روز عید فطر، پس از انجام وظیفه یك ماهه تبلیغ، در سازمان تبلیغات اسلامی محل با دوستان ایستاده بودیم كه یكی از دوستان مرا صدا كرد. بعد از سلام و تبریك گویی عید سعید فطر، دیدم سه چهار نفری كنار او ایستادهاند. از قیافه و برخوردشان معلوم بود كه اهل روستا هستند. دوستمان گفت: امروز بعد از اینكه آقای... نماز عید فطر را خواندهاند و به شهر آمدهاند، یك پیرزن در محل تبلیغ او فوت كرده است. دنبال او گشتیم، ولی پیدایش نكردیم. شما وقت دارید نماز این خانم را بخوانید؟ گفتم: مشكلی نیست. با دوستان خداحافظی كرده، همراه آقایان به راه افتادیم. در طی مسیر معلوم شد هنوز غسّاله دعوت نشده، سدر و كافور خریداری نشده، غسل ندادهاند و.... رسیدیم به روستا، جمعیت زیادی در اطراف خانه مرحومه جمع شده بودند. بعد از ساعتی كار غسل و كفن تمام شد. جنازه را اهالی برداشتند و به راه افتادند. در بین راه اعلام كردند كه جنازه در قبرستان جدید روستا دفن خواهد شد. معلوم شد اهالی روستا اموات خود را در روستای همجوار دفن میكردند كه خیری پیدا شده و برای روستا زمینی جهت قبرستان اهداء كرده است. همگی به طرف قبرستان حركت كردیم. وقتی به قبرستان روستا رسیدیم، دیدم تعداد قبرها به اندازه انگشتان دست نمیرسد. نماز خوانده شد و مرحومه را در قبر گذاشتند و تلقین نیز انجام شد. بعد از تلقین، لحد را چیدند و آخرین وداع را با مرحومه انجام دادند و با حسرتی جانسوز جسم نحیف او را زیر خروارها خاك دفن كردند. بعضیها در پی آن بودند كه بیل را از رفیق خود بگیرند و در پر كردن قبر سهیم شوند.
در حین خاك ریختن از دور نظارهگر مردم روستا بودم. بعد از ماه مبارك بود و دلها بارانی و صاف. یاد فرمایشی از استاد حجةالاسلام و المسلمین آقای نبوی افتادم كه به مناسبتی به بنده فرمودند: یكی از كارهایی كه حضرت یوسف علیه السلام در زندان انجام داد، علاوه بر استفاده از فرصتها، «فرصت آفرینی» بود. لازم است مبلغان ما ضمن استفاده بهینه از فرصتهای موجود، در مواقعی خودشان «فرصت سازی» هم بكنند. همین كه این فرمایش به خاطرم رسید، بلافاصله با ذكر صلواتی به روح مرحومه مغفوره، از اهالی خواستم در كنار قبر چند دقیقهای بنشینند.
سپس گفتم: اگر بزرگان و ریشسفیدان اجازه بدهند، من پنج دقیقهای میخواهم مزاحم شما بشوم. بدون مقدمه [1] گفتم: فرمایشی از حضرت علی علیه السلام ـ شهید این ماه عزیزی كه همگی از آن خداحافظی كردیم ـ در نهج البلاغه هست كه حضرت میفرمایند «:.. وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جیفَةً بَینَ اَهْلِهِ قَدْ اَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا یسْعِدُ بَاكِیاً وَ لَا یجِیبُ دَاعِیاً ثُمَّ حَمَلُوهُ اِلَی مَخَطٍّ فِی الْاَرْضِ فَاَسْلَمُوهُ فِیهِ اِلَی عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ؛ [2] و روح از بدنش خارج میشود و بین خانوادهاش مرداری میگردد كه از نشستن در نزدش وحشت میكنند و از او دور میشوند. نه سوگواری را به سعادت میرساند و نه به آن كس كه او را صدا میزند، پاسخ میگوید.
خاطره تبلیغی (6)
22:25 - 1394/07/08