چند خاطره تبلیغی

14:20 - 1394/05/10

خاطره تبلیغی (1)
چبه خُلق و لطف توان كرد صید اهل نظر                         به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را (1)
یكی از روزهای گرم تابستان بود. با چند نفر از دوستان برای شنا به استخر رفتیم. غریق نجات كه جوانی خوش برخورد بود، صورتش را نشان داد و گفت: حاج آقا! من صورتم را این طوری می‌زنم، اشكال دارد؟
چندمین بار بود كه صورتش را از ته می‌زد؛ امّا اولین بار بود كه حكم را می‌پرسید. نگران بودم كه با گفتن حكم صریح، صمیمیتی كه تازه بین ما گُل انداخته بود، از بین برود. بنابراین نمی‌توانستم حرفهای اساسی‌تر را مطرح كنم. گفتم: آیه‌ای را كه درباره ریش تراشی می‌خوانند، شنیده ای؟ با تعجب گفت: نه! گفتم: پس گوش كن و خواندم: وَلا تَه زَنوا (2) (تصحیفِ وَ لا تَحْزَنُوا) گفت: شنیده‌ام. گفتم: لابد معنی‌اش را هم می‌دانی. الفاظ برایش آشنا بود، امّا نمی‌دانست چه ربطی به ریش تراشی دارد. گفتم: «لا ته زنو» یعنی از ته نزنید. اوّل چینی در پیشانیش افتاد، امّا بعد یكباره خندید. من هم از فرصت استفاده كردم و حكم كلّی مسئله را آن گونه كه در رساله‌ها آمده، برایش توضیح دادم: «تراشیدن ریش و ماشین كردنِ آن، اگر مثل تراشیدن باشد، باید ترك شود. امّا تراشیدن زیر گلو و روی گونه‌ها در حّد اصلاح مانعی ندارد.‌» (3) او به كلّی گویی من قانع نبود. با اشاره به صورتش دوباره پرسید: حالا این طوری اشكال دارد یا نه؟ نمی‌خواستم لقمه را آماده تحویلش دهم. گفتم: یك ملاك به تو می‌دهم تا خودت به جواب برسی. آیا تا به حال رانندگی كرده‌ای؟
ـ بله!
ـ می‌دانی بُكسر باد چیست؟
ـ بله!
ـ خوب، اگر صورتت را طوری بزنی كه وقتی پشه یا مگس روی آن بنشیند، «بُكسر باد» كند، اشكال دارد؛ امّا اگر مگس بدون بُكسر باد یا لیز خوردن به رانندگی ادامه دهد، اشكال ندارد.
خندید. خنده‌اش نشان می‌داد كه هم مطلب را به خوبی گرفته و هم از بابت مسئله چیزی به دل نگرفته است. آن روز به این نتیجه رسیدم كه گاه مسائل شرعی را با چاشنی طنز و مزاح می‌توان به گونه‌ای مطرح كرد كه هم پرسش كننده به پاسخ برسد و هم زمینه گفتگوهای بعدی از میان نرود.

برچسب‌ها: