راه جلب محبّت خدا و مردم

16:48 - 1392/07/25
اگر مى‌خواهى خدا تو را دوست داشته باشد آنچه را نزد خداست بطلب واگر مى‌خواهى مردم تو را دوست بدارند به دست مردمان نگاه نكن وبه مالشان چشم طمع ندوز.

 عَن اَبي سَعيدٍ الخُدرِىِّ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم يَقولُ لِرَجُلٍ يَعِظُهُ : اِرغَب فيما عِندَ اللّهِ يُحِبَّکَ اللّهُ وَازهَد ما في اَيدي النّاسِ يُحِبَّکَ النّاسُ. اِنَّ الزّاهِدَ فى الدُّنيا يُريحُ وَ يُريحُ قَلبَهُ وَ بَدَنَهُ فى الدُّنيا وَالآخِرَةِ وَالرّاغِبَ فيها يُتعِبُ قَلبَهُ وَ بَدَنَهُ فى الدُّنيا وَالآخِرَة. لَيَجيئَنَّ اَقوامٌ يَومَ القِيامَةِ لَهُم حَسَناتٌ كَاَمثالِ الجِبالِ فَيُؤمَرُ بِهِم اِلَى النّارِ. فَقيلَ: يا نَبِىَّ اللّهِ أمُصَلّونَ كانوا؟ قالَ : نَعَم كانُوا يُصَلُّونَ وَ يَصومونَ وَ يَأخُذونَ وَهناً مِنَ الليلِ لـكِنَّهُم اِذا لاحَ لَهُم شَيءٌ مِن أمرِ الدُّنيا وَثَبُوا عَلَيهِ.
ابوسعيد خدرى مى‌گويد شنيدم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به مردى پند مى‌داد فرمود : آنچه را نزد خداست بطلب تا خدا تو را دوست بدارد واز آنچه نزد مردم است چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند. زاهد وبى‌اعتناى به دنيا جسم وجانش در دنيا وآخرت در آسايش است. وخواهان دنيا، در دنيا وآخرت روح وبدنش در سختى است. روز قيامت اقوامى را مى‌آورند كه حسناتى بمانند كوه‌ها دارند، امّا امر مى‌شود كه به جهنّم درآيند.
گفته شد: اى پيامبر خدا، آيا اينان نمازگزار بودند؟
فرمود: آرى، نماز مى‌گزاردند وروزه مى‌گرفتند وپاسى از شب را بيدار مى‌ماندند (ونماز شب مى‌خواندند)، ولى (گرفتاريشان اين بود كه) چون امرى از امور دنيا پيش مى‌آمد بر سر آن مى‌پريدند (وملاحظه حلال وحرام آن را نمى‌كردند.[1]
نور هدايت
پيامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم در اين حديث مردى را اندرز مى‌دهد وآن‌گاه در پايان راجع به دنيا وخطرهاى آن بحث مى‌كند :
1. اگر مى‌خواهى خدا تو را دوست داشته باشد آنچه را نزد خداست بطلب واگر مى‌خواهى مردم تو را دوست بدارند به دست مردمان نگاه نكن وبه مالشان چشم طمع ندوز.
مراد از جمله «ما عِنداللّه»، ثواب‌هاى الهى، قرب خداوند ونعمت‌هاى اوست كه اگر طالب آن باشى، خدا تو را دوست مى‌دارد. امّا مردم وقتى تو را دوست مى‌دارند كه نسبت به چيزهايى كه مورد علاقه آنان است بى‌اعتنا باشى، زيرا در بشر بخل حاكم است واين حاكميّت بخل در انسان موجب مى‌شود كه به بى‌طمع علاقه‌مند باشد. واقعاً انسان براى حفظ موقعيّت خودش هم كه شده، به آنچه در دست مردم است بايد بى‌اعتنا باشد.
در طول تاريخ چيزهاى عجيبى در اين زمينه نوشته‌اند. برخى حاكمان، نزديكان وبرادران خود را براى حفظ حكومتشان كشته‌اند. نقل مى‌كنند كه سلطان محمّد فاتح، پادشاه عثمانى، چون به سلطنت رسيد دستور داد تمام برادرانش را كشتند، زيرا مى‌ترسيد آنها تهديدى براى حكومتش باشند. بعد از سلطان محمّد فاتح در ميان عثمانى‌ها سنّت شد كه هر كس به سلطنت مى‌رسيد تمام برادرانش را مى‌كشت.
در مورد يكى از پادشاهان اشكانى نوشته‌اند كه وقتى به سلطنت رسيد پدر وسى برادر خود را كشت، سپس با مادرش ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج هم پدر ومادر خود را كشت. دنيا در نزد دنياپرستان چنين است.
2. كسى كه به دنيا بى‌اعتناست «يُريحُ وَ يُريحُ قَلبَهُ» است. «يريح» اوّل احتمال دارد مفعولش محذوف وكلمه النّاس باشد. يعنى هم خودش وهم جسم وجانش راحت است وهم ديگران را راحت مى‌گذارد.
دلبستگى شديد به دنيا واقعاً باعث رنج وتَعَب است. خواب را بر انسان حرام مى‌كند. بسا كسانى كه چون شب به خانه مى‌آيند تمام مسائلى را كه در روز در بازار بوده ومعاملاتى را كه انجام داده‌اند در مقابل فكرشان رژه مى‌رود. اگر خوب بوده از خوشحالى خوابشان نمى‌بَرد واگر بد بوده از اندوه. بايد با قرص خواب‌آور بخوابند. روحشان در عذاب است. امّا كسى كه به دنيا بى‌اعتناست، بدن وروحش در آسايش است.
