يا عَلِىُّ، حَقُّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ اَن يُحسِنَ اِسمَهُ وَ أدَبَهُ وَ يَضَعَهُ مَوضِعاً صالِحاً وَ حَقُّ الوالِدِ عَلى وَلَدِهِ أن لا يُسَمّيهِ بِإسمِهِ وَ لا يَمشي بَينَ يَدَيهِ وَلا يَجلِسَ أمامَهُ وَ لا يَدخُلَ مَعَهُ الحَمّامَ.[1]
اى على، حقّ اولاد بر پدر آن است كه اسم نيكويى بر وى نهد واو را مؤدّب وبا كمال تربيت كند وبه كسب وشغل خوبى وى را وادارد وحقّ پدر بر اولاد آن است كه او را به اسم با صداى بلند نخوانَد (يعنى او را به اسم صدا نزند) پيشاپيش او راه نرود ومقدّم بر او ننشيند وبا او حمام نرود.[2]
نور هدايت
در اينجا مناسب است كه خاطرهاى را از آيةاللّهالعظمى مرعشى نجفى؛ نقل كنيم. ايشان مىگفت: در نجف كه بوديم يك روز مادرم گفت: پدرت را صدا بزن تا بيايد براى صرف ناهار، من رفتم طبقه بالا وديدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است، نمىدانستم چه كنم، با خودم گفتم خدايا امر مادر را اطاعت كنم؟ مىترسيدم با بيدار كردن ايشان از خواب باعث رنجش خاطر مباركشان شوم، خم شدم وچند بوسه بر كف پاى پدر زدم تا از خواب بيدار شد. پدرم سيّد محمود مرعشى وقتى اين علاقه وادب واحترام را از من ديد فرمود: شهابالدّين تو هستى؟ عرض كردم: آرى آقا. پدرم دو دستش را به آسمان بلند كرد وفرمود : پسرم، خداوند عزّتت را بالا ببَرد وتو را از خادمان اهلبيت: قرار دهد. آقاى مرعشى مىگفت: هر چه دارم از بركت دعاى پدر است.
--------------------------------------------------------------------------------------
[1] .بحارالانوار، ج 77، ص 60
[2] . با پدر حمام نرفتن منظور قديم است كه بدون لنگ حمام مىرفتند وقهراً نظر پسر بر عورت پدر مىافتد نه مطلقاً، چون در روايت ديگرى تصريح به اين مطلب دارد.