انتقاد و انتقادپذیرى از نگاه اسلام‏

19:45 - 1394/09/23

مقدمه
بنا به تصریح قرآن كریم، (1) انسان با وجود نفس امّاره، همیشه در معرض لغزش قرار دارد. گاهى لغزشها به گونه‏اى هستند كه دیگران بیش از خود انسان، متوجه آن مى‏شوند و چنانچه انسان هر از چند گاه در مسیر زندگى، خود را از زاویه دید دیگران ملاحظه كند، بهتر به لغزشهاى احتمالى خود پى مى‏برد و اگر به فكر سعادت خویش باشد، بهتر مى‏تواند به اصلاح بپردازد.
صلاح فرد و اصلاح جامعه، در سایه «شناختن عیوب» و تلاش براى «زدودن عیوب» است. این شناخت هم در خود فرد و نسبت به اندیشه‏ها و عملهاى خویش است و هم نسبت به دیگران. زمینه‏ساز این عیب‏زدایى نیز «تذكر» از سویى و «تنبه» و «اقدام» از سوى دیگر است. رشد انسان در گرو شناخت واقعیتهاست. آدمى در پرتو شناخت، راه بهره‏بردارى از امكانات و نیروهاى درونى خود و جهان را مى‏آموزد. زندگى را بر اصول منطقى استوار مى‏كند. بر مجهولات فائق مى‏آید و مشكلات را یكى پس از دیگرى از سر راه برمى‏دارد. كشف مجهولات و رشد شناخت، راههاى فراوانى دارد و «انتقاد و انتقادپذیرى» یكى از عوامل مهم رشد شناخت است كه بر نقطه‏هاى ابهام انگشت مى‏گذارد، و ضعفها و سستیها را نشان مى‏دهد.
در این نوشتار مختصر، برآنیم كه مقوله انتقاد و انتقادپذیرى را از نگاه دین، مورد بررسى و تحقیق قرار دهیم تا بتوانیم بى‏هیچ مانعى خود را در این بركه زلال ببینیم و درون خویش را بنگریم و به اصلاح خود و جامعه بپردازیم.
مفهوم انتقاد
انتقاد، یعنى «سره كردن، سره گرفتن، جداكردن درهمهاى سره از میان ناسره، بهین چیزى برگزیدن، آشكار كردن عیب شعر بر قائل آن، جدا كردن كاه از دانه.» (2) و نیز در «لسان‏العرب» درباره «نقد» آمده است: «نقد به معناى سره كردن درهمها و شناخت درست از نادرست آن است.» (3) در روزگار گذشته كه داد و ستد، با نقره سكه زده شده انجام مى‏گرفت، افرادى بودند كه سرب را به گونه پول رایج سكه مى‏زدند و با پولهاى نقره مى‏آمیختند. در مقابل، افراد خبره و كارشناسى بودند كه به آنان «ناقد» گفته مى‏شد. ناقد با سنگ محك و نگاه خبره خود، هرگونه تقلبى را در مسكوكات رایج، تشخیص مى‏داد و سره را از ناسره جدا مى‏كرد. (4) بعدها این مفهوم به ادبیات نیز راه یافت و نقد الشعر شكل گرفت كه عبارت بود از: شناسایى و بیان معایب و نقایص اشعارى كه سروده مى‏شد. نقد در این دو عرصه، به معناى عیب‏یابى و عیب‏جویى بوده است.
در زبان انگلیسى نیز واژه «Criticidm» معادل «انتقاد» و به همین معنا آمده است. به عنوان مثال، واژه‏نامه یك جلدى «آكسفورد» ذیل مدخل «Criticidm» انتقاد را به معناى «عیب‏جویى» (5) و «آشكار ساختن عیوب» (6) معرفى كرده است.
اهمیت انتقاد و انتقادپذیرى در آموزه‏هاى اسلامى‏
در آموزه‏هاى دینى، واژه‏هاى نصیحت، تذكر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصى به حق، دعوت به خیر، و امر به معروف و نهى از منكر، هر یك به گونه‏اى، اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیرى را بیان مى‏كنند. قرآن كریم مى‏فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ (7) «پس بندگان مرا كه به سخن گوش فرا مى‏دهند، آنگاه بهترین آن را پیروى مى‏كنند، مژده بده!» در كلمه «استماع» نكته نغز ویژه‏اى نهفته كه در «سماع» نیست. شنیدن سخن دیگران، با آن صورتى كه ناخواسته سخن دیگرى به گوش برسد، تفاوت دارد. آن كه گوش فرا مى‏دهد، نقد و بررسى نیز مى‏كند، تمام پیامدهاى خوب و بد و زیبا و زشت سخن را مى‏سنجد، آن‏گاه دست به گزینش مى‏زند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوب‏ترها، به گونه‏اى ارزیابى مى‏كند و در پایان با آگاهى و بررسى همه جانبه، سخن نیكوتر و پیشنهاد به واقع نزدیك‏تر و طرح و برنامه خردمندانه‏تر را برمى‏گزیند.
قرآن كریم مى‏فرماید: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ»؛ (8) «و پند ده! زیرا كه پند در مؤمنان سودمند مى‏افتد.»
تذكر، فراموشیها و ناآگاهیها را به هوشیاریها و بیداریها دگرگون مى‏كند و همگان را در جامعه به حضور و مراقبت همه‏سویه فرا مى‏خواند. در چنین جامعه‏اى، كم‏كاریها، كندكاریها و بدكاریها، كمتر به چشم مى‏خورد و هر یك از افراد خود را موظف مى‏دانند كه به دیگران هشدار و تذكر دهند تا كارها در روال و روند واقعى خود قرار گیرد.
