يا عَلىّ، ثَلاثَةٌ مِنَ الوَسواسِ: أكلُ الطِّينِ وَتَقليمُ الأظفارِ بالأسنانِ وَأكلُ اللِّحيَةِ.
اى على، سه چيز از وسواس است: خوردن خاك، چيدن ناخن با دندان، خوردن (جويدن) ريش. [1]
نور هدايت
«وسواس»بهمعنى هركارغيرعادى است كه انسان انجام دهد. وسواس بهمعنى شك وترديد نيز شعبهاى از كارهاى غير عادى است. مثلاً دستش را زياد آب مىكشد،يادروقت شك مىكندوگاه اين شك تبديل به وسوسه درعقايد مىشود.
براى شناخت بهتر چنين كسانى به مقاله يكى از روانشناسان توجّه كنيد :
بسيارى از افراد عادى مسائلى از قبيل بستن شير آب، درِ منزل وشير گاز را يك يا دو بار در روز كنترل مىكنند، امّا نمىتوان اينگونه دقّتها را رفتارى وسواسآميز تلقّى كرد. اين رفتارها هنگامى بيمارگونه جلوهگر مىشود كه وقت زيادى از فرد را تلف كند ومزاحم ساير اعمالش شود. فىالمثل اگر شخص خود را ملزم ببيند كه شير گاز را سهبار كنترل كند يا پس از ترك منزل مكرّرآ از بسته شدن در اطمينان حاصل كند، احتمالاً از نوعى عارضه وسواس در رنج است.
البتّه مسائل ياد شده را بايد از حواسپرتى وفراموشى ناشى از مشغله زياد زندگى روزمرّه متمايز كرد، چرا كه وسواس، انجام دادن يك عمل را بهخوبى در خاطر دارد، امّا همواره درگير يك ترديد ملالآور وبيمارگونه است.
نكته جالب توجّه اينكه بيمار كاملاً به غير ضرورى بودن اين اعمال واقف است وحتّى در خود نوعى مقاومت در برابر انجام دادن اين كارها احساس مىكند، امّا توان مقابله با اين ترديد بيش از حد را ندارد ومغلوب آن مىشود، زيرا در غير اين صورت در فرد نوعى احساس ترس همراه با اضطراب به وجود مىآيد كه مسلّمآ براى او رنجآور است.
وسواس بر دو قسم است: كارهاى وسواسى، افكار وسواسى.
كارهاى وسواسى كارهايى تكرارىاند كه طبيعتى عادى وروزانه دارند. چنانكه قبلاً متذكّر شديم، بيمار علىرغم اينكه به عنوان كارهايى غير ضرورى در برابر آنها مقاومت مىكند، خود را مجبور به انجام دادن آن مىبيند.
تميز بودن افراطى از علايم وسواس است. اين امر معمولاً به صورت شستوشو يا حمام كردن بيش از حد تظاهر مىكند. بهفرض اگر بيش از دوبار در روز حمام كند، يا آنقدر دست خود را بشويد كه پوست دستش قرمز وحسّاس شود، بايد مشكوك به علايم وسواس شد. يا در زنان خانهدار اگر جارو، نظافت، گردگيرى وشستوشوى ظروف نهتنها در روز، بلكه به شب كشيده شود، قطعآ غير طبيعى وبيمارگونه است.
برخى اعمال وسواسى به صورت آيين درمىآيند، مثل احساس اجبار در شمارش اعداد پشت چراغ قرمز، يا شمارش موزاييكهاى پيادهرو، يا لمس كردن تيرهاى چراغ برق. گاه ممكن است اين آيينها بخش وسيعى از ساعات بيدارى انسان را به خود اختصاص دهد.
