الگو

16:36 - 1394/05/07

. نفوذ در دلها
رفتار و گفتار شهید دستغیب، الگوگیری شده از رفتار پیشوایان معصوم دین علیهم السلام بود كه همواره در دل افراد تأثیر شگرفی می‌گذاشت و سبب تغییر رویه آنان می‌شد. او اخلاق اسلامی را با عمل خود به دیگران می‌آموخت. یكی از نزدیكان (24) ایشان می‌گوید: «ایشان در دوران منحوس پهلوی زندانی می‌شوند و با یكی از كمونیستهای تندروی محكوم به زندان ابد، هم سلول می‌گردند كه مدتی هم با خود من، هم سلول بود و همیشه می‌گفت: من از میان شما اهل علم، تنها به یك نفر ارادت فوق العاده دارم و آن شخص آقای دستغیب شیرازی است. پرسیدم: تو را با ایشان چه كار و چگونه ارادت به ایشان پیدا كردی؟ گفت: در سلول انفرادی روی سكوی مخصوص استراحت خوابیده بودم. نیمه‌های شب، درب سلول باز شد. سید پیر كوتاه اندام و لاغری را وارد كردند. من سرم را بالا كردم، دیدم یك نفر عمامه به سر است. سرم را زیر لحاف كردم و خوابیدم.
آنها عمدا آقای دستغیب را در سلول این فرد زندانی كرده بودند تا ایشان بیشتر شكنجه روحی ببیند و این نخستین برخورد این فرد با آقای دستغیب بود.‌»
او می‌گوید: «نزدیكیهای طلوع آفتاب بود كه حس كردم دستی به آرامی مرا نوازش می‌كند. چشم باز كردم، سید پیرمرد، سلام كرد و با زبانی خوش گفت: آقای عزیز! نمازتان ممكن است قضا بشود. من با تندی و پرخاش گفتم: من كمونیست هستم و نماز نمی‌خوانم. آن بزرگوار فرمود: خیلی ببخشید! من معذرت می‌خواهم كه شما را بدخواب كردم، مرا عفو كنید. من دوباره خوابیدم. پس از اینكه بیدار شدم، دوباره آن بزرگوار بسیار از من معذرت خواهی كرد؛ به گونه‌ای كه من از تندیهایم پشیمان شدم و به او گفتم: آقا! شما چون مسن هستید، مانعی ندارد كه روی سكو بخوابید و من روی زمین می‌خوابم. ایشان نپذیرفت و فرمود: نه! شما خیلی پیش از من زندانی شده اید و مشقت بیشتری را تحمل كرده اید، حق شماست كه آنجا بخوابید و با اصرار تمام روی زمین خوابید. مدتی من با او هم سلول بودم و سخت شیفته اخلاق این مرد بزرگ شدم.‌» (25)
نوشته اند: «روزی مردی میانسال با قیافه عشایری آمد و گفت: می‌خواهم با آقا صحبت كنم. خودش را معرفی كرد و گفت: آقا من دزدی می‌كنم و در دوره رژیم پهلوی هم دنبال من بودند و متواری شده بودم؛ به نماز و روزه و احكام هم عمل نمی‌كنم و انواع جنایتها را هم مرتكب شده‌ام. جمعه گذشته از رادیو، خطبه‌های روز جمعه شما را شنیدم، سخن شما مرا عوض كرد و به فكر مرگ و آخرت افتادم، حالا آمده‌ام كه توبه كنم.‌» (26)