پرحرفى

15:00 - 1392/07/29
زبان چيزى است كه هميشه در اختيار انسان است، امّا هيچ‌ يك از وسايل گناه اين‌گونه آماده نيست.

يا اَباذَر، اُترُک فُضولَ الكَلامِ وَحَسبُکَ مِن الكَلامِ ما تَبلُغُ بِهِ حاجَتَکَ وَكَفى بِالمَرءِ كِذباً اَن يُحَدِّثَ بِكُلِّ ما سَمِعَ.
اى ابوذر، زياده‌گويى را ترك كن وبه مقدارى از سخن كه جاجت را برآورد بسنده كن. وبراى اثبات دروغگويى آدمى همين بس كه در مورد هر آنچه مى‌شنود سخن بگويد. [1]
نور هدايت
در اين حديث پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم به ابوذر غفارى چند سفارش مى‌كند :
1. زياد سخن مگوى. يعنى سخن گفتن تو به اندازه حاجت باشد، زيرا براى دروغگويى انسان همين بس كه هر چيزى را كه مى‌شنود نقل كند.
اين دستور بسيار مهمّى است، چون اگر انسان در آنچه به زبان مى‌آورَد دقّت كند متوجّه مى‌شود كه زبان خطرناك‌ترين وسيله گناه كردن است وبراى اثبات اين سخن ادلّه‌اى بيان شده است :
الف) زبان چيزى است كه هميشه در اختيار انسان است، امّا هيچ‌ يك از وسايل گناه اين‌گونه آماده نيست. اگر كسى بخواهد ـ پناه بر خدا ـ شراب بخورد، شراب در همه جا نيست. يا اگر كسى بخواهد ـ پناه بر خدا ـ زنا كند، در هر وقتى زنا كردن ممكن نيست ومقدّماتى مى‌خواهد، ولى اين زبان همه‌جا در اختيار انسان است. پاره‌گوشتى است كه به هر شكلى انسان بخواهد مى‌چرخد.
ب) خطر دوم اينكه دسترسى به آن بسيار آسان است. نه خرجى دارد ونه زحمتى ودردسرى. ممكن است با گردشى مختصر، تهمت بسيار بزرگى به كسى بزند كه منجر به نواختن هشتاد ضربه تازيانه بر او شود، يا به مختصر حركتى ممكن است كفرى بر زبانش جارى شود كه مرتدّ شود وبراى هميشه او را از ايمان ساقط گردانَد.
ج) خطر سوم اين است كه زشتى گناهان زبان نسبت به بقيّه گناهان كمتر است. مثلاً مردم زنا، يا شراب‌خوارى را كار بسيار زشتى مى‌شمرند، ولى كسى روزى صدها غيبت كند، يا هزاران دروغ بر زبان جارى سازد، آنها را زشت نمى‌شمرند وازبين‌برنده عدالت نمى‌دانند.
د) خطر چهارم اين است كه دايره گناهان وجنايات زبان از هر عضو ديگرى بيشتر است. هيچ عضوى از اعضاى بدن انسان نيست كه اين‌قدر بتواند گناه كند.
اكنون اين پرسش مطرح است كه براى رهايى از خطرهاى زبان چه بايد كرد؟
در پاسخ بايد گفت: علماى اخلاق براى نجات از خطرهاى زبان راه‌هايى را پيش نهاده‌اند، از جمله همين است كه در روايت فرمود: «يا اَباذَر، اُترُک فُضولَ الكَلامِ؛ اى ابوذر، سخنان زيادى (پرحرفى) را ترك كن». اگر انسان بتواند به اين حديث عمل كند، بسيارى از خطرها از بين مى‌رود، زيرا به هر نسبت انسان كمتر سخن بگويد، كمتر مبتلا مى‌شود.
پزشكان قانونى دارند كه مى‌گويند اگر انسان چيزهاى آلوده را كمتر مصرف كند كمتر مبتلا به بيمارى مى‌شوند. مثلاً كسى كه روزى يك ليوان شير آلوده به تب مالت مى‌خورَد نسبت به كسى كه دو ليوان مى‌خورد، احتمال ابتلايش به بيمارى تب مالت كمتر است ودومى احتمال ابتلايش دو برابر است.
زبان هم چنين است. كسى كه صد كلمه سخن مى‌گويد نسبت به كسى كه دويست كلمه سخن مى‌گويد، احتمال آلودگى‌اش به گناهان كمتر است.
بنابراين چنانكه حضرت فرمودند، از جمله راه‌هاى نجات از خطرهاى اين عضو خطرناك همانا كم سخن گفتن است. البتّه خداوند زبان را به انسان داده است كه از آن استفاده كند. اين را هم اضافه كنم زبان مهم‌ترين وسيله خير وسعادت وعبادت ورسيدن به قرب خداست. يعنى همان‌گونه كه مى‌شود با زبان سى گناه كبيره را مرتكب شد، سى عبادت مهم را هم با زبان مى‌شود انجام داد كه از جمله آنها امر به معروف ونهى از منكر، ذكر خدا، شكر خدا، گسترش دانش، قرائت قرآن، راستگويى، پند واندرز دادن است.
ازاين‌رو حضرت به ابوذر نفرمود حرف نزن، بلكه فرمود: اى ابوذر، زياده‌روى در سخن گفتن را ترك كن كه در اين (زياد سخن گفتن) گناهان بسيارى نهفته است. واگر مى‌خواهى سخن بگويى به اندازه حاجت سخن بگو، زيرا در حرف‌هاى اضافى غيبت، تهمت، دروغ، بخل، حسد است. پس بايد زبان را در كنترل خودمان قرار دهيم.