امّا افكار وسواسى، افكارى تكرارى، مهاجم وغير قابل قبول است كه مكرّرآ وعلىرغم اراده فرد، خود را به ذهن او تحميل مىكنند كه ممكن است ناخوشايند، شرمآور، نگرانكننده يا وحشتناك باشند. سادهترين نوع اين افكار، تصاوير يا كلماتىاند كه علىرغم ميل شخص به ذهن او هجوم مىآورند. مانند مادرى كه دچار اين فكر شده بود كه كودكش پس از ترك منزل آسيب خواهد ديد، بهخصوص كه تصوير ذهنى اين موضوع او را رها نمى كرد.
در برخى موارد افكار وسواسى بيمار همراه با احساس گناه است كه مبادا كارى كرده كه نتيجه وحشتناكى به دنبال داشته باشد. مرد جوانى پس از ترك منزل نگران بود كه مبادا سيگار روشن را در جايى گذاشته باشد كه موجب آتشسوزى واز بين رفتن خانه شود.
خصوصيّت اصلى در افكار فرد وسواس، وجود يك انگيزه غيرمنطقى براى انجام دادن عملى خاص است، امّا اين انگيزه هرقدر هم قوى باشد در مرحله احساس باقى مىمانَد وبه اجرا درنمىآيد. به عنوان مثال، مردى دائمآ انديشه كشتن همسرش او را مىآزرد. در نتيجه مىكوشيد تا حدّ امكان از او دورى گزيند. يا مردى با ديدن چاقو انگيزه در او پيدا مىشد كه به فرزند وهمسرش آسيب برساند، به همين دليل از نگاه كردن به چاقو اجتناب مىورزيد، يا آنها را پنهان مىكرد تا بدين وسيله از افكار پليدش بكاهد.
جوانى از ترس اينكه مبادا هنگام گذر از پل عابر پياده كسى را از بالا به پايين پرت كند مجبور بود هميشه دستهاى خود را چسبيده به بدن نگاه دارد. يا كس ديگرى همواره نگران بود كه ميكروبهاى دستش ديگران را آلوده كند به همين دليل مرتّب دستهايش را مىشست.
خصوصيّات بارز شخصيّتى وسواسى
بيشتر بيماران وسواسى خصوصيّات بارز شخصيّتى دارند كه بهطور خلاصه عبارتند از :
لباسهاى فرد وسواس مرتّب وتميز است وآراستگى خاصّى دارد. مىكوشد خود ومحيطش را كنترل كند. اين كنترل دائم وشديد سبب مىشود كه نتواند بهطور طبيعى با مردم ارتباط عاطفى داشته باشد ودر نتيجه براى برقرارى رابطه با ديگران يك سلسله قواعد ورفتارهاى خاصّى ايجاد مىكند. در برخورد با مسائل زندگى محافظهكار، جدّى، مصمّم، كمالطلب، متفكّر، اهل منطق واستدلال است ومىكوشد كه تحت تأثير هيجانات قرار نگيرد. اغلب استوار، باوجدان وقابل اعتماد است. از انعطاف بىبهره، خلاقيّت وقوّه تخيّل وى كُند وهمچنين داراى عواطف محدوداست.بنابراين ازلحاظ ظاهرى خشك وبىعاطفه به نظر مىرسد.
فرد وسواس به شعار «جايى براى هر چيز، هر چيز در جاى خود» معتقد است. به نظافت، مرتّب بودن، وقتشناسى بسيار اهمّيّت مىدهد. احساس خوشايندى نسبت به افرادى كه رفتارشان مطابق ميل او باشد دارد ودر برابر كسانى كه باب ميل او رفتار نمىكنند، سرسخت، لجوج وخودرأى است. دوستدار عدالت ووفادارى است، از حقوق خود مراقبت مىكند ودر امور عادى خسيس است وكمتر با افراد شريك مىشود.
هرچند اينگونه اشخاص فاقد احساس ترس از مردمند، ولى در بروز احساسات گرم ومحبّتآميز دچار محدوديّتاند. بيمار با اصرار مىكوشد افكار، اعمال وسليقهاش را به ديگران تحميل كند كه خود باعث دور شدن اطرافيان از اومىشود.البتّه بايدافزودكه الزامآيك فرد وسواس، تمام صفات مذكور را ندارد.