دستورهاى الهى چيزى نيست كه فقط به درد آخرت بخورد وثواب وعقاب آنها در آنجا ظاهر شود. اگر ـ پناه بر خدا ـ آخرتى هم نبود، اجراى اين دستورها براى زندگى دنيا، براى سلامت جسم وروح وآرامش فكر لازم بود. مى‌گويند بر اثر پيشرفت طب تعداد بيماران جسمى كم شده، ولى تعداد بيماران روحى هر روز زيادتر مى‌شود وشايد زمانى برسد كه دنيا به قول ما دارالمجانين بزرگى شود ودر تمام روى زمين كسى را كه داراى اعصاب سالم وخالى از هرگونه بيمارى روحى باشد پيدا نكنيم. اين بيمارى روانى روزافزون، به عوامل زيادى بستگى دارد. دلبستگى شديد انسان به دنيا باعث مى‌شود كه دائم روحش در عذاب باشد. واقعاً اگر ما در مسائل زندگى مادّى به آيه «(لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَيكُمْ)؛ اين به‌خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‌ايد تأسّف نخوريد وبه آنچه به شما داده است دلبسته وشادمان نباشيد».[2]  ايمان داشته باشيم وبدان عمل كنيم خيلى راحت
هستيم. چيزى كه از دست رفت چرا غصّه بخوريد؟ وچيزى هم كه داريد زياد به آن نچسبيد كه اگر گرفتند فريادتان بلند شود. اين آيه نسخه سلامت روح وجسم را در اين دو جمله خلاصه و معنا كرده است.
اهل ايمان زندگى دنيايى‌شان هم بهتر است، چون پول وثروت سلامتى نمى‌آورد، مقام دليل بر خوشبختى نيست. كسانى‌اند كه همه چيز مادّى دارند،
ولى از بدبخت‌ترين مردم دنيا هستند. پيوسته در اضطرابند كه مبادا ديگران از آنها بگيرند. هميشه در رنج وعذابند. بعضى چندان چيزى از مال دنيا ندارند، ولى غنى‌ترينِ مردمانند. البتّه مقصود از زهد اين نيست كه هيچ نداشته باشد، بلكه مراد اين است كه وابسته ودلبسته به دنيا نباشد.
آن‌گاه ابوسعيد خدرى از پيامبرصلی الله علیه و آله وسلم نقل مى‌كند كه روز قيامت اقوامى را مى‌آورند كه به اينها امر مى‌شود به جهنّم بروند، در حالى كه براى آنان حسناتى مانند كوه‌هاست. راوى مى‌پرسد آيا اينها نماز هم مى‌خواندند؟ فرمود: «آرى، نماز مى‌خواندند وروزه مى‌گرفتند وبه مستحبّات مى‌پرداختند وحتّى بخشى از شب بيدار بودند ونماز شب مى‌خواندند (اصحاب تعجّب كردند چه چيزى باعث شده جهنّمى شوند؟) گرفتاريشان اين بود كه وقتى امرى از امور دنيا پيش مى‌آمد ملاحظه حلال وحرام آن را نمى‌كردند وبر سر آن مى‌پريدند».
«وَثَبُوا عَلَيهِ» تعبير بسيار پرمعنايى است. يعنى مثل حيوانى كه طمعه‌اى ببيند خودش را روى آن مى‌اندازد، اينان در مورد دنيا همين كار را مى‌كردند.
انسان هرچه در آيات وروايات وزندگى خودش ومردم ودر تاريخ بشر بيشتر دقّت مى‌كند به حقيقت حديث «حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ»[3]  آشناتر مى‌شود.
«حبّ دنيا» معناى وسيعى دارد كه دنيا فقط اموال وثروت نيست. گاه انسان براى حبّ مقام، حبّ زن وهزاران حبّ ديگر سقوط مى‌كند وبه جهنّم مى‌رود. خون‌هايى كه در نقاط مختلف جهان ريخته مى‌شود واين‌همه غارت‌ها، سرچشمه‌اش حبّ دنياست. اين روزها به‌قدرى مسأله واضح شده كه مخفى هم نمى‌كنند. وقتى مى‌پرسند چرا اين‌همه جنايت مى‌كنيد؟ مى‌گويند در آنجا منافعى داريم. براى منافع خودشان هزاران جنايت وخيانت مى‌كنند.
حالا اين جنايتكاران به صراحت مى‌گويند، امّا اگر از برخى مقدّس‌نماها ومتحجّران وبى‌تقوايان بپرسند چرا اين كار را كردى، به‌صورت شرعى آن را درست وتوجيه مى‌كنند، در حالى كه اگر مانند جنايتكاران مى‌گفتند ما هم منافعى در اين كار داريم، شرافتمندانه‌تر بود تا آنكه علاوه بر حبّ دنيا، ريا هم داخل آن كنند. وقتى از برخى مقدّس‌نماها مى‌پرسند فلانى چطور است؟ مى‌گويد حرف نزن كه در اينجا شرع دهانم را بسته است. در حالى كه اگر گناه آن مومن را مى‌گفت بهتر بود، چون اين كلامى را كه او گفت فكر انسان را به همه جا مى‌بَرد كه اين شخص چه گناهانى مرتكب شده است كه شرع دهان او را بسته؟ ازاين‌روست كه آن معلّم اخلاق مى‌گويد: اين شخص خيال مى‌كند كه گناه نكرده، بلكه علاوه بر غيبت، ريا كرده است.

 

-------------------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 186
[2] . سوره حديد، آيه 23.
[3] . كافى، ج 2، ص 131، ح 11.

انوار هدایت