مقدمه
بنا به تصریح قرآن كریم، (1) انسان با وجود نفس امّاره، همیشه در معرض لغزش قرار دارد. گاهى لغزشها به گونهاى هستند كه دیگران بیش از خود انسان، متوجه آن مىشوند و چنانچه انسان هر از چند گاه در مسیر زندگى، خود را از زاویه دید دیگران ملاحظه كند، بهتر به لغزشهاى احتمالى خود پى مىبرد و اگر به فكر سعادت خویش باشد، بهتر مىتواند به اصلاح بپردازد.
صلاح فرد و اصلاح جامعه، در سایه «شناختن عیوب» و تلاش براى «زدودن عیوب» است. این شناخت هم در خود فرد و نسبت به اندیشهها و عملهاى خویش است و هم نسبت به دیگران. زمینهساز این عیبزدایى نیز «تذكر» از سویى و «تنبه» و «اقدام» از سوى دیگر است. رشد انسان در گرو شناخت واقعیتهاست. آدمى در پرتو شناخت، راه بهرهبردارى از امكانات و نیروهاى درونى خود و جهان را مىآموزد. زندگى را بر اصول منطقى استوار مىكند. بر مجهولات فائق مىآید و مشكلات را یكى پس از دیگرى از سر راه برمىدارد. كشف مجهولات و رشد شناخت، راههاى فراوانى دارد و «انتقاد و انتقادپذیرى» یكى از عوامل مهم رشد شناخت است كه بر نقطههاى ابهام انگشت مىگذارد، و ضعفها و سستیها را نشان مىدهد.
در این نوشتار مختصر، برآنیم كه مقوله انتقاد و انتقادپذیرى را از نگاه دین، مورد بررسى و تحقیق قرار دهیم تا بتوانیم بىهیچ مانعى خود را در این بركه زلال ببینیم و درون خویش را بنگریم و به اصلاح خود و جامعه بپردازیم.
مفهوم انتقاد
انتقاد، یعنى «سره كردن، سره گرفتن، جداكردن درهمهاى سره از میان ناسره، بهین چیزى برگزیدن، آشكار كردن عیب شعر بر قائل آن، جدا كردن كاه از دانه.» (2) و نیز در «لسانالعرب» درباره «نقد» آمده است: «نقد به معناى سره كردن درهمها و شناخت درست از نادرست آن است.» (3) در روزگار گذشته كه داد و ستد، با نقره سكه زده شده انجام مىگرفت، افرادى بودند كه سرب را به گونه پول رایج سكه مىزدند و با پولهاى نقره مىآمیختند. در مقابل، افراد خبره و كارشناسى بودند كه به آنان «ناقد» گفته مىشد. ناقد با سنگ محك و نگاه خبره خود، هرگونه تقلبى را در مسكوكات رایج، تشخیص مىداد و سره را از ناسره جدا مىكرد. (4) بعدها این مفهوم به ادبیات نیز راه یافت و نقد الشعر شكل گرفت كه عبارت بود از: شناسایى و بیان معایب و نقایص اشعارى كه سروده مىشد. نقد در این دو عرصه، به معناى عیبیابى و عیبجویى بوده است.
در زبان انگلیسى نیز واژه «Criticidm» معادل «انتقاد» و به همین معنا آمده است. به عنوان مثال، واژهنامه یك جلدى «آكسفورد» ذیل مدخل «Criticidm» انتقاد را به معناى «عیبجویى» (5) و «آشكار ساختن عیوب» (6) معرفى كرده است.
اهمیت انتقاد و انتقادپذیرى در آموزههاى اسلامى
در آموزههاى دینى، واژههاى نصیحت، تذكر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصى به حق، دعوت به خیر، و امر به معروف و نهى از منكر، هر یك به گونهاى، اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیرى را بیان مىكنند. قرآن كریم مىفرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ (7) «پس بندگان مرا كه به سخن گوش فرا مىدهند، آنگاه بهترین آن را پیروى مىكنند، مژده بده!» در كلمه «استماع» نكته نغز ویژهاى نهفته كه در «سماع» نیست. شنیدن سخن دیگران، با آن صورتى كه ناخواسته سخن دیگرى به گوش برسد، تفاوت دارد. آن كه گوش فرا مىدهد، نقد و بررسى نیز مىكند، تمام پیامدهاى خوب و بد و زیبا و زشت سخن را مىسنجد، آنگاه دست به گزینش مىزند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوبترها، به گونهاى ارزیابى مىكند و در پایان با آگاهى و بررسى همه جانبه، سخن نیكوتر و پیشنهاد به واقع نزدیكتر و طرح و برنامه خردمندانهتر را برمىگزیند.