چگونگى شروع بيمارى وسواس
بيمارى وسواس معمولاً در زمان بلوغ يا اندكى پس از آن شروع مىشود. در بيشتر موارد، بيمارى پيش از پانزده سالگى شروع مىشود ولى پيش از ده سالگى هم فراوان ديده مىشود. در عدّه كمى نيز علايم بيمارى پس از دهه چهارم بروز مىكند.
از لحاظ ابتلا به اين بيمارى بين زن ومرد تفاوتى وجود ندارد. درصد زيادى از بيماران وسواسى به صورت مجرّد باقى مىمانند. تحقيقات نشان مىدهد كه ميزان بروز وسواس در افراد طبقات بالاى جامعه واشخاص باهوش وتحصيلكرده بيشتر از بقيّه جمعيّت است. همچنين والدين اين افراد در مقايسه با مردم عادى، وسواس بيشترى از خود نشان مىدهند وحتّى خصوصيّات فرد وسواس در اقوام نزديك اين افراد بيشتر است.
شواهد موجود حاكى از آن است كه بيماران مبتلا به وسواس بيشتر متعلّق به خانوادههايىاند كه پدر ومادران سختگير، كمالطلب، خرافى، تميز، دقيق وكمتحمّل در برابر بىنظمى وسروصدا دارند.
معمولاً انتظارات وتوقّع آنها از كودكانشان غير معقول وبدون در نظر گرفتن استطاعت جسمى وروانى آنهاست. عقايد وسليقه خود را به كودك تحميل مىكنند وبدين ترتيب حقّ انتخاب را از كودك مىگيرند.
امّا با توجّه به اين نكته كه پيشگيرى بهتر از درمان است، بايد حدّاكثر سعى خود را در اين كار انجام دهيم كه زمينه ابتلا به بيمارى را در محيط خانواده به كمترين حد برسانيم. در رفتار وگفتار خود با فرزندان كمال توجّه ودقّت را داشته باشيم وهمواره به آزادى سليقه واستقلال فكر آنها احترام بگذاريم.
از نظر روانى، وسواس نوعى بيمارى روانى است كه درجات مختلفى دارد. وسواس در دوران بلوغ كه دوره انتقالى است، انتقال از تقليد محض به استقلال فكرى بيشتر عارض مىشود، منتها در برخى فاصله بلوغ فكرىشان با بلوغ جسمانى بسيار است وحالت وسواس آنها به عقب مىافتد. البتّه در برخى وسواس همزمان با بلوغ پيدا مىشود.
بسيار شنيدهام كه برخى افراد گرفتار وسواسهاى عجيبى شدهاند وخود من هم در دوران بلوغ ـ كه تازه طلبه شده بودم ـ به وسواس شديدى مبتلا شدم. در آن مرحله از وسواس، حتّى در وجود خودم هم شك مىكردم. يادم مىآيد در وقت نماز صبح در ماه مبارك رمضان خيلى دير به وقت يقين پيدا مىكردم. شك مىكردم كه آيا آفتاب زده است؟ وقتى يقين مىكردم كه صبح شده با استصحاب عدم طلوع آفتاب نماز را بهجا مىآوردم. يا برخى افراد نقل مىكردند كه وقتى به حمام مىرفتند (آن وقت كه حمامها خزينه داشت) شك مىكردند كه آيا سرشان زير آب رفته است؟
براى راهيابى به درون افراد وسواسى بايد به نكات زير توجّه داشت :
1. به شخصيّت آنان احترام گذارد وتحقير وملامت ومسخره نشوند. چنانچه بهشخصيّتشاناهانتشودنتيجه عكس مىدهدودروسواسشان پابرجاترمىشوند.