آیات و روایات بسیارى بر این معنى دلالت دارند كه مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و كسانى كه همواره از خوبیها سخن مى‏گویند و بر سستیها سرپوش مى‏گذارند، میدان دهند و اینان باید دوستانى برگزینند كه در كنار ستایش، به نقد رفتار و كاركرد آنان نیز بپردازند و مثل آینه خوبى و بدى، شایستگیها و كاستیها را بر آنان بنمایانند. (9)
امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَینُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یخُونُهُ وَ لَا یظْلِمُهُ وَ لَا یغُشُّهُ وَ لَا یعِدُهُ عِدَةً فَیخْلِفَهُ؛ (10) مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنماى اوست؛ هرگز به او خیانت و ستم نمى‏كند، با او غش و تقلب نمى‏كند و هر وعده‏اى به او دهد، سر برنخواهد تافت.»
و نیز امام كاظم‏علیه السلام مى‏فرماید: «... وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یعَرِّفُونَكُمْ عُیوبَكُمْ وَ یخْلِصُونَ لَكُمْ فِی الْبَاطِنِ؛ (11) ... و بخشى از زمان را براى رفت و آمد با برادران دینى و مورد اعتمادى كه كاستیها و سستیهاى شما را به شما معرّفى مى‏كنند و در باطن براى شما اخلاص مى‏ورزند، ویژه سازید.»
نكات آموزنده این روایت عبارت است از:
الف. بایستگى برنامه‏ریزى و سرمایه‏گذارى براى آسیب شناسى فردى و اجتماعى در جامعه دینى.
ب. انتقادپذیرى و پیدا كردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.
ج. ناقدان باید دردشناس و داراى معرفت در مسائل مورد نقد باشند.
د. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.
انواع نقد
الف. خود انتقادى‏
انسان افزون بر پذیرش نقد، باید در گام نخست، به نقد خویش بپردازد و پیش از آنكه به كاستى و عیب دیگران توجه كند، در جستجوى زدودن عیبهاى خویش باشد. امام على‏علیه السلام مى‏فرماید:
«طُوبى‏ لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاسِ؛ (12) خوشا به حال كسى كه پرداختن به عیب خویش، وى را از عیب دیگران باز دارد!»
و نیز فرمود: «مَنْ لَمْ یسُسْ نَفْسَهُ اَضاعَها؛ (13) آن كه نفس خویش را سیاست [و ادب‏] نكند، آن را تباه ساخته است.»
اگر آدمى خود آینه خویش شود، از بسیارى انتقادها در امان مى‏ماند و اگر همگان به فكر نقد خود برآیند، زمینه نقد اجتماعى كمترى پیدا مى‏شود و در نتیجه پاره‏اى تنشها و تشنجها، به خودى خود، از بین مى‏روند و جلو بسیارى از نقدهاى ویرانگر گرفته مى‏شود.
در احوال عرفا و علماى بزرگ آمده است (14) كه اغلب آنها در سكوت شب خود را به نقد مى‏كشیدند و گاهى در یك اتاق خلوت و در چاله‏اى شبیه قبر مى‏رفتند و اعمال و نیات روز خود را به دقت مورد بررسى قرار مى‏دادند. آنان با استفاده از نفس لوّامه (15) در واقع به توصیه قرآن كریم و عترت‏علیهم السلام در م ورد محاسبه نفس عمل مى‏كردند.
نكته شایان توجه اینكه خود انتقادى در واقع، رفتار صادقانه انسان با خویش است كه آثار تربیتى، اجتماعى، روحى و روانى فراوان دارد. آثار نقد از خود كه بهترین نمونه آن بر اساس روایات، نقد شبانه نسبت به عملكرد روزانه است، عبارت‏اند از:
1. یادآورى كارهاى روزانه موجب تقویت حافظه مى‏شود.
2. بازنگرى وقایع و اعمال روزانه، باعث جدا سازى مطالب و وسائل زائد مى‏شود كه نتیجه آن دسته بندى مسائل مى‏باشد.
3. نقد اعمال و نیات روزانه عامل ایجاد آرامش روحى مى‏شود؛ زیرا نقد خویش نوعى اكتساب بینش مثبت و شهامت خود بازنگرى و موجب رضایت شخصى مى‏شود.
4. نقد رفتارها، باعث بازنگرى صادقانه و روشن رفتارها شده و موجب توجه بیشتر فرد به رفتارهاى نیكو مى‏شود.
5. نقد عملكرد روزانه، برنامه‏ریزى براى روزهاى بعد را روان‏تر و دقیق‏تر مى‏كند.
ب. نقد توسط دیگران‏
انسانها به جهت رفتارها و عملكرد و عكس العملهاى گوناگونشان گاهى مورد ملامت نفس قرار مى‏گیرند و گاه مورد ملامت و انتقاد دیگران؛ از فرد یا جمع. از جمله سفارشهاى تربیتى اسلام همین است كه اولاً انسانها ضمن سعه صدر و حلم، گوش شنوا در مورد دیگران داشته باشند و ثانیاً دیگران آینه‏وار عیوب را همانند هدیه به آنان تقدیم كنند.
رسول اكرم‏صلى الله علیه وآله فرمود: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ؛ (16) مؤمن آینه مؤمن است.»
آثار نقدپذیرى از دیگران‏
1. نقد پذیرى موجب نوعى كسب معیار سنجش براى رفتارهاى آینده است.
2. نقد پذیرى باعث كاهش وسوسه انسان نسبت به انجام بسیار زیاد كارها در یك زمان و آگاهى نسبت به خطر پراكندگى قواست.
3. نقد پذیرى موجب تبیین اولویتهاى زندگى است؛ زیرا معمولاً رفتارهاى اضافى وغلط مورد نقد قرار مى‏گیرند.