قرآن كریم مىفرماید: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ»؛ (8) «و پند ده! زیرا كه پند در مؤمنان سودمند مىافتد.»
تذكر، فراموشیها و ناآگاهیها را به هوشیاریها و بیداریها دگرگون مىكند و همگان را در جامعه به حضور و مراقبت همهسویه فرا مىخواند. در چنین جامعهاى، كمكاریها، كندكاریها و بدكاریها، كمتر به چشم مىخورد و هر یك از افراد خود را موظف مىدانند كه به دیگران هشدار و تذكر دهند تا كارها در روال و روند واقعى خود قرار گیرد.
آیات و روایات بسیارى بر این معنى دلالت دارند كه مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و كسانى كه همواره از خوبیها سخن مىگویند و بر سستیها سرپوش مىگذارند، میدان دهند و اینان باید دوستانى برگزینند كه در كنار ستایش، به نقد رفتار و كاركرد آنان نیز بپردازند و مثل آینه خوبى و بدى، شایستگیها و كاستیها را بر آنان بنمایانند. (9)
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَینُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یخُونُهُ وَ لَا یظْلِمُهُ وَ لَا یغُشُّهُ وَ لَا یعِدُهُ عِدَةً فَیخْلِفَهُ؛ (10) مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنماى اوست؛ هرگز به او خیانت و ستم نمىكند، با او غش و تقلب نمىكند و هر وعدهاى به او دهد، سر برنخواهد تافت.»
و نیز امام كاظمعلیه السلام مىفرماید: «... وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یعَرِّفُونَكُمْ عُیوبَكُمْ وَ یخْلِصُونَ لَكُمْ فِی الْبَاطِنِ؛ (11) ... و بخشى از زمان را براى رفت و آمد با برادران دینى و مورد اعتمادى كه كاستیها و سستیهاى شما را به شما معرّفى مىكنند و در باطن براى شما اخلاص مىورزند، ویژه سازید.»
نكات آموزنده این روایت عبارت است از:
الف. بایستگى برنامهریزى و سرمایهگذارى براى آسیب شناسى فردى و اجتماعى در جامعه دینى.
ب. انتقادپذیرى و پیدا كردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.
ج. ناقدان باید دردشناس و داراى معرفت در مسائل مورد نقد باشند.
د. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.
انواع نقد
الف. خود انتقادى
انسان افزون بر پذیرش نقد، باید در گام نخست، به نقد خویش بپردازد و پیش از آنكه به كاستى و عیب دیگران توجه كند، در جستجوى زدودن عیبهاى خویش باشد. امام علىعلیه السلام مىفرماید:
«طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاسِ؛ (12) خوشا به حال كسى كه پرداختن به عیب خویش، وى را از عیب دیگران باز دارد!»
و نیز فرمود: «مَنْ لَمْ یسُسْ نَفْسَهُ اَضاعَها؛ (13) آن كه نفس خویش را سیاست [و ادب] نكند، آن را تباه ساخته است.»
اگر آدمى خود آینه خویش شود، از بسیارى انتقادها در امان مىماند و اگر همگان به فكر نقد خود برآیند، زمینه نقد اجتماعى كمترى پیدا مىشود و در نتیجه پارهاى تنشها و تشنجها، به خودى خود، از بین مىروند و جلو بسیارى از نقدهاى ویرانگر گرفته مىشود.
در احوال عرفا و علماى بزرگ آمده است (14) كه اغلب آنها در سكوت شب خود را به نقد مىكشیدند و گاهى در یك اتاق خلوت و در چالهاى شبیه قبر مىرفتند و اعمال و نیات روز خود را به دقت مورد بررسى قرار مىدادند. آنان با استفاده از نفس لوّامه (15) در واقع به توصیه قرآن كریم و عترتعلیهم السلام در م ورد محاسبه نفس عمل مىكردند.
نكته شایان توجه اینكه خود انتقادى در واقع، رفتار صادقانه انسان با خویش است كه آثار تربیتى، اجتماعى، روحى و روانى فراوان دارد. آثار نقد از خود كه بهترین نمونه آن بر اساس روایات، نقد شبانه نسبت به عملكرد روزانه است، عبارتاند از:
1. یادآورى كارهاى روزانه موجب تقویت حافظه مىشود.
2. بازنگرى وقایع و اعمال روزانه، باعث جدا سازى مطالب و وسائل زائد مىشود كه نتیجه آن دسته بندى مسائل مىباشد.
3. نقد اعمال و نیات روزانه عامل ایجاد آرامش روحى مىشود؛ زیرا نقد خویش نوعى اكتساب بینش مثبت و شهامت خود بازنگرى و موجب رضایت شخصى مىشود.
4. نقد رفتارها، باعث بازنگرى صادقانه و روشن رفتارها شده و موجب توجه بیشتر فرد به رفتارهاى نیكو مىشود.
5. نقد عملكرد روزانه، برنامهریزى براى روزهاى بعد را روانتر و دقیقتر مىكند.
ب. نقد توسط دیگران
انسانها به جهت رفتارها و عملكرد و عكس العملهاى گوناگونشان گاهى مورد ملامت نفس قرار مىگیرند و گاه مورد ملامت و انتقاد دیگران؛ از فرد یا جمع. از جمله سفارشهاى تربیتى اسلام همین است كه اولاً انسانها ضمن سعه صدر و حلم، گوش شنوا در مورد دیگران داشته باشند و ثانیاً دیگران آینهوار عیوب را همانند هدیه به آنان تقدیم كنند.
رسول اكرمصلى الله علیه وآله فرمود: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ؛ (16) مؤمن آینه مؤمن است.»
آثار نقدپذیرى از دیگران
1. نقد پذیرى موجب نوعى كسب معیار سنجش براى رفتارهاى آینده است.
2. نقد پذیرى باعث كاهش وسوسه انسان نسبت به انجام بسیار زیاد كارها در یك زمان و آگاهى نسبت به خطر پراكندگى قواست.
3. نقد پذیرى موجب تبیین اولویتهاى زندگى است؛ زیرا معمولاً رفتارهاى اضافى وغلط مورد نقد قرار مىگیرند.
4. نقد پذیرى نوعى غربال رفتارى و اخلاقى است كه عیوب را از محسنات جدا مىكند.
5. نقد پذیرى، موجب تشخیص دوستان مناسب نیز مىشود؛ چنان كه علىعلیه السلام فرمود: «برگزیدهترین مردم در نظر تو باید كسى باشد كه عیبهاى زندگىات را به تو هدیه كند و در تكامل نفس كمك تو باشد.» (17)
6. با توجه به محدودیت عمر، با پذیرش نقد دیگران (نقد صادقانه و خیرخواهانه) ، انسان مىتواند زمان عمر مفید خویش را بیشتر كند.
آداب انتقاد، منتقِد و منتَقد
الف. انتقاد با عمل نیك همراه باشد: كسى كه دیگران را پند مىدهد، اما خودش اهل عمل به گفتههایش نیست، سخنش اثرى در شخص مقابل ندارد. امام علىعلیه السلام فرمود: «اِسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ وَاعِظٍ مُتَّعِظ ِ وَ اقْبَلُوا نَصِیحَة ناصِحٍ مُتَّعِظٍ؛ (18) از فروغ واعظ و پند دهندهاى كه خود، پندپذیر است، روشنایى برگیرید و نصیحت نصیحتگر موعظه پذیر را پذیرا باشید!»
این سخن، هم به پندپذیرى اشاره دارد، هم به شیوه مؤثر وعظ و نصیحت و انتقاد.
ب. انتقاد، سالم و اصلاحگرانه باشد: نكته درخور توجه در فرهنگ نقد، رعایت آداب و ویژگیهایى است كه انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و یا ویرانگر تقسیم مىكند. انتقادهاى برخاسته از حسدها و غرض ورزیها و... ، نه تنها مشكلى را حل نمىكند، بلكه وضع را بدتر مىسازد؛ زیرا انسان كینهتوز نمىتواند به انتقاد درست دست یابد. «النَّصِیحَةُ مِنَ الْحَاسِدِ مُحالٌ؛ (19) نصیحت و خیرخواهى از حسود، محال است.» از این رو، بسیارى از نقدهاى وى انتقام است.