2. بايد اعتماد آنان را جلب كرد، بهگونهاى با آنها برخورد شود كه بفهمند شما مشكلشان را درك مىكنيد. وقتى افراد وسواسى به سراغ من مىآيند به ايشان مىگويم مىفهمم چون من از شما بدتر بودم.
3. با آنان همدردى كنيد. وقتى در نجف بودم، يكى از علماى بزرگ شيراز مطلبى نقل كرد كه براى من درس شد. مىگفت ما كنار شط فرات كه جمعى از طّلاب نيز آنجا بودند نشسته بوديم يكى از طّلاب وسواسى داخل آب شد ومىخواست خودش را آب بكشد ونماز بخواند. او از افراد حاضر مىپرسيد : آيا من داخل آب رفتم؟ آنان مىخنديدند ومىگفتند: نرفتى. واين بيچاره مردّد مانده بود وقتى چشمش به من افتاد گفت: اين آدم مورد اعتمادى است، اگر بگويد كه من زير آب رفتم مىپذيرم. من نگاه كردم ديدم كه زير آب رفت، حتّى نيممتر هم بيشتر از معمول. وقتى بالا آمد گفتم كمى از سرت بيرون بود. گفت: تو راست مىگويى. دوباره زير آب رفت وبالا آمد. گفتم به اندازه يك پنج ريالى بالا بود. مرتبه سوم كه زير آب رفت گفتم حالا تمام بدنت زير آب رفته است. آمد بالا وبه من گفت: خدا پدرت را بيامرزد.
از اين جريان مىتوان نتيجه گرفت كه فرد وسواس به كسى كه با او همكارى مىكند وچند مدّتى با او همراه مىشود اعتماد پيدا مىكند وآن وقت هر چه اين بگويد مىپذيرد ودر اين مسأله مهم اين است كه انسان بتواند به نحو مطلوب ومعقولى اعتماد آنها را به خود جلب كند و با اين كار در آنها نفوذ كند.
عواملى كه موجب انصراف از وسواس مىشود
1. افراد وسواسى وقت اضافى براى فكر كردن دارند كه اگر اين وقت با هر وسيله صحيحى پر شود از وسواس خلاصى مىيابند. مثلاً وسواسهايى كه به سفر مكّه مىروند يادشان مىرود كه وسواس داشتهاند، زيرا اشتغالهاى ذهنى نمىگذارد كه به وسواس بينديشند وهمين اشتغال ذهنى مانع بسيارى از انحرافهاست، زيرا هرچه انسان بيشتر فكر كند وسواس او عميقتر وريشهدارتر مىشود.
2. بىاعتنايى مهمترين راه علاج وسواس است كه در روايات نيز آمده است. تعبير روايت اين است كه: «يَتَعَوَّذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ؛ اگر به شيطان ميدان بدهى عادت مىكند».[2] واگر بىاعتنايى كردى ودست رد به سينهاش زدى نااميد
مىشود وديگر فرد گرفتار وسواس نمىشود. در وسواس هر چه انسان بيشتر فكر كند وسواس او عميقتر وريشهدارتر مىشود.
كسى مىگفت من در نماز نمىتوانم نيّت كنم، كسى كه همراه او بود گفت: آيا سخن من را از نظر شرعى قبول دارى؟ وسواس گفت: آرى. گفت: من از امروز نماز بدون نيّت را بر تو واجب مىكنم وبه عدم نيّت مقيّد باش.
بعد از چند روز فرد وسواس گفت رفتم نماز بخوانم ديدم نيّت خودش مىآيد. اين اثر همان بىاعتنايى است.