4. نقد پذیرى نوعى غربال رفتارى و اخلاقى است كه عیوب را از محسنات جدا مى‏كند.
5. نقد پذیرى، موجب تشخیص دوستان مناسب نیز مى‏شود؛ چنان كه على‏علیه السلام فرمود: «برگزیده‏ترین مردم در نظر تو باید كسى باشد كه عیبهاى زندگى‏ات را به تو هدیه كند و در تكامل نفس كمك تو باشد.» (17)
6. با توجه به محدودیت عمر، با پذیرش نقد دیگران (نقد صادقانه و خیرخواهانه) ، انسان مى‏تواند زمان عمر مفید خویش را بیشتر كند.
آداب انتقاد، منتقِد و منتَقد
الف. انتقاد با عمل نیك همراه باشد: كسى كه دیگران را پند مى‏دهد، اما خودش اهل عمل به گفته‏هایش نیست، سخنش اثرى در شخص مقابل ندارد. امام على‏علیه السلام فرمود: «اِسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ وَاعِظٍ مُتَّعِظ ِ وَ اقْبَلُوا نَصِیحَة ناصِحٍ مُتَّعِظٍ؛ (18) از فروغ واعظ و پند دهنده‏اى كه خود، پندپذیر است، روشنایى برگیرید و نصیحت نصیحتگر موعظه پذیر را پذیرا باشید!»
این سخن، هم به پندپذیرى اشاره دارد، هم به شیوه مؤثر وعظ و نصیحت و انتقاد.
ب. انتقاد، سالم و اصلاحگرانه باشد: نكته درخور توجه در فرهنگ نقد، رعایت آداب و ویژگیهایى است كه انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و یا ویرانگر تقسیم مى‏كند. انتقادهاى برخاسته از حسدها و غرض ورزیها و... ، نه تنها مشكلى را حل نمى‏كند، بلكه وضع را بدتر مى‏سازد؛ زیرا انسان كینه‏توز نمى‏تواند به انتقاد درست دست یابد. «النَّصِیحَةُ مِنَ الْحَاسِدِ مُحالٌ؛ (19) نصیحت و خیرخواهى از حسود، محال است.» از این رو، بسیارى از نقدهاى وى انتقام است.
هدف از انتقاد، تنها برشمردن عیبها و كاستیها نیست، بلكه پیدا كردن راههاى درمان براى دردهاى موجود و رهایى از بحران و آشفتگى و نابسامانى نیز هست.
در انتقاد سالم، عالَم محضر خداست و انسانها همه آفریده‏هاى او. كاستیها و ضعفها، با توجه به این بینش، به گونه‏اى مطرح مى‏شوند كه ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خویى است حیوانى، در برابر انتقاد سالم.
انتقاد، غیر از انتقام‏جویى است. اگر دیو كینه توزى به جاى مهرورزى و مهربانى بنشیند، پرده‏اى تار در پیش چشم آدمى مى‏كشد كه بین او و حقیقت و واقعیت، فرسنگها فاصله مى‏اندازد و در نتیجه، نگاه او نگاهى دشمنانه و حركتهاى او هم حركتهاى براندازى خواهد شد.
اگر نقد و انتقاد به درگیرى و دشمنى - و به قول معروف، مچ گیرى و رو كم كنى - و انتقام جویى منجر شود، نه تنها مشكلى گشوده نخواهد شد، بلكه بر مشكلها افزوده مى‏شود.
امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «إِیاكُمْ وَ الْمِراءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُما یمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوانِ وَ ینْبُتُ عَلَیهِمَا النِّفاقَ؛ (20)
از بگو مگوهاى بى حاصل و دشمنیها بپرهیزید! زیرا این دو مایه بیمارى دلها و زمینه‏ساز نفاق در میان مؤمنان است.»
پرخاشگرى و پریدن به یكدیگر و به كار گرفتن عبارتها و تعبیرهاى نیشدار و كینه‏توزانه، بذر بدبینى و بدخواهى را در جامعه مى‏افشاند و نتیجه‏اى جز تشنج و سلب آرامش و آسایش به دنبال ندارد.
امام على‏علیه السلام مى‏فرماید: «لا سُؤْدَدَ مَعَ انْتِقامٍ؛ (21) بزرگوارى و آقایى از راه انتقام به دست نمى‏آید.»
كسى كه به بهانه انتقاد مى‏خواهد انتقام شخصى و یا گروهى خود را از دیگران بگیرد، داراى روحیه خود كم بینى و حقارت نفس گردیده است كه شفاى خاطر خود را در تخریب دیگران مى‏بیند. از این‏رو، هیچ‏گاه نمى‏تواند گام اصلاحى بردارد و سخن مصلحانه و خیرخواهانه بر زبان و قلم خودجارى سازد. ناقد مبتلاى به این درد، نمى‏تواند نسخه شفابخش بپیچد و باید به او گفت: یك قدم بر خویشتن نِه و آن دگر در كوى دوست.
نقد باید به گونه‏اى باشد كه شخصیت و منزلت افراد تحقیر نشود. در مورد رسول اكرم‏صلى الله علیه وآله آمده است كه: «اِذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ شَىْ‏ءٌ لَمْ یقُلْ ما بالَ فِلانٌ وَ لكِنْ یقُولُ ما بالَ اَقْوامٌ یقُولُونَ حَتَّى لا یفْضَحْ اَحَداً؛ (22) هنگامى‏كه به آن حضرت خبر مى‏رسید كه فلانى عملى خلاف انجام داده، [در مقام انتقاد با حضور مردم از آن شخص نام نمى‏برد و به آبروى او لطمه نمى‏زد و] نمى‏فرمود: چرا فلانى چنین كرده؟ بلكه مى‏فرمود: چرا كسانى چنین مى‏گویند [و چنین مى‏كنند] ؟ تا كسى رسوا نشود.» (23)
ج. زمان و مكان در نقد رعایت شود: نقّادى و سره از ناسره شناسى، فنّ و هنرى است كه در هر زمان و مكان شیوه و روش ویژه‏اى مى‏طلبد. چه بسا در برهه‏اى از زمان، سخنى را به عنوان انتقاد بتوان گفت كه همان سخن در شرایط دیگر روا نباشد. گاه ناقدى از روى اخلاص، فرد و یا گروه و یا حاكم را به نقد مى‏كشد كه دشمن از آن، به سود خود و به زیان جامعه اسلامى بهره مى‏برد و از سخن حق بهره‏بردارى تبلیغاتى علیه زمامداران و نظام اسلامى مى‏كند. از این جهت، توجه به زمان و شناخت زمینه‏ها در طرح مسائل انتقادى نقش كلیدى و سرنوشت‏ساز دارد.
د. نقد صمیمى و خصوصى باشد: روح حاكم بر جامعه دینى، روح برادرى و حرمت و آبرومندى است. همگان در حفظ و پاسداشت آبرو و شرف یكدیگر مى‏كوشند. آبرو و شرف فردى و اجتماعى افراد در امان است باید نگه داشته شود. آنچه به شخصیت شهروندان صدمه مى‏زند و بى حرمتى به شمار مى‏رود، در جامعه دینى وجود ندارد. در پیدا و پنهان، حریمهاى قانونى و ایمانى مؤمنان محترم شمرده مى‏شود. این اصل اصیل، بیانگر این است كه انتقادها نیز در چنین فضایى باید به گونه‏اى باشد كه آبروى مؤمنى زیر سؤال نرود و موقعیت مدیر و مسئولى به ناحق دچار تزلزل نگردد. شایسته است شیوه و روش برخورد با كاستیها و كژیها، به گونه‏اى گزینش شود كه با این اصل اساسى، ناسازگارى نداشته باشد. امام على‏علیه السلام مى‏فرماید: «اَلنُّصْحُ بَینَ الْمَلَأِ تَقْرِیعٌ؛ (24) نصیحت و خیرخواهى آشكارا و علنى نوعى سركوب به شمار مى‏رود.»
اگر انسان بتواند عیب و كاستى كسى را به گونه‏اى مطرح كند كه جایگاه اجتماعى و حیثیت حقوقى و حقیقى او خدشه دار نشود، باید چنین كند و هرگز افشاگرى و در بوق و كرنا دمیدن، پسندیده نیست. گرهى كه به آرامى و نرمى و با دست گشوده مى‏شود، چرا با سر و صدا و با دندان بگشائیم! در آموزه‏هاى علوى آمده است: «هر كه به مسلمانى سخنى بگوید و مقصودش بردن آبروى وى باشد، خداوند او را در لجنزار دوزخ زندانى كند تا از آنچه گفته، عذرى آورد.» (25) امام خمینى‏رحمه الله با الهام از این آموزه‏ها، همواره سفارش مى‏كرد: «در انتقادها مواظب باشید با حیثیت و آبروى كسى بازى نكنید و كسى را از موقعیت و مسئولیتى كه دارد؛ فرو نیفكنید. انتقاد آزاد است، به اندازه‏اى كه نخواهند كسى را خفیف كنند یا یك گروهى را خفیف كنند و از صحنه خارج كنند. انتقادات براى اصلاح امور لازم است.» (26)
اگر كسى خداى ناخواسته براى استوارسازى موقعیت اجتماعى خویش، به ویرانگرى دیگران بپردازد و با اشاره و یا با بیان روشن، سبب فرو افتادن دیگران از جایگاه اجتماعى خود به ناحق گردد، دچار آفت اخلاقى بزرگى شده است كه به آسانى قابل گذشت و جبران نیست. درهم شكستن جایگاه اجتماعى افراد، كارى نیست كه با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد. كسى كه به وسیله قلم مسموم و زهرآگین نویسنده‏اى و یا با زبان نیشدار گوینده‏اى، خوار مى‏گردد و در دید جامعه و مردم جایگاه پست و گاه خیانتكار و خلافكار پیدا مى‏كند، به آسانى نمى‏تواند نگاههاى سرزنش‏آلود و بدبین را از خود برگرداند و ذهنیتها را دگرگون سازد و جایگاه ویژه خود را بیابد و این گناهى است بس بزرگ.
بنابراین، نقد و تذكر هر چه صمیمى‏تر و خودمانى‏تر و در خلوت و بدون آبروریزى و هتك حیثیت باشد هم مؤثرتر و هم از كینه‏توزى و كینه‏افروزى و لجاجت، دورتر است و افزون بر آن، مخرب نیست و ترور شخصیتى فردى را به دنبال ندارد.
گاهى نقادى آشكار و پند و تذكر در حضور دیگران، اثر منفى دارد و شخصیت فرد نقد شونده را خرد مى‏كند و او را به عكس‏العمل وا مى‏دارد.
ه. انتقاد خیرخواهانه باشد: واژه «نصیحت» به معناى خیرخواه و از ریشه «نُصح» به معناى خالص شدن و خالص كردن است. در زبان عرب، به عسل صاف و خالص گویند: «نصح العسل». (27) و نیز به خیاط، «ناصح» گویند و به نخى كه در دوختن به كار مى‏برد، «نصاح» گفته مى‏شود. از این جهت، در نصیحت علاوه بر خیرخواهى، نوعى پیوند دادن نیز وجود دارد. انتقاد اگر به انگیزه خیرخواهى صورت بگیرد، مى‏شود انتقاد سالم و سازنده و در این گونه انتقادها، پیوند مردم با یكدیگر بر اساس خیرخواهى و وحدت تقویت مى‏شود و نیروها و استعدادها در جهت شكوفایى و بالندگى به كار مى‏افتد.
اگر انتقاد از روى خیرخواهى و بدون خدعه و نیرنگ انجام بگیرد، سالم و سودمند است و در برابر آن نقدى كه بر اساس هدفهاى شخصى و گروهى شكل مى‏گیرد، انتقاد ناسالم و «غشّ» نام دارد. از این‏رو، ارباب لغت، واژه «غش» را در برابر واژه «نصیحت» دانسته‏اند. (28)
كسى كه از روى دلسوزى و مهرورزى و با انگیزه بهبود بخشیدن به پیوندهاى اجتماعى لب به سخن مى‏گشاید و دست به قلم مى‏زند، ناصح و خیرخواه است. بدین جهت، قرآن كریم در موارد بسیارى از پیامبران الهى، به عنوان «ناصح امین» (29) نام برده است.
جامعه‏اى كه زمینه پذیرش نقد سالم و ناصحان امین در آن وجود داشته باشد، جامعه‏اى است عزّتمند. در برابر، اگر در جامعه‏اى زمینه پذیرش نقد وجود نداشته باشد و ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش دیگران برسانند، آن جامعه بیمار است. على‏علیه السلام مى‏فرماید: «لا خَیرَ فِى قَوْمٍ لَیسُوا بِناصِحِینَ وَ لایحِبُّونَ النَّاصِحِینَ؛ (30) آن مردمى كه خیرخواه یكدیگر نیستند و خیرخواهان را دوست ندارند، از سعادت و بهروزى بى بهره‏اند.»
و. آگاهى و شناخت ناقد: در منابع روایى اسلام براى كسانى كه مى‏خواهند امر به معروف و نهى از منكر كنند و این وظیفه و تكلیف دینى را به شایستگى انجام دهند، ویژگیهایى بیان شده است، از جمله:
«عَالِمٌ بِمَا یأْمُرُ وَ عَالِمٌ بِمَا ینْهى‏ عَادِلٌ فیما یأْمُرُ وَ عَادِلٌ فیما ینْهَى؛ (31) به آنچه فرمان مى‏دهد و از آنچه باز مى‏دارد، آگاهى داشته باشد و در هر دو مورد، عدل و داد را نگه‏دارد.»
روشن است كه بدون آگاهى و شناخت واقعیتها، دیگران را زیر سؤال بردن و به نقد كشیدن آنها، كارى نافرجام و بى اثر و یا دست كم، كم اثر خواهد بود و زیانى كه از سوى این گونه افراد به مردم و جامعه وارد مى‏شود، بیش از سود آن خواهد بود.
ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منكر باید شرایط معروف و منكر و موارد واجب بودن و... را بشناسند؛ چنان كه امام خمینى‏رحمه الله در تحریرالوسیلة فرمود: «كسى كه امر و نهى مى‏كند، باید آگاهى داشته باشد كه آنچه از معروفها كه در جامعه جامه عمل نمى‏پوشد، چیست؟ و آنچه انجام مى‏گیرد از منكرها كدام است؟ بنابراین، كسى كه چنین شناختى ندارد، بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست.» (32) و نیز مى‏افزاید: «واجب است كه [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منكر] شرایط معروف و منكر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند تا اینكه در انجام این دو فریضه، خود گرفتار منكر نشوند.» (33)
از این دیدگاه فقهى، چنین به دست مى‏آید كه هرگونه نقد و انتقاد در مسائل فرهنگى، اجتماعى و حتى سیاسى و اقتصادى باید از روى آگاهى و شناخت انجام گیرد.»
كسى كه مى‏خواهد از ارزشهاى اسلامى دفاع كند و جلو ضدارزشها را در جامعه بگیرد، شایسته است پیش از آن، خود را با سلاح آگاهى همه سویه آماده سازد و وظیفه خود را به درستى بشناسد، آن‏گاه در پى انجام وظیفه برآید. هر موضوعى را كه مى‏خواهد به نقد بكشد و امر و نهى نسبت به آن داشته باشد، باید تمام زوایاى آن را مورد جستجو قرار دهد و تمام احتمالها را پیش روى نهد؛ آن‏گاه با تجزیه و تحلیل منطقى و روش و شیوه‏اى خردپسند و همسو با شریعت اسلامى، نكته‏هاى مورد نظر خود را بیان كند. ناقد مبتلا به درد نادانى نمى‏تواند نسخه شفابخش بپیچد.
فواید انتقاد و نقدپذیرى‏
روشن است كه انتقاد عامل رشد و اصلاح امور است. معناى ضمنى این سخن آن است كه نبود انتقاد، مانع رشد، و بى‏انتقادى عامل درجا زدن است. براى اینكه به ارزش و اهمیت این داورى بهتر پى ببریم، آن را در سطح فردى و اجتماعى، مورد بررسى قرار مى‏دهیم:
در سطح فردى، كافى است كه نگاهى به مهارتهاى خویش بیفكنیم. حداقل مهارت هر فرد این است كه توانایى سخن‏گفتن دارد. اما، همین مهارت به ظاهر ساده، یك‏شبه حاصل نشده، بلكه حداقل محصول چند ساله دوره كودكى است كه زیر ضربات كوبنده انتقاد دیگران شكل گرفته است. بسیارى از كودكان - اگر نگوییم تقریباً همه آنان - اداى برخى از حروف برایشان مشكل است و غلط ادا مى‏كنند. ولى با هر بار اداى غلط، با انتقاد دیگران مواجه مى‏شوند و دیگران بر این گفته خطا به آنان مى‏خندند و شكل صحیح تلفظ كلمات را برایشان تكرار مى‏كنند. این درس آموزى شبانه‏روزى، سالها بعد نتیجه مى‏دهد و آن كودك دیروزى كه اداى كلمات غلط او موجب خنده دیگران مى‏شد، امروز به سخنورى توانا تبدیل مى‏شود كه از آن همه خطاهاى آغازین خود، دیگر یادى نمى‏كند.