هدف از انتقاد، تنها برشمردن عیبها و كاستیها نیست، بلكه پیدا كردن راههاى درمان براى دردهاى موجود و رهایى از بحران و آشفتگى و نابسامانى نیز هست.
در انتقاد سالم، عالَم محضر خداست و انسانها همه آفریدههاى او. كاستیها و ضعفها، با توجه به این بینش، به گونهاى مطرح مىشوند كه ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خویى است حیوانى، در برابر انتقاد سالم.
انتقاد، غیر از انتقامجویى است. اگر دیو كینه توزى به جاى مهرورزى و مهربانى بنشیند، پردهاى تار در پیش چشم آدمى مىكشد كه بین او و حقیقت و واقعیت، فرسنگها فاصله مىاندازد و در نتیجه، نگاه او نگاهى دشمنانه و حركتهاى او هم حركتهاى براندازى خواهد شد.
اگر نقد و انتقاد به درگیرى و دشمنى - و به قول معروف، مچ گیرى و رو كم كنى - و انتقام جویى منجر شود، نه تنها مشكلى گشوده نخواهد شد، بلكه بر مشكلها افزوده مىشود.
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «إِیاكُمْ وَ الْمِراءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُما یمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوانِ وَ ینْبُتُ عَلَیهِمَا النِّفاقَ؛ (20)
از بگو مگوهاى بى حاصل و دشمنیها بپرهیزید! زیرا این دو مایه بیمارى دلها و زمینهساز نفاق در میان مؤمنان است.»
پرخاشگرى و پریدن به یكدیگر و به كار گرفتن عبارتها و تعبیرهاى نیشدار و كینهتوزانه، بذر بدبینى و بدخواهى را در جامعه مىافشاند و نتیجهاى جز تشنج و سلب آرامش و آسایش به دنبال ندارد.
امام علىعلیه السلام مىفرماید: «لا سُؤْدَدَ مَعَ انْتِقامٍ؛ (21) بزرگوارى و آقایى از راه انتقام به دست نمىآید.»
كسى كه به بهانه انتقاد مىخواهد انتقام شخصى و یا گروهى خود را از دیگران بگیرد، داراى روحیه خود كم بینى و حقارت نفس گردیده است كه شفاى خاطر خود را در تخریب دیگران مىبیند. از اینرو، هیچگاه نمىتواند گام اصلاحى بردارد و سخن مصلحانه و خیرخواهانه بر زبان و قلم خودجارى سازد. ناقد مبتلاى به این درد، نمىتواند نسخه شفابخش بپیچد و باید به او گفت: یك قدم بر خویشتن نِه و آن دگر در كوى دوست.
نقد باید به گونهاى باشد كه شخصیت و منزلت افراد تحقیر نشود. در مورد رسول اكرمصلى الله علیه وآله آمده است كه: «اِذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ شَىْءٌ لَمْ یقُلْ ما بالَ فِلانٌ وَ لكِنْ یقُولُ ما بالَ اَقْوامٌ یقُولُونَ حَتَّى لا یفْضَحْ اَحَداً؛ (22) هنگامىكه به آن حضرت خبر مىرسید كه فلانى عملى خلاف انجام داده، [در مقام انتقاد با حضور مردم از آن شخص نام نمىبرد و به آبروى او لطمه نمىزد و] نمىفرمود: چرا فلانى چنین كرده؟ بلكه مىفرمود: چرا كسانى چنین مىگویند [و چنین مىكنند] ؟ تا كسى رسوا نشود.» (23)
ج. زمان و مكان در نقد رعایت شود: نقّادى و سره از ناسره شناسى، فنّ و هنرى است كه در هر زمان و مكان شیوه و روش ویژهاى مىطلبد. چه بسا در برههاى از زمان، سخنى را به عنوان انتقاد بتوان گفت كه همان سخن در شرایط دیگر روا نباشد. گاه ناقدى از روى اخلاص، فرد و یا گروه و یا حاكم را به نقد مىكشد كه دشمن از آن، به سود خود و به زیان جامعه اسلامى بهره مىبرد و از سخن حق بهرهبردارى تبلیغاتى علیه زمامداران و نظام اسلامى مىكند. از این جهت، توجه به زمان و شناخت زمینهها در طرح مسائل انتقادى نقش كلیدى و سرنوشتساز دارد.