مهمترين شاخه وسواس
از همه شاخههاى وسواس مهمتر، وسواس در عقايد است. بعضىها كتابهاى مختلف فلسفى وفلسفههاى الحادى ومادّى را مطالعه مىكنند وآنگاه گرفتار انبوه اشكالات ووسوسه در اصول وفروع مىشوند، در اينگونه موارد چه كنيم؟
توصيه ما اين است كه مدّت يك يا دو ماه مطالعات را تعطيل كند، چون هرچه اين مطالعات بيشتر شود وسوسههاى شيطان هم بيشتر مىشود. انسان در چنين موارد با كنار گذاشتن مطالعات مقدارى آرامش فكرى پيدا مىكند. بايد يك مشغوليت ذهنى مناسب برايش فراهم كرد وسپس از او پرسيد كه ريشه اصلى اشكالات شما در كجاست؟ در غير اين صورت تا زمانى كه به مطالعاتش ادامه مىدهد واشتغال ذهنى مناسبى هم ندارد وخودش را خسته مىكند، به هيچوجه نمىتواند عقدههاى فكرى خود را حل كند.
البتّه اين سخن را بر اين حمل نكنيد كه اصلاً به اشكالاتش اعتنا نكند، بلكه بايد به شكل منطقى بدان بپردازد.
وبالاتر از همه اينها در چنين موارد توسّل است كه مىتواند خلأ ذهنى را پر وانسان را نورانى كند.
در روايت آمده است كه اگر شيطان شما را در عقايد وسوسه مىكند، «لا حَولَ وَلا قوَّةَ إلّا بِاللّهِ» بگوييد. اين ذكر براى جلوگيرى از وسوسه هاى شيطان بسيار مهم است. ذكرى است كه مشتمل بر دو مطلب است: هيچ حول وحايل وپناهى در مقابل ضررها وهيچ قوّهاى در مقابل منافع، جز خدا نيست.
درمان وسواس با آيات قرآن و روايات معصومين :
1. توكّل به خداوند : فرد وسواس بىثبات ونااستوار است. بنابراين نياز به پناهگاهى دارد تا با اتّكاءِ به آن ثبات وآرامش يابد وتوكّل به خداوند از جمله اينهاست. قرآن مىفرمايد: «(إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَىالَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ)؛ شيطان بر كسانى كه ايمان دارند وبر خدايشان توكّل مىكنند سلطهاى ندارد».[3]
در حديثى امام صادق علیه السلام فرمود: «أنَّهُ قالَ: قالَ اِبليسُ خَمسَةُ أَشياءِ لَيسَ لي فِيهنَّ حِيلَةٌ وَ سائِرُ النّاسِ فِى قَبضَتي مَنِاعتَصَمَ بِاللّهِ عَن نِيَّةٍ صادِقَةٍ وَاتَّكَلَ عَلَيهِ في جَميعِ اُمورِهِ؛ شيطان گفت: همه مردم در چنگ مناند، مگر پنج دسته كه مرا بر آنها راهى نيست: كسى كه با نيّت راستين به خداوند بياويزد وبه او توكّل كند».[4]
2. ذكر : از جمله راههاى زدودن وسوسه، گفتن ذكرهاى خاصّى است كه در قرآن وروايات به آنها اشاره شده است. قرآن مىفرمايد: «(إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُّبْصِرُونَ)؛ پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسههاى شيطان شوند به ياد (خدا وپاداش وكيفر او) مىافتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مىبينند و) در اين هنگام بينا مىشوند».[5]
شيخ حرّ عاملى نقل كرده است كه: «قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم: اِنَّ آدَمَ شَكا اِلَى اللّهِ ما يَلقى مِن حَديثِ النَّفسِ وَالحُزنِ فَنَزَلَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ فَقالَ لَهُ: يا آدَمُ قُل لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه فَقالَها فَذَهَبَ عَنهُ الوَسوَسَةُ وَالحُزنُ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آدم از وسوسه واندوهى كه مىيافت به خدا شكايت برد، جبرئيل بر او نازل شد وگفت: اى آدم بگو: لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللّه. حضرت آدم اين سخن را گفت ووسوسه واندوهش برطرف شد».[6]
