حمایت

21:28 - 1394/07/18

در این صورت، حمایت روانى، روحى و انسانى دیگر اعضاء خانواده براى هر یك از اعضاء نیازمند وجود ندارد و اعضاء نیازمند خانواده، به مؤسسات روانكاوى و روان درمانى سپرده شده ‏اند و آنها با دریافت پول موظف‏اند به رفع مشكلات روانى و اخلاقى افراد مبتلا به آسیبهاى روانى و اجتماعى بپردازند. (8)
با بحرانى شدن موقعیت خانواده در جهان نوسازى شده صنعتى، بیشترین زیان آن متوجه زنان است؛ زیرا حتى در خانواده ‏هایى كه زن منزلتى نداشت، عملاً به عنوان مادر نقش محورى داشت، اما با ویران شدن جایگاه خانواده در دنیاى مدرن طبیعتاً چنین نقشى از زنان گرفته شده است. به راستى باید دید بر اثر دگرگونیهاى نو چه نقشى به زنان اعطا شده كه مى‏ تواند هم سنگ با نقش مادرى باشد!
در واقع نگاه سرمایه ‏دارى جدید به زنان، از جنبه زنانگى آنها نیست، بلكه از جنبه پیشرفت و تداوم چرخه صنعت است و در این میان هر كدام، زن یا مرد، به نحو مطلوب‏تر و مطبوع‏تر ایفاء نقش كنند، محبوب‏ترند. بعضى از گرایشهاى فمنیستى، نتیجه اعتراضى است كه زنان جوامع غربى به نگرش سوداگرانه صاحبان سرمایه به زنان دارند بنابراین، نباید تصور كرد كه موقعیت اجتماعى زنان در جامعه صنعتى بهتر از دیروز است. یكى از صاحب نظران غربى مى‏ گوید: «من منكر نیستم كه زنان قبلاً مورد رفتار ناشایست و حتى در معرض شكنجه قرار مى‏ گرفتند، ولى به عقیده من وضع آنها هیچ گاه به اندازه امروز كه فرمانرواى خانه و نیز رقیب ادارى مردان‏اند، رقت‏بار نبوده است.» (9)
اصولاً در نظام سرمایه ‏دارى جدید، زنان به دو دلیل باید در بیرون از خانواده اشتغال یابند: نخست حفظ ماهیت مصرف كنندگى خانواده هسته ‏اى است و دیگر اینكه اشتغال زنان ارزان‏تر و بى ‏دردسرتر است؛ چه اینكه بسیارى از آنان براى باقى ماندن در كار، حاضر به قبول دستمزدهاى پایین‏تر مى ‏شوند.
صنعتى شدن در اوائل باعث تعارضهاى شدید میان كارگران، به خصوص كارگران مرد و زن شد. زنان براى باقى ماندن در سر كار حاضر به قبول دستمزدهاى پایین‏تر بودند؛ زن بافنده ماهر روزى یك فرانك و مرد ماهر چهار فرانك مى ‏گرفت. در سال 1870 م. متوسط دستمزد زن در پاریس 14/2 فرانك و متوسط دستمزد مردان 75/4 فرانك بود. (10)
نگاهى به جوامع غربى نشان مى‏ دهد كه در حال حاضر، جوامع انسانى به موازات صنعتى‏تر شدن، با ابعاد وسیع و پیچیده ‏ترى از خشونت درگیرند. اگر تا دو سه دهه قبل در آمریكا خشونت را چندان جدى نمى ‏گرفتند، امروز بدان توجه جدى پیدا كرده ‏اند.»در سال 1976 م. تنها 10% آمریكائیان این پدیده را جدى مى‏ دانستند و در سال 1983، 90% آنها خشونت را مهم تلقى كرده ‏اند.» (11)

برچسب‌ها: