خاطره‌هایی از زندگی شهدا

10:06 - 1394/05/10

محبت اهل بیت علیهم السلام
همسر شهید میثمی: بعد از نماز صبح، زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام خواند، پرسیدم: مگر شهادت حضرت زهراست؟ گفت: نزدیكه! وقتی خواست برود، پسرم حسین (كه كوچك بود) گریه كرد. بردش بیرون، چیزی برایش خرید و آرامش كرد، گریه‌ام گرفت، گفتم: تا كی ما باید این وضع را داشته باشیم؟ گفت: تا حالا صبر كرده‌ای، باز هم صبر كن، درست می‌شه! حضرت زهرا علیهاالسلام را خیلی دوست داشت، روضه‌اش را هم دوست داشت، روضه او را كه می‌خواندند، به سومین زهرا علیهاالسلام كه می‌رسید، دیگر نمی‌توانست ادامه دهد.
تركش كه خورد و بردنش بیمارستان، زنده ماند تا روز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و در روز شهادت مادرش به شهادت رسید. (1)
ارتباطات رفتاری همسران
* همسر شهید میثمی: هادی و حسین، 2 فرزند كوچكمان، دعوایشان شده بود، موهای هم را می‌كشیدند، گفت: «آماده شان كن ببرمشان بیرون.‌» یك ساعت بعد كه آمد، دیدم سَرِ دو تای آنها را كچل كرده است. گفت: نمی‌خواهم [من كه نیستم و در جبهه هستم] تو حرص بخوری!؟» (2)
* همسر شهید دقایقی: یك بار سر یك مسئله‌ای با هم به توافق نرسیدیم، هر كدام روی حرف خودمان ایستادیم، او عصبانی شد، اخم كرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب كه برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می‌خواهم.‌» می‌گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یك روز ادامه پیدا كند.‌» (3)