در سطح اجتماعى نیز همین داورى درست است. همه ابزارها و امكانات ساخته شده توسط بشر كه شاخص تمدن امروز و نمایانگر تسلط و چیرگى انسان بر طبیعت به شمار مى‏آید نیز چیزى جز اندیشه‏هایى خام كه در دستان پرتوان انتقاد، به ابزارهاى نیرومندى تبدیل شده‏اند، نیست. بنابراین، با اندكى تأمل در مى‏یابیم كه در پس هر مهارت و پیشرفت و ترقى‏اى، انبارى از انتقادها نهفته است. ناگفته نماند كه این موضوع، اختصاص به صنعت و... ندارد، بلكه همه عرصه‏هاى زندگى بشر را در برمى‏گیرد.
اگر روح انتقادگرى از جامعه رخت بربندد و همگان هر چیز را آن‏گونه كه هست، بپذیرند، در این صورت جامعه سیر تكاملى خویش را گم مى‏كند و درجا مى‏زند. مقررات ادارى در این جامعه تغییر نمى‏كنند و اصلاح نمى‏گردند، نظام مبادله كالا ثابت مى‏ماند، روش و عملكرد آموزش و پرورش بى‏تغییر مى‏ماند، آثار هنرى به آثار كلیشه‏اى و قالبى تبدیل مى‏شوند، و به طور كلى، هر گونه خلاقیت و نوآورى كنار گذاشته مى‏شود.
«جرج استاینر» در مورد جایگاه نقد در جامعه، مثالى دارد كه قابل توجه است. هر چند او بر آن است تا انتقاد را در عرصه ادبیات نشان دهد، ولى حكم او عام است و همه اَشكال زندگى اجتماعى را در بر مى‏گیرد. به گفته او: «فرض كنیم كه در جامعه‏اى، به هر دلیل، هرگونه سخن نقادانه ممنوع شده باشد و حكم بر این باشد كه فقط كارهاى اصیل هنرى ارائه شوند، بى آنكه كسى بتواند در مورد آنها بحث كند و ارزیابى یا نقادى خود را از آن آثار به مردم ارائه كند. در این جامعه،... چه رخ خواهد داد؟ خیلى ساده، كارهاى - به اصطلاح - ناب هنرى نیز ارائه نخواهد شد. نه فقط به این دلیل كه براى رشد ادبیات و هنر نقادى ضرورت دارد، بلكه به این دلیل پیچیده‏تر نیز كه هر اثر هنرى جدید، خود در حكم نقادى آثار كهن است.» (34)
البته ناگفته پیداست كه چنین جامعه‏اى را نمى‏توان یافت؛ زیرا ظاهراً خصلت انتقادگرى ریشه در سرشت انسان دارد و همه جا این خصلت كم و بیش خود را نشان مى‏دهد و آثار خود را به جاى مى‏گذارد.
بنابراین، انتقاد عامل ضرورى رشد و اصلاح فرد و جامعه است و گریزى از آن نیست؛ چنان كه بنیانگذار جمهورى اسلامى، امام خمینى‏رحمه الله، در این باره فرمود: «انتقاد باید بشود! تا انتقاد نشود، اصلاح نمى‏شود یك جامعه. عیب هم در همه جا هست؛ سر تا پاى انسان عیب است و باید این عیبها را گفت و انتقادها را كرد؛ براى اینكه اصلاح بشود جامعه.» (35)
این‏گونه نگرش به انتقاد، آن را از یك شرّ اجتناب‏ناپذیر، به خیرى ضرورى و هدیه‏اى الهى تبدیل مى‏كند. اگر پذیرفته باشیم كه كمال فردى و اجتماعى انسانها در گرو انتقاد است، آن‏گاه به جاى آنكه از آن بگریزیم و یا چون داروى تلخى آن را بپذیریم، آن را چونان هدیه‏اى گرامى خواهیم داشت و از آن بهره‏مند خواهیم گشت و خواهیم گفت: «اشكال، بلكه تخطئه یك هدیه‏اى الهى است براى رشد انسانها.» (36) چنین نگرشى است كه انتقاد را زمینه‏ساز سعادت جامعه مى‏داند و صاحب آن همگان را به گسترش فرهنگ انتقادى دعوت مى‏كند و مى‏گوید: «در جمهورى اسلامى، همه باید با انتقادها و طرح اشكالها، راه را براى سعادت جامعه باز كنند.» (37)
بى‏گمان، نقد به عنوان عاملى اصلاحى و پیش برنده و بالنده، به برنامه‏ریزان، سیاستگذاران و مدیران و مجریان، مجال بازنگرى، همه سونگرى و واقعیت‏نگرى مى‏بخشد و جلوى بسیارى از ریزشها و دوباره كاریها و تكرویها را مى‏گیرد و در نتیجه، طرحها را در راستاى سوددهى و بهره‏مندى بهتر و بیشترى قرار مى‏دهد و از اسرافها و اتلافها و گاه از ریخت و پاشهاى حاشیه‏اى و جانبى نیز جلوگیرى مى‏كند.
بنابراین، در اصل نیاز انسان و جامعه و مدیران به نقد و بایستگى وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمى‏توان تردید كرد؛ اما این نیمى از كار است، نیم دیگر كه كامل كننده این بخش است، مسئله «نقدپذیرى» و به كار بستن نقد ناقدان است.
نقدپذیرى به عنوان خوى و خصلتى انسانى و اسلامى، نقش مهمى در فرو نشاندن آسیبها و آفتهاى فردى و اجتماعى دارد. رواج فرهنگ نقدپذیرى در اجتماع، كمك فراوانى به پایان دادن كشمكشها و درگیریها مى‏كند. به همان اندازه كه نقد و نقادى مایه كمال و رشد رفتارها و عملكردهاست، نقدپذیرى نیز زمینه‏ساز بسیارى از خوشبینیها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. دست اندركارانى كه از نقد استقبال مى‏كنند و از آن بیم و ترسى ندارند، از مدیریتى بهتر و كمال یافته‏تر برخوردارند و كمتر دچار چالش، دوباره‏كارى و نابسامانى مى‏شوند.
سرزمینى كه گود است، دو بهره از باران آسمان مى‏برد: یكى بهره مستقیم و دیگر آنكه بارانى كه در بلندى مى‏بارد نیز به سوى آن سرازیر مى‏گردد. پذیرش نقد، نه تنها چیزى از بزرگوارى و شخصیت سیاسى و اجتماعى انسان نمى‏كاهد، بلكه مى‏توان گفت: روشن‏ترین گواه بر شخصیت و كمال آدمى است؛ چنان كه امام خمینى‏رحمه الله در این باره فرمود: «اگر یك چیزى را دیدید كه واقعاً خلاف كردید، اعتراف كنید و این اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ مى‏كند، نه اینكه اعتراف به خطا، شما را كوچك مى‏كند.» (38)
تلخى نخستین نقد و انتقاد، با دستاوردهاى شیرین آن از میان مى‏رود. پیامدهاى سازنده و سودمند نقد، سبب مى‏شود كه آدمى همواره خود را در دید نقد دیگران بگذارد و هیچ‏گاه كاركرد خویش را از آن بى‏نیاز نداند.
امام جوادعلیه السلام مى‏فرماید: «الْمُؤْمِنُ یحْتاجُ إِلى تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُهُ (39) ؛ مؤمن، به توفیق الهى و پند دهنده درونى و پذیرش نصیحت ناصحان نیازمند است.»
و نیز امام على‏علیه السلام مى‏فرماید: «اَلْعاقِلُ مَنْ اتَّهَمَ رَأْیهُ وَ لَمْ یثِقْ بِكُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفْسُهُ؛ (40) خردمند كسى است كه نظر خود را متهم كند و به آنچه كه نفسش وسوسه مى‏كند، اعتماد نداشته باشد.»
با توجه به تعبیر «اِتَّهَمَ رَأْیهُ» مؤمن باید براى اندیشه‏هاى خود، دادگاه تشكیل دهد و از صاحب نظران بخواهد كه درباره افكار او داورى كنند.
در تعبیرى دیگر، این ضرورت را آن امام بزرگ چنین ترسیم فرموده است: «حَقٌّ عَلَى الْعاقِلِ اَنْ یضِیفَ اِلى‏ رَأْیهِ رَأْىَ الْفُضَلاءِ وَ یضُمُّ اِلى‏ عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُكَماءِ؛ (41) شایسته است كه انسان عاقل [با نظرخواهى و نقد و بررسى‏] ، رأى اندیشمندان را بر نظر خود بیفزاید و دانش حكیمان را ضمیمه دانش خود سازد.»
بنابراین، نقد كردن دیگران و نقد پذیرفتن از دیگران، در كنار یكدیگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه است. اگر این نقد و بررسى در كار نباشد و اندیشه و كار، بدون بازنگرى و بررسى و خرده‏گیرى به راه خود ادامه دهد، بى‏گمان به نتیجه‏اى نمى‏رسد؛ زیرا، خالى از نقص و اشتباه نیست.
فلسفه گریز از انتقاد
علت گریز از انتقاد، ترس از روبه‏رو شدن با خویشتن خویش است. هر شخصى در پى آن است تا تصویر بى‏نقصى از خود ارائه دهد و همواره در آینه‏اى ساختگى كه هیچ عیبى را نمى‏نمایاند، بنگرد. روانشناسان از این‏گونه افراد به افراد «خود شیفته» تعبیر مى‏كنند. افراد خود شیفته، افرادى هستند كه شیفته خویش‏اند و از خود، تصور قطب بودن دارند. این‏گونه افراد هستى خویش را وقف این مى‏كنند كه قلمرو و محدوده وجود خود را به صورت مطلق بنگرند. این افراد همه را پر اشكال مى‏بینند و همیشه به سرزنش حضورى یا غیابى دیگران مشغول‏اند. این گرایش آدمى، او را بر آن مى‏دارد تا نه تنها خود را كامل بپندارد، بلكه همه متعلقات خود را نیز بهترین بداند. به گفته سعدى شیرین سخن، «همه كس عقل خود به كمال نماید و فرزند خود به جمال.» (42) طبیعت انتقادگر نیز آشكارا ساختن عیبها و نقصهاست و این كار حمله به ذات و رفتار شخص مورد انتقاد تلقى مى‏شود. از این رو، او نیز مى‏كوشد تا این حمله را دفع كند. قرآن كریم در این باره مى‏فرماید: «وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»؛ (43) «به برخى از مردم آن‏گاه كه [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را مى‏گیرد [و از پذیرش حق سر باز مى‏زند] ، پس آتش دوزخ براى او كافى است و چه بد جایگاهى است.» این ویژگى انسانهاى نادرست و ناقص و خود پسند است كه از سخن حق سرباز مى‏زنند. بر عكس انسانهاى اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود مى‏آورند.
شایان ذكر است كه چنین نیست كه انسان همواره اسیر این خودخواهى باشد و نتواند از آن رها شود، بلكه بر اثر ممارست و تأمل در فواید انتقادپذیرى و پیامدهاى ناخوشایند خودپسندى، مى‏تواند خود را رشد دهد و به آستانه‏اى برساند كه به استقبال انتقاد برود و آن را چون شرابى طهور بنوشد. تنها كسى مى‏تواند به این حالت برسد كه خود را ساخته باشد. امام خمینى‏رحمه الله در این‏باره فرمود: «اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمى‏آمد كه یك رعیتى از او انتقاد كند. اصلاً بدش نمى‏آمد.» (44)
پیامدهاى ناگوار گریز از انتقاد
نقدپذیرى با شرایط خاص، رشد و تعالى انسان را به ارمغان مى‏آورد؛ اما اگر این روحیه تقویت نشود، عوارض سوئى به دنبال خواهد داشت كه به مهم‏ترین آنها اشاره مى‏كنیم:
1. استبداد رأى و احساس محوریت در كارها و مطلق اندیشى؛ كه خود باعث و بانى گرفتاریهاى دیگرى است. (45) چنان كه امام على‏علیه السلام در مورد آثار استبداد به رأى مى‏فرماید: «اَلْاِسْتِبْدادُ بِرَأْیكَ یزِلُّكَ وَ یهَوِّرُكَ فِى الْمَهاوِى؛ (46) استبداد و تكیه بر اندیشه خودت، تو را دچار لغزش مى‏كند و در پرتگاه سقوط مى‏افكند.» همچنین در سخن دیگرى مى‏فرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیهِ هَلَكَ؛ (47) آن كه استبداد در رأى به خرج دهد، به یقین نابود خواهد شد.»
2. سرسختى بى‏جا و خودسرى در امور و در نتیجه آسیب روحى - روانى در اثر برخورد مستقیم با هر نوع نقد.
3. عدم بهره‏گیرى از اندیشه‏ها و تجارب دیگران و سرمایه‏هاى فكرى و انسانى.
4. از بین رفتن روحیه خلاقیت و نوآورى در كارها.
5. توقف و عدم همگامى با زمان. چنین فردى (كسى كه روحیه نقدپذیرى ندارد) توقف و ایستادن را مى‏پذیرد و در واقع نمى‏خواهد حركت كند.
6. جدایى و بیگانگى از دیگران.
انتقادناپذیرى، روح یگانگى، دوستى، صفا و صمیمیت و یكرنگى را از بین مى‏برد. در جامعه‏اى كه هم رأیى و هم‏اندیشى در كار نباشد و گروهى خود محور، كارها را انجام دهند و به رأى و نظر دیگران هیچ احترامى نگذارند، مردم از یكدیگر بیگانه مى‏شوند و سرانجام در چنین اجتماعى راههاى درست و منطقى بسته مى‏شود و خشونت و تحمیل و فشار آشكار مى‏گردد.

پی‌نوشـــــــــــــــــــت‌ها:

1) یوسف / 53.
2) لغت‏نامه دهخدا، ویرایش جدید، ج 2، ص 2965.
3) لسان العرب، ابن منظور، ج 14، ص 254.
4) انسان كامل، استاد شهید مطهرى‏رحمه الله، ص‏194، با اندكى دخل و تصرف.
5) looking for faults
6) poiniting out faults
7) زمر / 17 - 18.
8) ذاریات / 55.
9) اصول كافى، ج‏2، ص‏638؛ فهرست غرر، ج‏7، ص‏203، چاپ دانشگاه.
10) اصول كافى، ج 2، كتاب الایمان والكفر، ص‏166.
11) تحف العقول، ص 302.
12) نهج البلاغة، (صبحى صالح) ، خ 176.
13) فهرست غرر الحكم، ج 7، ص 389.
14) رجوع شود به احوالات ربیع بن خثیم، طبرسى صاحب مجمع البیان.
15) نفس لوّامه، به عبارتى نفس ملامت كننده است كه خداوند در قرآن كریم به آن قسم یاد كرده است: «لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللوَّامَةِ» (قیامت / 2) .
16) بحار الانوار، ج 74، ص 270.
17) همان، ج 5، ص 48.
18) میزان الحكمة، ج 10، ص 585.
19) بحار الانوار، ج 75، ص 194.
20) اصول كافى، ج‏2، ص 300.
21) فهرست غرر الحكم، ص 396.
22) اصول كافى، ج 2، ص 639؛ سفینة البحار، ج 2، ص 295.
23) درسهایى از معلمین اخلاق، محمد مهدى تاج لنگرودى، نشر ممتاز، صص 108 - 109.
24) میزان الحكمة، ج 10، ص 580.
25) تحف العقول، ص 87.
26) صحیفه نور، ج 14، ص 236.
27) مفردات راغب، واژه «نصح»
28) لسان العرب، ابن منظور، واژه «نصح»
29) اعراف / 68.
30) فهرست غرر الحكم، ج 7، ص 382.
31) تحف العقول، بیروت، مؤسسة اعلمى، ج 1، ص 263.
32) تحریر الوسیلة، ج 1، ص 466.
33) همان.
34) حقیقت و زیبایى، بابك احمدى، درسهاى فلسفه هنر، صص 487 - 488.
35) صحیفه نور، ج 14، ص 404.
36) همان، ج 20، ص 451.
37) همان، ج 21، ص 249.
38) همان، ج 14، ص 97.
39) تحف العقول، ج 1، ص 337.
40) الحیاة، ج 1، ص 163.
41) همان، ص 165.
42) گلستان، سعدى، ص 175.
43) بقره / 206.
44) صحیفه نور، ج 13، ص 198.
45) The skill of fogging
46) غرر الحكم، چاپ دانشگاه، ج 1، ص 390.
47) نهج البلاغة، حكمت 161.