عَن أبى هُرَيرَةٍ قالَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه وآله وسلم: اَلا اِنَّ الدُّنيا قَدِ ارْتَحَلَت مُدبِرَةً وَالآخِرَةَ قَدِ احْتَمَلَت مُقبِلَةً اَلا وَاِنَّكُم فى يَومِ عَمَلٍ لا حِسابَ فيهِ وَيُوشَکُ اَن تَكونوافى يَومِ حِسابٍ لَيسَ فيهِ عَمَلٌ.وَاِنَّاللّهَ يُعطِىالدُّنيامَنيُحِبُّوَيُبغِضُ وَلا يُعطِى الآخِرَةَ اِلّا لِمَن يُحِبُّ وَإنَّ لِلدُّنيا أبناءٌ وَلِلاخِرَةِ أبناءٌ فَكُونُوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ وَلا تَكُونُوا مِن أبناءِ الدُّنيا، اِنَّ شَرَّ ما اَتَخَوَّفُ عَلَيكُم: اتّباعُ الهَوى وَطولُ الاَمَلِ فَاتِّباعُ الهَوى يَصرِفُ قُلوبَكُم عَنِ الحَقِّ وَطُولُ الأمَلِ يَصرِفُ هِمَمَكُم اِلَىالدُّنياوَمابَعدَهُمالاِحَدٍ مِن خَيرٍ يَرجاهُ فى دُنيا وَلا آخِرَة.
از ابوهريره روايت شده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آگاه باشيد كه دنيا (بار سفر را بسته و) پشت كرده ورفته وآخرت (پربار) در حال آمدن است. بدانيد شما در روزى هستيد كه روز عمل است وحسابى در كار نيست وبهزودى روزى فرا مىرسد كه روز حساب است، نه عمل. خدا دنيا را به دوست ودشمن خود مىدهد وآخرت را تنها به دوستان خود عطا مىكند. هر يك از دنيا وآخرت فرزندانى دارند. پس (بكوشيد) شما از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا. بهدرستى بدترين چيزى كه براى شما از آن مىترسم دو چيز است. پيروى از هواى نفس وآرزوهاى دور ودراز. پيروى هوى دلهايتان را از مسير حق منحرف مىگردانَد ودرازى آرزو، تمام فكر شما را متوجّه دنيا مىكند. هر كه اين دو صفت را داشت هيچ خير وسعادتى، نه در دنيا ونه در آخرت نصيب او نخواهد شد.[1]
نور هدايت
اين حديث را سه بخش مىكنيم :
1. «اَلا اِنَّ الدُّنيا»: نخست حضرت مىفرمايد: دنيا بار سفر را بسته وپشت كرده ورفته وآخرت پربار در حال آمدن است. تعبير «ارتحال» (بار سفر را بستن وكوچ كردن) وتعبير «احتمل» درباره آخرت، با آنكه هنوز دنيا نرفته وآخرت نيامده، براى اين است كه گاهى هر چيزى را كه مشرف به وقوع است به صورت ماضى تعبير مىكنند مىگويند مىبينى دنيا تمام شد وآخرت آمد. يعنى فرصت دنيا اندك وآمدن آخرت قطعى است.
2. «اَلا وَإنَّكُمْ فى يَومِ عَمَلٍ لا حِسابَ فيهِ؛ شما در روزى هستيد كه روز عمل است وحسابى در كار نيست». اين مسأله مهمّى است كه طبيعت دنيا با طبيعت آخرت تفاوت خاصّى دارد. اينجا بايد فقط عمل كرد وكشت ودر آنجا درو كرد وثمرش را ديد. اينكه گاهى انسان در دنيا مكافات اعمالش را مىبيند، مسائل جزئى وخاص است وكلّى وهمگانى نيست. اين تفاوت بسيار مهمّى بين دنيا وآخرت است وچون در دنيا حساب وكتابى در كار نيست انسان اهمّيّت چندانى نمىدهد براى اينكه نتيجه عملش را ملموس وعينى نمىبيند، امّا وقتى در آخرت نتايج قطعى اعمالش را مىبيند در صدد برمىآيد كه جبران كند، ولى فرصت از كف رفته است وبازگشتى نيست.
از آيات قرآن برمىآيد كه يكى از اسفناكترين حالات مجرمان هنگامى است كه مىفهمند بد كردهاند، آنگاه مىخواهند جبران كنند وفرياد مىزنند، امّا كسى به آنان گوش نمىدهد.
مىگويند: «(رَبِّ ارْجِعُونِ)؛ خدايا، مرا بازگردانيد»[2] تا جبران كنم! نداى
اندوهبار (مَا فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللَّهِ)[3] برمىآورند، امّا ديگر سودى ندارد.
گاهى در همين دنيا چنين مسألهاى براى انسان رخ مىدهد. مثلاً به دانشآموزى مىگويند تا جوانى واستعداد دارى، فراغت بال دارى وهنوز زن وبچّه وگرفتارىهاى زندگى به سراغت نيامده است درس بخوان، امّا او گوش نمىكند. بعد كه عمرى از او گذشت ديگر نه جسم آماده است ونه روح آماده درس خواندن، به هر كارى هم كه بخواهد وارد شود سواد مىخواهد واو كه سواد ندارد مجبور است عاطل وباطل باشد يا به كارهاى پست تن در دهد، لذا پشيمان مىشود كه كاش در جوانى به گفتههاى بزرگترمان گوش مىدادم. آرزو مىكند كه كاش جوان مىشدم ودوباره درس مىخواندم، در حالى كه ديگر جوانى برنمىگردد.
فراموش نمىكنم يكى از فرزندان علماى بزرگ ـ كه اهل علم نيست ـ بعد از آنكه پدرش مرحوم شد وآن كنگرهها را براى گراميداشت او گرفتند وآن عظمت را ديد بسيار ناراحت شد كه چرا طلبه نشد ودرس نخواند. آه مىكشيد ومىگفت: الان از من گذشته وديگر نمىتوانم كارى بكنم.
آخرت هم چنين است امير مؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه به اين مطلب اشاره كرده ومىفرمايد: اين مردههايى كه بر دوشها حمل مىشوند وآنها را به قبرستان مىبرند بهترين واعظ شما هستند: «فَكَفى واعِظاً بِمَوْتى..». مثل اينكه هرگز اهل اين دنيا نبودند. واقعاً در مراسم دفن نگاه كنيد چگونه خاك بر روى مرده مىريزند، فاتحه مىخوانند وخداحافظى مىكنند. مثل اينكه صد سال اهل اين قبرستان است وآخرت خانه هميشگى او بوده. زود مرده را تشييع مىكنند، جنازه را برمىدارند مبادا بوى تعفّن آن بلند شود. او را به قبرستانى مىبرند كه اگر در زمان حياتش به او مىگفتند لحظهاى به آنجا برو! نمىرفت ووحشت مىكرد.
3. «وَاِنَّ اللّهَ يُعطي الدُّنيا مَن يُحِبُّ وَيُبغِضُ»: خداوند دنيا را به همگان، به كافر ومؤمن مىدهد، ولى آخرت منحصر به مؤمنان است. اين روايت مىفهمانَد كه در پيشگاه الهى دنيا ارزشى ندارد، وگرنه آن را فقط به دوستانش مىداد. در برخى احاديث نزديك به اين مضمون دارد كه اگر دنيا بهاندازه بال مگسى ارزش داشت خداوند به كافر شربتى از آن نمىداد.
اين دنيا دار امتحان است. نه داشتن دنيا دليل بر شخصيّت است ونه گرفتنش دليل بر بىشخصيّتى. امّا آخرت چون ارزش دارد تنها به دوستانش مىدهد. مضمون اين جمله هم كه در آيات قرآن آمده اين است كه اگر ديديد اشخاص از نظر دنيايى متمّكناند، اين تمّكن خودش مايه عذاب است: «(اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا)؛ (اين براى آنها نعمت نيست، بلكه) مىخواهد آنان را بهوسيله آن در زندگى دنيا عذاب كند».[4]
واگر روزى هم خداوند دنيا را از تو گرفت نگو من رانده درگاه الهىام، نه از اقبال دنيا شاد باش ونه از ادبار ورويگردانى آن اندوهگين.
اگر با اين ديد به دنيا بنگريم دنيا در نظر ما بسيار پايين مىآيد وديگر براى چيزى كه ارزش ندارد اينهمه گريبان چاك نمىكنيم، بلكه انسان محكم به ايمانش مىچسبد وآن را در راه دنيا قربانى نمىكند.
4. «اِنَّ لِلدُّنيا اَبناءً..».: دنيا وآخرت هر كدام فرزندانى دارند. برخى فرزندان آخرتند وبرخى فرزندان دنيا. تعبير بسيار جالبى است، چون فرزند به سبب وراثت صفات پدر را داراست. قانون وراثت علاوه بر جنبه تشريعى، از نظر تكوينى بر فرزند حاكم است؛ فرزند صفات وويژگىهاى پدر را به ارث مىبَرد.
دنيا ظاهر وباطنى دارد، آنها نيز چنيناند. دنيا ناگهان در صبح وشام واژگون مىشود، آنها نيز چنيناند. دنيا توخالى، خراب ومتغيّر است، آنان نيز توخالى، فاسد وخرابند. امروز دوست هستند وفردا دشمن، روزى براى انسان يقه چاك مىكنند وروز ديگر بر قبر انسان لگد مىكوبند، ولى فرزندان آخرت هر كدام از ديگرى بهترند. اهل وفا واستقامت وصفا هستند. ظاهر وباطنشان يكى است.
مىفرمايد: «از فرزندان آخرت باشيد». البتّه اين جمله مىتواند به نكته ديگرى هم اشاره داشته باشد كه رابطه محبّت ميان فرزند وپدر رابطه قوى ومحكمى است. به عبارت ديگر، فرزند در حمايت پدر است وفرزندان هر دو دسته با پدرانشان (دنيا وآخرت) رابطهاى عاطفى دارند.
5. «اِنَّ شَرَّ ما اَتَخَوَّفُ عَلَيكُم»: اين جمله به عبارتهاى مختلف ومضامين يكسان از پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم وعلى علیه السلام نقل شده است، ولى مهم محتواى آنهاست كه حضرت از دو دام وپرتگاه برحذر مىدارد :
پيروى هواى نفس وآرزوهاى دور ودراز.
سپس پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم پيامدهاى هريك را چنين بيان مىكند :
الف) پيروى از هواى نفس باعث انحراف انسان از مسير حق مىشود، زيرا گاهى حق به نفع انسان نيست. اگر در جايى كه حق به نفع او نيست خودش را بر دين مقدّم داشت او خودخواه است نه خداخواه و مصداق (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ)[5] است؛ معناى تبعيض در دين هم همين است.
خودخواهى وهوىپرستى حجابى بر ديدگان انسان مىكشد كه آنچه موافق هوى است را مىپسندد ومخالف آن را رها مىكند. لذا هوىپرستى سدّى در مقابل حق است. هوىپرستى تنها مانع عمل نيست، بلكه مانع درك است. يعنى هوىپرست بد هم مىفهمد. هوىپرستى جلوى شعور انسان ودرك واقعيّات را مىگيرد، ازاينرو نمىتواند تصميمهاى مناسب بگيرد.
البتّه در اين مورد بين اهل علم وعوام تفاوت است: عوام در مورد چيزى كه مطابق نفس آنهاست مىگويند درست است كه خدا گفته، ولى بنده گناهكارى هستيم واين كار را مىكنيم. امّا اهل علم آن را توجيه كرده ومىگويند: اين عناوين ثانوى، يا ضرورت است. يا مىگويند: دليل شرعى آن ضعيف است، يا اصلاً دليل ومدركى در كار نيست. هزار كلاه شرعى به كار مىبرند تا از زير بار آن خلاص شوند.بنابراين براى درك معارف الهى بايد نفس را مهذّب وپاك ساخت.
ب) آرزوهاى دراز تمام فكر انسان را به دنيا متوجّه مىكند ودر اين صورت آخرت فراموش مىشود. انسان وقتى آرزوهاى دراز داشت ديگر وقتى براى آخرت ندارد.
جمله آخر اينكه اگر كسى اين دو صفت را داشت هيچ خيرى، نه در دنيا ونه در آخرت، نصيب او نخواهد شد شب وروز جان مىكَند، امّا آسايشى نصيبش نمىشود.
--------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 188
[2] . سوره مؤمنون، آيه 99.
[3] . سوره زمر، آيه 56.
[4] . سوره توبه، آيه 85.
[5] . سوره نساء، آيه 150.