يا اَباذَر، ايّاکَ وَالتَّسويف بِاَمَلِکَ فإنَّکَ بِيَومِکَ وَلَستَ بِما بَعدَهُ فإن يَكُن لَکَ غَدٌ فَكُن فىالغَدِ كَما كُنتَ فىاليَومِ وَاِن لَم يَكُن غَدٌ لَکَ لَن تَندَمَ عَلى ما فَرَّطتَ فىاليَومِ.
اى ابوذر، برحذر باش از تسويف (وكار امروز را به فردا مينداز) تو به امروز تعلّق دارى و اگر فردايى بود كار فردا را انجام بده و اگر فردايى نبود هرگز پشيمانى ندارد.[1]
نور هدايت
دستورى كه در اين بخش از حديث بيان شده هم براى دنياى انسان است وهم براى آخرت. يعنى حتّى اگر انسان مادّى مسلك باشد وبه خدا عقيده نداشته باشد، بايد براى پيشرفت وموفّقيّتش به اين دستور عمل كند. حضرت مىفرمايد: اى ابوذر، تسويف و تأخير انداختن كار را رها كن وكار امروز را به فردا مينداز، براى اينكه تو متعلّق به امروز هستى نه فردا، تو امروز وظيفهات را انجام بده واگر فردايى بود فردا هم مثل امروز عمل كن واگر فردايى نبود پشيمان نخواهى شد.
در اينجا حصر عقلى است يعنى از دو راه خارج نيست: يا فردايى هست يا فردايى نيست.
اگر فردايى باشد كار فردا را انجام بده وامروز كار امروز را واگر فردايى نبود پشيمانى ندارد لااقل كار امروز را انجام دادهاى. يكى از تسويلات نفس يا شيطان يا هر دو، عاملى است به نام «تسويف».
عوامل تسويف
الف) گاه انسان نمىخواهد بگويد كه من كار نمىكنم، امّا قلبش هم راضى نيست كه ترك كند و در عين حال در عمق دلش اين است كه آن كار را نكند.
ب) گاهى عامل تنبلى است.
ج) گاهى ترس است.
همه اينها سبب مىشود كه پديدهاى به نام «تسويف» (يعنى امروز وفردا كردن) پيدا شود. يعنى گاهى مرد عمل نيست ووجدانش هم قانع نمىشود كه بگويد مرد عمل نيستم، لذا به پديده تسويف پناه مىبَرد.
يامردترسويى است ولى نمىخواهدبگويدمىترسم لذابه تسويف پناه مىبَرد.
خلاصه تسويف پوششى است براى نقطهضعفهاى مختلف انسان كه روى همه آنها پرده مىكشد وخودش را فريب مىدهد كه من مرد عملم، امّا امروز دير نمىشود وفردا انجام مىدهم.
فىالمثل كسى كه اهل شهوت وهوىوهوس است وقتى او را نصيحت مىكنند كه توبه كند تحت تأثير قرار مىگيرد، ولى خودش را فريب مىدهد ومىگويد توبه مىكنم! امّا توبه را به امروز وفردا مىاندازد.
بنابراين يكى از پديدههاى خطرناك روانى انسان و به عبارت ديگر از جمله تسويلات شيطان ونفس كه بسيار خطرناك است، موضوع تسويف است كه هم دنياى انسان را خراب مىكند وهم آخرت انسان را، زيرا هر كار خوبى را به او پيشنهاد كنى مىگويد إن شاء اللّه در آينده، يا وقتى به او مىگوييم فلانكار بد را ترك كن مىگويد إن شاءاللّه در آينده ترك مىكنم، امّا همين طور ادامه مىدهد ومعلوم نيست اين آينده كى مىرسد.
اين تعبيرى است كه حضرت رسول در اين حديث فرموده «فإنَّکَ بِيَومِکَ؛ تو متعلّق به امروز هستى نه فردا». به قول يكى از نويسندگان معروف، اصلاً فردا وجود ندارد، چون فردا هم كه آمد مىشود امروز. تو امروز وظيفه امروز را دارى نه وظيفه فردا. پناه بر خدا، اگر امروز گناه كردى همين امروز توبه كن.
