از آنجا كه ظاهر برخي از آيات و روايات و ادعيه منقول از انبيا و أئمة(علیهم السلام) حاكى از صدور گناه يا خطا از آنها است، برخي اين اشكال را مطرح نمودهاند كه اگر پيامبران و أئمه(علیهم السلام) معصوم هستند، چرا در قرآن اموري همچون زمينههاي شرك، تبعيت از اهل كتاب در مقابل پيروي از وحي، نفوذ و سلطه شيطان، دروغ، تهمت، ظلم، خطا، سهو و نسيان و ... به آنها نسبت داده شده است يا چرا گاهي آنها خود را گناهكار خوانده، و از خدا طلب آمرزش میكردند؟
ابتدا در قالب چند نکته پاسخ اجمالي به اين سؤالات داده میشود و سپس به پاسخ تفصيلي آن میپردازيم.
نكته1:
اين شبهات بيشتر از طريق اهل سنت مطرح شده است و مفسران و متكلمان بزرگ شيعه، به حكايت اين شبهات و تفسير آيات مربوطه پرداخته و برخى از دانشمندان شيعه و سني كتابهاى مستقل و ارزشمندي در اين زمينه تأليف كردهاند.
نكته 2:
در اينجا لازم است بر اين نكته تأكيد شود كه ظاهر بر دو معناست؛ يكي ظاهر بدوي كه همان معناي تصوري است و ديگري ظاهر مستقر و پايدار كه معناي تصديقي است. كساني كه از آيات برداشت عدم عصمت نمودهاند، به ظاهر بدوي آيات تمسك كردهاند؛ اما اگر ظاهر آيه مستقر شد، حجت است و كسي حق ندارد در ظاهر مستقر آيه تصرف كند.
نكته 3:
بايد توجه داشت كه موارد زير از مصاديق و مراتب گناه است كه با تفكيك آنها از يكديگر، بسياري از اشتباهات و شبهاتي كه دربارة عصمت پيامبران و اولياي خدا مطرح شده است، حل خواهد شد:
1ـ3. رايجترين معناي گناه مخالفت با اوامر و نواهي «مولوي» در محدودة واجب و حرام ـ مانند دروغگويي، دزدي، ترك واجبات، ارتكاب محرمات ـ است كه دلايل عقلي و نقلي، دلالت بر عصمت پيامبران و ديگر معصومان(علیهم السلام) از اين نوع گناهان دارد و در هيچ منبع و مأخذي، چنين گناهاني به آنها نسبت داده نشده است.([703])
2ـ3. برخي از افراد داراي مقام علمي و معنوي فوق العادهای هستند. با توجه به مقام آنها بهتر است برخي اعمال از آنها سر نزند، هر چند آن كار در مقايسه با ساير مكلفان، عملي ناشايسته به شمار نمیرود؛ اين نوع گناه را «ترك اولي» میگويند. گاهي پيامبران در مقابل تَركِ اولى ـ كه حتى ارتباطى به امور اعتقادى يا اخلاقى ندارد ـ مورد نكوهش حق تعالى قرار گرفتهاند.([704])
3ـ3. اعمال عبادي بندگان ـ هر چند به طور شايسته انجام شود ـ در محضر خداوند و نسبت به لطفها و نعمتهاي بيشمار او ناچيز و ناقص و مقايسهناپذیر است. به همين دليل آنان كه اهل سير و سلوكاند و با معرفت خداوند آشنايي بيشتري دارند، عبادت خود را با نهايت شرمساري به پيشگاه او عرضه و پيوسته به تقصير خويش اعتراف میكنند. از آنجا كه پيامبران به مقام خداوند آگاهتر از ديگر مردم بودهاند، خود را در پيشگاه او مقصّر دانسته و از خداوند آمرزش خواستهاند نه اين كه مرتكب گناهى شده باشند.
آنچه در مورد پيامبران و اولياي الهي متصور است دو قسم اخير است، و اين دو با مقام عصمت آنان منافات ندارد؛ يعني گاهي از پيامبران الهي عملي سرزده است كه با توجه به مقام فوقالعادة آنان ترك آن بهتر بوده است. معرفت و عشق آنان به عبادت خدا در حدي بوده است كه نمیخواستند حتي لحظهاي از خدا دور باشند: «صبرت علی عذابك فكيف اصبر علی فراقك».([705])
از سوي ديگر آن بزرگواران بشر بودند و جنبه بشري آنان ايجاب میكرد كه به وظايف مرتبط به آن نيز بپردازند، ولي با توجه به مقام معنوي فوق العادهاي كه داشتند، اشتغال به آن را با عظمت خداوند ناسازگار ديده و اين لحظات را لحظات غفلت و گناه میشمردند و به همین دلیل با اعتراف به گناه، كوتاهي در بندگي (نه انجام حرام يا ترك واجب) و تقصير خويش را به درگاه حضرت حق بيان مینمودند.([706])
امام حسين(علیه السلام) در دعاي عرفه به خداوند عرض میکند:
«يَا مَنْ ألْبَسَ أولِيَاءَهُ مَلابِسَ هَيْبَةِ، فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُستَغْفِرِينَ»([707])
«اي كسي كه جامههاي هيبت و عظمتت را به دوستانت پوشاندي، و به همين دليل اولياي تو براي آمرزش خواهي در پيشگاهت به پا خاستند».
4ـ3. در احاديث آمده است كه قرآن بر اساس مثل معروف عرب: «إيّاك أعني واسمعي يا جارة»([708]) نازل شده است. از آنجا كه پيامبر| گيرنده وحي و مخاطب اصلي كلام الهي است، ظاهر خطابها ناظر به آن حضرت است؛ اما درحقيقت متوجه تمام انسانها يا مسلمانان است و شاهد آن خطابهايي است كه درباره پيامبر| اصلاً موضوعيت ندارد؛
{وَقَضَی رَبُّكَ اَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ اَحَدُهُمَا اَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا اُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيماً ٭ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً}.([709])
در اين آيات به احسان و تكريم پدر و مادر و نرنجاندن آنان سفارش شده است، در حاليكه پدر رسول اكرم| پيش از تولّد آن حضرت و مادرش در خردساليِ وي از دنيا رفته بودند.([710])
در آيه ديگر خداوند در قیامت به حضرت عیسی میفرمايد:
{وَإِذْ قَالَ اللهُ يَا عِيسَی ابْنَ مَرْيَمَ اَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَاُمِّيَ إِلَـهَيْنِ مِن دُونِ اللهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِى اَنْ اَقُولَ مَا لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلاَ اَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ اَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ}.([711])
«آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را عبادت كنيد و إله و معبود خود بدانيد؟ حضرت مسيح(علیه السلام) در جواب عرض میكند: هرگز! من آن را نگفتم».
روشن است كه این نحوه بيان، توبيخ نسبت به مردم است نه حضرت عيسي(علیه السلام). نظير اينكه خداي سبحان در قيامت در خطابي ـ كه ظاهر آن ناظر به ملائكه است؛ ولي در واقع سرزنش بت پرستان است ـ به فرشتگان میفرمايد:
{وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلاَئِكَةِ اَهَؤُلاَء إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ اَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ اَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ}([712])
«آيا مردم شما را میپرستيدند؟ ملائكه در جواب میگويند: تو منزّه از شريك و نظيري، تو مولا و سرپرست ما هستي؛ بلكه آنها شيطان را میپرستيدند».
5ـ3. در علم منطق آمده است كه صدق قضاياي شرطيه به تلازم مقدم و تالي (شرط و جزا) است و هيچگونه اشعاري بر تحقق مقدم ندارد. چنانكه قضيه شرطيه «اگر این فلز آدم بود، سخن میگفت»، هيچگونه دلالتي بر اين كه فلز مورد نظر آدم است، ندارد و اگر در قرآن میفرمايد:
{لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا}([713])، هيچگونه دلالتي بر وجود يا امكان تعدد آلهه ندارد، گرچه لازمه تعدد خدايان يقيناً، فساد و تباهي نظام هستي است. بنابراين اگر گفته شود: «اي پيامبر! اگر شرك ورزيدي، اعمال تو باطل میشود»، هيچگونه اِشعاري به وجود زمينه شرك در پيامبر ندارد؛ زيرا صدق قضيه شرطی هرگز مستلزم تحقق مقدم آن نخواهد بود.
از مطالب بیان شده به طور خلاصه پاسخ آيات موهّم معصوم نبودن روشن شد. اينك به بيان مهمترين آيات موهم عدم عصمت پيامبران و نقد و بررسي آنها طبق تقسيم بندي فصل سوم، میپردازیم.
پـاورقی هـا: -----------------------------------------------------------------------------------------------------------
[703]) net.www.tebyan .
[704]) همان.
[705]) مفاتيح الجنان، دعای كميل؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ص 847، مؤسسه فقه الشيعه، بيروت. (محقق کتاب)
[706]) net.www.tebyan .
[707]) بحار الأنوار، ج 95، 226؛ لجنهًْ الحديث في معهد باقر العلوم?/span>، موسوعهًْ كلمات الامام الحسين?/span>، ص961، بيجا: دار المعروف للطباعهًْ والنشر، چ 3، 1416.
[708]) بحار الأنوار، ج17، ص46.
[709]) اسراء/24ـ23.
[710]) عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعى قرآن كريم (سيره رسول اكرم)، ج 9، ص 37، قم: مركز نشر اسراء، چ2، 1379؛ www.esraco.net .
[711]) مائده/116.
[712]) سبأ/41ـ40.
[713]) انبياء/22.