متأسّفانه به چيزى كه در ذيل حديث آمده كمتر عمل مى‌شود و آن اين است كه انسان هر چيزى را كه مى‌شنود نقل كند به گناه دروغ مبتلا مى‌شود.
چيزهايى را كه انسان مى‌شنود به دو صورت نقل مى‌كند :
گاه مى‌گويد: فلان مطلب را مى‌گويند. يعنى نقل مى‌كند وخبر مى‌دهد.
وگاهى مى‌گويد: چنين است. اگر اين را بگويد گناهش معلوم وروشن است، زيرا چيزى كه با دو شاهد عادل ثابت نشده انسان نمى‌تواند بگويد. پس اگر اين را قاطعانه بگويد دروغ است. قرآن مى‌فرمايد: «(إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـئِکَ كَانَ عَنْهُ مَسْـُولاً)؛ گوش وچشم ودل هريك از آنها سوال مى‌شوند».[2]
امّا اگر بگويد كه مى‌گويند. يعنى انسان در مقام نقل شايعات بگويد مى‌گويند، او از دروغ نجات پيدا مى‌كند ولى عناوين محرّمه بسيار بر آن مترتّب است، مانند آزار مؤمن، هتك مؤمن كه در همين جمله ممكن است هر سه عنوان مترتّب شود، زيرا اين جمله هم هتك مومن است، هم اشاعه فحشاست وهم اگر به گوش او برسد آزار وايذاءِ مومن است. بعضى خيال مى‌كنند با كلمه «مى‌گويند» از دروغ نجات پيدا مى‌كنند.
با نهايت تأسّف، تقواى زبان در زمان ما كم است. خصوصآ اگر كسى خطّش يا سليقه‌اش با ديگرى مخالف باشد به خود اجازه مى‌دهد كه هر نسبت وتهمتى را به او بدهد. البتّه اگر تقواى زبان كم شود، لطف خدا هم بر امّت كم مى‌شود. وقتى مردم حيثيّت همديگر را رعايت نكنند، خداوند هم آبروى آنها را حفظ نخواهد كرد ولطفش را از چنين جمعيّتى برمى‌دارد. ما در فقه مى‌گوييم: «حُرمَةُ مالِ المُومِنِ كَحُرمَةِ عِرضِهِ وَدَمِهِ؛ احترام مال مومن مانند احترام آبرو وخونش است».
در اينجا آبرو وخون در كنار هم است كه گاهى كشتن شخصيّت يك انسان از كشتن جسم او مهم‌تر است. برخى حاضرند بميرند ولى آبرويشان نرود. لذا حفظ آبروى ديگران بسيار مهم است. البتّه اگر اين عناوين بر كلمه «مى‌گويند» بار نشود مانعى ندارد.
اميد است كه همه ما آن جمله حضرت را كه مى‌فرمايد: «اَللِّسانُ كَلبٌ عَقُورٌ؛ زبان سگ درنده است»[3]  در نظر داشته باشيم، چون اگر آن را به بند نكشد، نه‌تنها
ديگران بلكه خودش را هم مى‌درد.
عيب‌هاى پرحرفى، در سخنان امام على علیه السلام
«مَن عَلِمَ أنَّ كَلامَهُ مِن عَمَلِهِ قَلَّ كَلامُهُ اِلّا فيما يَعنيهِ؛ هر كه بداند كه گفتارش از كردار اوست (وبازخواست خواهد شد،) كم گويد، مگر در آنچه به كارش آيد».[4]
«مَن كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَمَن كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَياؤُهُ وَمَن قَلَّ حَياؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَمَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلبُهُ وَمَن ماتَ قَلبُهُ دَخَلَ النّارَ؛ هر كه پر گويد بسيار به خطا رود وهر كه بسيار خطا كرد شرم وحيايش كم شود وهر كه شرم وحيايش كم شد، پارسايى‌اش كم شود وهر كه پارسايى‌اش كم شد دلمرده شود وهر كه دلمرده شد، داخل جهنّم شود».[5]
«مَن اَكثَرَ أهجَرَ وَمَن تَفَكَّرَ أبصَرَ؛ هركه پر گويد، هذيان گويد وهركه انديشه كند بينا شود».[6]
«قِلَّةُ الكَلامِ تَستُرُ العُيُوبَ وَتُقَلِّلُ الذُّنُوبَ؛ كم‌گويى عيب‌ها را مى‌پوشانَد وگناهان را كم مى‌كند».[7]
«ايّاکَ وَكَثرَةَ الكَلامِ فإنَّهُ يُكثِرُ الزَّلَلَ؛ از پرگويى به دور باش، زيرا پر گفتن لغزش بسيار وملال را در پى دارد».[8]
«أقلِلِ الكَلامَ تَأمَنِ المَلامَ؛ سخن كوتاه كن كه از سرزنش در امان مانى».[9]

 

 

----------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 77، ص 85
[2] . سوره اسراء، آيه 36.
[3] . بحارالانوار، ج 71، ص 287.
[4] . نهج البلاغه، حكمت 349.
[5] . نهج البلاغه، حكمت 349.
[6] . همان، نامه 31.
[7]. عيون الحكم والمواعظ، ص 371.
[8] . همان، ص 97.
[9] . همان، ص 83.

انوار هدایت