هم امروز از پشت بارت بيفكن ميفكن به فردا مر اين داورى را
اگر امروز مىخواهى تحصيل كمال كنى از همين امروز دست به كار شو. مىخواهى مطالعه كنى،قلم بهدست بگيرى،هركارى كه مىخواهى بكنى از همين حالا مشغول شو، يا حدّاقل مرحلهاى از آن را امروز انجام بده، چرا كه شيطان انسان رافريب مىدهدوبه اوالقامىكندكه توآدم خوبى هستى،امروزديرنمىشود.
حتّى گاهى انسان به عملش آب ورنگ مذهبى مىدهد مىگويد: عجله كار شيطان است. با اين سخن مىخواهد از زير مسؤوليّت فرار كند وبه آن رنگ مذهبى مىدهد كه چرا توكّل ندارى؟ چرا شتابزده هستى؟ چرا صبرى ندارى؟ وهزاران چرا مىآورد تا ضعف خود را در پوششى از صفات مثبت بپوشاند.
يكى از نكتههاى مهم اين است كه لغزش از جاهاى ساده شروع مىشود. يك بار كه انسان مىلغزد، بار دوم وسوم هم مىلغزد وكمكم برايش عادت مىشود وهمين به انحراف مىانجامد وسرانجام اين انحراف به سقوط عظيمى منجر مىشود كه انسان را نابود مىكند. اگر همان لحظه اوّل كه دچار لغزش شد آن را مورد مطالعه وتجزيه وتحليل قرار مىداد وبه دستور پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم عمل مىكرد ولغزشش را اصلاح مىكرد به انحراف كشيده نمىشد.
برخى تعجّب مىكنند كه روز قيامت چگونه همهچيز عليه انسان شهادت مىدهد. در دنيا انسان مىبيند كه سى سال اعمالش را در نيم ساعت بيان مىكند. يعنى اگر لحظهاى به فكر فرو رود ودرباره اعمالش بينديشد مىبيند كه همه اعمال ورفتار گذشتهاش در مقابل چشمانش رژه مىرود. حال بايد باور كند كه قيامتى دركاراست ووقتى انسان واردآن دادگاه شد شايد به جاى يكبار صدها بار اعتراف مىكند(اين دادگاه دنيا در مقابل دادگاه قيامت مقام بسيار پايينترى دارد).
اگر مسائل بررسى شوند مىبينيم كه داراى چند بُعد هستند: سياسى، اجتماعى، اخلاقى. پس چرا فقط به بُعد سياسى مسائل نظر مىكنيد كه البتّه آنهم لازم است. بايد به بُعد اخلاقى نيز نگريست، چون مىتوان پند گرفت. زمانى كه انسانى پير و ناتوان شد مىفهمد كه نعمت جوانى چه نعمتى بوده وچه ارزان آن را از دست داده است. يكى از علما را ديدم به او گفتم حالتان چطور است؟ جمله عجيبى در پاسخ من گفت به اين مضمون كه نه اهل اين دنيايم ونه اهل آن دنيا وظاهراً هم زنده هستم.
دوران پيرى كارى با انسان مىكند كه نمىتواند تصميم درستى بگيرد، اگر هم تصميم بگيرد سودى ندارد. يكى از دعاهاى انسان بايد اين باشد كه خدايا ما را از ذلّت پيرى حفظ كن.
از يكى از مراجع تقليد نقل كردند كه وقتى پير وناتوان شده بود ـ به شوخى يا جدّى ـ نفرين مىكرد مىگفت تويى كه به من دعا مىكردى خدا پيرت كند، حالا بيا ببين كه الان چه شدهام!
وقتى انسان همه نيروهايش را از دست داد ديگر نمىتواند كارى بكند. الان كه جوان هستيد وتوانايى داريد مىتوانيد انجام دهيد. تمام علماى بزرگ بار علمى خود را در دوران جوانى بستهاند. مرحوم آيةاللّه العظمى بروجردى؛ نوشتههايى را كه در هشتاد سالگى روى منبر مىخواند شايد آنها را در چهل سالگى آماده كرده بود. انسان وقتى به هشتاد سالگى رسيد ديگر كارى نمىتواند بكند. سرمايههايى كه قبلاً اندوختهايد دور شما مىچرخد، لذا مراقب باشيد تسويف مانع كار شما نشود، زيرا در اين صورت انسان نه در دنيا ونه در آخرت به جايى نمىرسد. اميد است اين كلام حضرت به ابوذر غفارى را نصبالعين خود قرار دهيم ودر كارها امروز وفردا نكنيم.
----------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 75