلى سريع مى‌گذرد وپيشامدهايى رخ مى‌دهد كه انسان آنها را در خواب هم نمى‌بيند. لذا زندگى دنيا نسبت به گذشته بى‌اعتبارتر شده است.

 

------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 183
[2] . تفاوت خطبه با حديث در اين است كه معمولاً خطبه جامعيّت بيشترى دارد، زيرا در مجلس رسمى ودرحضور جمع زيادى ايراد مى‌شود وگوينده در صدد بيان مسائل اساسى وزيربنايى است.
[3] . انسان‌ها چند گروهند: برخى آن‌قدر ضعيف وناتوانند كه تنها مشاهده زرق وبرق دنيا براى فريبوغرورشان كافى است، امّا برخى كه مقاومت بيشترى دارند وسوسه‌هاى شيطان نيز بايد به آن افزوده شودوشيطان درون وبرون دست‌به‌دست هم دهند تا آنها را بفريبند. بى‌شك بسيارى از مظاهر زندگى غرورآميزوغفلت‌زاست وگاه چنان انسان را به خويشتن مشغول مى‌دارد كه از هرچه غير آن است غافل مى‌سازد.به همين دليل در برخى روايات از اميرمومنان على(ع) مى‌خوانيم كه از آن حضرت پرسيدند: اَىُّ النّاسِاَثبَتُ رَأياً؛ چه كسى از همه مردم بافكرتر واز نظر انديشه ثابت‌تر است؟
فرمود: مَن لَم يَغُرَّهُ النّاسُ مِن نَفسِهِوَلَم تَغُرَّهُ الدُّنيا بِتَشَوِّفِها؛ كسى كه مردم فريبكار او را نفريبند وتشويق‌هاى دنيا نيز او را فريب ندهد».(صدوق، امالى، ص 478، ح 644).ولى با اين حال در صحنه‌هاى مختلف همين دنياى فريبنده، صحنه‌هاى گويايى است كه ناپايدارى جهانوتوخالى بودن زرق‌وبرق‌هاى آن را به روشن‌ترين وجهى بيان مى‌كند كه هر انسان هوشمندى را مى‌تواندبيدار كند، بلكه ناهوشمندان را هوشيار مى‌سازد. (رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 33 سوره لقمان).
[4] . نهج‌البلاغه، خطبه 114.
[5] . سوره غاشيه، آيه 17.

انوار هدایت