3. قرائت سورهها يا آيات ويژهاى از قرآن : خواندن برخى سورهها يا آيات، از جمله سوره يس وسه آيه نخست سوره اَنعام از جمله عوامل زدودن وسوسه است. در روايتى آمده: «وَالمُصحَفُ فِىالبَيتِ يَطرُدُ الشَّيطانَ؛ وجود قرآن در خانه شيطان را دور مىكند».[7]
4. نماز : از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمود: «قالَ: لَيسَ مِن مؤمِنٍ يَمُرُّ عَلَيهِ أربَعونَ صَباحاً اِلّا حَدَّثَ نَفسَهُ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَستَعِذ بِاللّهِ مِن ذلِکَ؛ هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه در هر چهل روز دچار وسوسه مىشود، پس هرگاه وسوسه رخ نمود دو ركعت نماز بگزارد واز وسواس به خدا پناه بَرد».[8]
5. روزه گرفتن : سه روز روزه گرفتن در هر ماه وروزه ماه شعبان از اسباب زدودن وسواس است. در حديثى پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «مَن سَرَّهُ أن يَذهَبَ كَثيرٌ مِن وَحَرِ صَدرِهِ فَليَصُم شَهرَ الصَّبرِ وَثَلاثَةَ أيّامٍ مِن كُلِّ شَهرٍ؛ هر كه از زودوده شدن بسيارى از وسوسههاى دلش شادمان مىشود،ماه رمضان وسه روزازهرماه راروزه بگيرد».[9]
البتّه در برخى روايات مطلق روزه از عوامل دوركننده شيطان شمرده شده است.
در روايتى آمده است كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم به يارانش فرمود: «ألا اُخبِرُكُم بِشَىءٍ اِن أنتُم فَعَلتُمُوهُ تَباعَدَ الشَّيطانُ مِنكُم كَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِن المَغرِبِ؟ قالوا: بَلى قالَ: الصَّومُ يُسَوِّدُ وَجهَهُ؛ آيا شما را آگاه سازم از چيزى كه اگر آن را بدانيد، شيطان از شما دور شود، مانند دورى مشرق از مغرب؟ گفتند: آرى. فرمود: روزه چهره شيطان را سياه مىكند».[10]
6. استعاذه : يعنى پناه گرفتن، در اينجا منظور گفتن ذكرهايى است كه نشاندهنده پناهجويى به خداست، البتّه پناهجويى از وسوسههاى شيطان؛ مانند گفتن «أعوذُ بِاللّهِ مِن الشَّيطانِ الرَّجيمِ».
قرآن نيز در برابر وسوسههاى شيطان دستور به استعاذه داده است: «(وَإِمَّا يَنْزَغَنَّکَ مِنَالشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاستَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)؛ واگر وسوسهاى از شيطان به تو رسد به خدا پناه بر كه او شنونده وداناست».[11]
در روايتى آمده است كه كسى خدمت امام صادق علیه السلام عرض كرد: ترديدهايى در سينه ووسوسههايى در دل خود احساس مىكنم، بهگونهاى كه برخى اوقات به قطع نماز وآشفتگى در قرائت نماز منجر مىشود.
حضرت فرمود: چرا استعاذه اميرمؤمنان على علیه السلام را نمىخوانى؟ گفتم: شما به من بياموزيد! فرمود: هر وقت وسوسهاى احساس كردى دست بر سينهات بگذار وبگو: «بِسمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اَللّهُمَّ مَنَنتَ عَلَىَّ بِالإيمانِ وَأودَعتَنِى القُرآنَ وَرَزَقتَني صِيامَ شَهرِ رَمَضانَ فَامنُن عَلَىَّ بِالرَّحمَةِ وَالرِّضوانِ وَالرَّأفَةِ وَالغُفرانِ وَتَمامِ ما أولَيتَني مِن النِّعَمِ وَالاِحسانِ. يا حَنّانُ يا مَنّانُ يا دائِمُ يا رَحمانُ سُبحانَکَ وَلَيسَ لي أحَدٌ سِواکَ سُبحانَکَ أعوذُ بِکَ بَعدَ هذِهِ الكِراماتِ مِن الهَوانِ وَأسئَلُکَ أن تُجَلِّىَ عَن قَلبِىَ الأحزانَ».
حضرت فرمود اين را سه بار بخوان كه به كمك خداوند از وسوسه رهايى مىيابى وبعد بر پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم صلوات بفرست.[12]
7. تسبيحات حضرت زهرا علیهاالسلام : در حديثى امام باقر علیه السلام فرمود: «مَن سَبَّحَ تَسبيحَ الزَّهراءِ علیهاالسلام ثُمَّ استَغفَرَ غُفِرَ لَهُ وَهِىَ مِأةٌ بِاللِّسانِ وَألفٌ فِىالميزانِ وَتَطرُدُ الشَّيطانَ وَتُرضِىَ الرَّحمانَ؛ كسى كه تسبيحات حضرت زهرا علیهاالسلام را بگويد، سپس استغفار كند، خداوند او را مىبخشايد. اين تسبيح بر زبان صد تاست ودر ميزان هزار شيطان را مىرانَد وخداوند رحمان را خشنود مىسازد».[13]
8. دوست داشتن اهلبيت : : ابوعبيده حذاء گفت: نزد امام باقر علیه السلام رفتم وگفتم: پدرم فدايتان باد، بسا شيطان با من تنها مىشود وروانم پليد مىشود، آنگاه علاقه ودلبستگى كاملم را به شما ياد مىكنم روانم پاكى مىيابد. امام فرمود: اى زياد، دين جز دوستى نيست. آيا نمىنگرى به سخن خداوند متعال كه فرمود: اگر خداى را دوست مىداريد از من اطاعت كنيد در آن هنگام خداى شما را دوست مىدارد».[14]
9. ياد وذكر اهلبيت علیهم السلام : همانگونه كه قرآن مجيد شفا ودرمان دردهاست، ذكر اهلبيت : درمان دردها ووسوسههاست. در روايتى اميرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ذِكرُنا أهلَ البَيتِ شِفاءٌ مِنَ الوَعکِ وَالأسقامِ وَ وَسواسَ الرَّيبِ وَحُبُّنا رِضَى الرَّبِّ تبارک وتعالى؛ ياد ما اهلبيت، درمان ضعف مولود تب ودرمان بيمارىها ووسوسههاى ترديدانگيز است ودوست داشتن ما خشنودى خداى تبارك وتعالى است».[15]
در اين زمينه در حديثى ديگر از پيامبراكرم صلی الله علیه و آله وسلم آمده است: «ألا فَاذكُروا يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ مُحَمَّداً وَآلَهُ عِندَ نَوائِبِكُم وَشَدائدِكُم لِيَنصُرَ اللّهُ بِهِم مَلائكَتَكُم عَلَىالشَّياطِينَ الَّذِينَ يَقصُدُونَكُم؛ اى امّت محمّد، هنگام مصيبتها وسختىها محمّد و آل او را ياد كنيد تا خداوند فرشتگانتان را بر شياطينى كه قصد شما را دارند پيروز كند».[16]
10. توسّل
11. بازشناسى سيره اهلبيت :
12. تلقين : وسوسه يك حالت بىثباتى است. انسان وسواس بايد به خود تلقين كرده واعتماد به نفس خود را بازيافته وبر اين حالت پيروز شود.
برخى روايات شيوه اعتماد به نفس ومقاومت در برابر شيطان ووسوسههايش را به انسان مىآموزد.
ابوبصير مىگويد به امام صادق علیه السلام گفتم: «اِنَّهُ قَد ألَحَّ عَلَىَّ الشَّيطانُ عِندَ كِبَرِ سِنّي يُقَنِّطُني. قالَ: قُل كَذِبتَ يا كافِرُ يا مُشرِکُ اِنّي اُومِنُ بِرَبّي وَاُصَلّي لَهُ وَأصومُ واُثني عَلَيهِ وَلا ألبِسُ إيماني بِظُلمٍ؛ شيطان مىخواهد با اصرار مرا در كهنسالى نااميد سازد. امام فرمود: به او بگو اى كافر، اى مشرك، دروغ مىگويى. من به خدايم باور دارم، براى اونمازمىگزارم،روزه مىگيرم،اوراثنامىگويم وايمان راباستم نمىآميزم».[17]
13. ياد مرگ : ابوبصير گفت: از وسواس نزد امام صادق علیه السلام گلايه كردم، حضرت فرمود: «يا أبا مُحمّدٍ اُذكُر تَقَطُّعَ أوصالِکَ في قَبرِکَ وَرُجوعَ أحبابِکَ عَنکَ إذا دَفَنوکَ وَخُروجَ بَناتِ الماءِ مِن مِنخَزَيکَ وَأكَلَ الدُّودُ لَحمَکَ فإنَّ ذلِکَ يُسَلّي عَنکَ ما أنتَ فِيهِ قال أبوبَصير فوَاللّهِ ما ذَكَرتُهُ إلّا سُلِّىَ عَنّي ما أنا فِيهِ مِن هَمِّ الدُّنيا؛ اى ابومحمّد، به ياد آور كه پيوندهايت در گور مىگسلد، دوستانت پس از به خاك سپردنت بازمىگردند، جانور از بينى تو بيرون مىآيد وكرم گوشت تو را مىخورَد. بىترديد اينها تو را آرامش مىبخشد. ابوبصير گفت: به خدا سوگند، هرگاه چنين چيزهايى را ياد مىآوردم از اندوهى كه داشتم آرام مىگرفتم».[18]
14. آگاهى از دستورهاى فقهى وبهكار بستن آنها در زندگى
الف) از جمله دستورهايى كه در فقه روى آن تأكيد شده اعتنا نكردن به شكهايى است كه پىدرپى بر انسان عارض مىشود. در حديثى امام رضا علیه السلام فرمود: «اِذا كَثُرَ عَلَيکَ السَّهوُ فِىالصَّلاةِ فَامضِ عَلى صَلاتِکَ وَلا تُعِد؛ هرگاه فراموشى در نماز زياد شد نمازت را به پايان بر واعاده نكن».[19]
ب) شناختن شكهايى كه اصلاً اعتبار ندارد.
ج) خواندن نماز به جماعت.
د) مختصر خواندن نماز.
ه ) بازگشت به رفتار عمومى، يعنى وسواس بايد خود را خارج شده از اعتدال تلقّى كند وبراى عادىسازى رفتارش، به عملكرد مردم توجّه كند وهمانگونه كارهاى خود را شكل دهد.
---------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 46
[2] . بحارالانوار، ج 85، ص 273.
[3] . سوره نحل، آيه 99.
[4] . بحارالانوار، ج 63، ص 248، ح 105.
[5] . سوره اعراف، آيه 201.
[6] . وسائل الشيعه، ج 4، ص 1228، ح 1.
[7] . بحارالانوار، ج 92، ص 196.
[8] . بحارالانوار، ج 91، ص 354، ح 17.
[9] . همان، ج 97، ص 109، ح 48.
[10] . همان، ج 63، ص 261، ح 140.
[11] . سوره اعراف، آيه 200.
[12] . بحارالانوار، ج 95، ص 137.
[13] . همان، ج 85، ص 332، ح 10.
[14] . همان، ج 27، ص 94، ح 55.
[15] . بحارالانوار، ج 26، ص 227، ح 2.
[16] . همان، ج 63، ص 271، ح 158.
[17] . همان، ج 69، ص 152، ح 4.
[18] . كافى، ج 3، ص 255، ح 20.
[19] . همان، ج 97، ص 109، ح 48.