د. نقد صمیمى و خصوصى باشد: روح حاكم بر جامعه دینى، روح برادرى و حرمت و آبرومندى است. همگان در حفظ و پاسداشت آبرو و شرف یكدیگر مىكوشند. آبرو و شرف فردى و اجتماعى افراد در امان است باید نگه داشته شود. آنچه به شخصیت شهروندان صدمه مىزند و بى حرمتى به شمار مىرود، در جامعه دینى وجود ندارد. در پیدا و پنهان، حریمهاى قانونى و ایمانى مؤمنان محترم شمرده مىشود. این اصل اصیل، بیانگر این است كه انتقادها نیز در چنین فضایى باید به گونهاى باشد كه آبروى مؤمنى زیر سؤال نرود و موقعیت مدیر و مسئولى به ناحق دچار تزلزل نگردد. شایسته است شیوه و روش برخورد با كاستیها و كژیها، به گونهاى گزینش شود كه با این اصل اساسى، ناسازگارى نداشته باشد. امام علىعلیه السلام مىفرماید: «اَلنُّصْحُ بَینَ الْمَلَأِ تَقْرِیعٌ؛ (24) نصیحت و خیرخواهى آشكارا و علنى نوعى سركوب به شمار مىرود.»
اگر انسان بتواند عیب و كاستى كسى را به گونهاى مطرح كند كه جایگاه اجتماعى و حیثیت حقوقى و حقیقى او خدشه دار نشود، باید چنین كند و هرگز افشاگرى و در بوق و كرنا دمیدن، پسندیده نیست. گرهى كه به آرامى و نرمى و با دست گشوده مىشود، چرا با سر و صدا و با دندان بگشائیم! در آموزههاى علوى آمده است: «هر كه به مسلمانى سخنى بگوید و مقصودش بردن آبروى وى باشد، خداوند او را در لجنزار دوزخ زندانى كند تا از آنچه گفته، عذرى آورد.» (25) امام خمینىرحمه الله با الهام از این آموزهها، همواره سفارش مىكرد: «در انتقادها مواظب باشید با حیثیت و آبروى كسى بازى نكنید و كسى را از موقعیت و مسئولیتى كه دارد؛ فرو نیفكنید. انتقاد آزاد است، به اندازهاى كه نخواهند كسى را خفیف كنند یا یك گروهى را خفیف كنند و از صحنه خارج كنند. انتقادات براى اصلاح امور لازم است.» (26)
اگر كسى خداى ناخواسته براى استوارسازى موقعیت اجتماعى خویش، به ویرانگرى دیگران بپردازد و با اشاره و یا با بیان روشن، سبب فرو افتادن دیگران از جایگاه اجتماعى خود به ناحق گردد، دچار آفت اخلاقى بزرگى شده است كه به آسانى قابل گذشت و جبران نیست. درهم شكستن جایگاه اجتماعى افراد، كارى نیست كه با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد. كسى كه به وسیله قلم مسموم و زهرآگین نویسندهاى و یا با زبان نیشدار گویندهاى، خوار مىگردد و در دید جامعه و مردم جایگاه پست و گاه خیانتكار و خلافكار پیدا مىكند، به آسانى نمىتواند نگاههاى سرزنشآلود و بدبین را از خود برگرداند و ذهنیتها را دگرگون سازد و جایگاه ویژه خود را بیابد و این گناهى است بس بزرگ.
بنابراین، نقد و تذكر هر چه صمیمىتر و خودمانىتر و در خلوت و بدون آبروریزى و هتك حیثیت باشد هم مؤثرتر و هم از كینهتوزى و كینهافروزى و لجاجت، دورتر است و افزون بر آن، مخرب نیست و ترور شخصیتى فردى را به دنبال ندارد.
گاهى نقادى آشكار و پند و تذكر در حضور دیگران، اثر منفى دارد و شخصیت فرد نقد شونده را خرد مىكند و او را به عكسالعمل وا مىدارد.
ه. انتقاد خیرخواهانه باشد: واژه «نصیحت» به معناى خیرخواه و از ریشه «نُصح» به معناى خالص شدن و خالص كردن است. در زبان عرب، به عسل صاف و خالص گویند: «نصح العسل». (27) و نیز به خیاط، «ناصح» گویند و به نخى كه در دوختن به كار مىبرد، «نصاح» گفته مىشود. از این جهت، در نصیحت علاوه بر خیرخواهى، نوعى پیوند دادن نیز وجود دارد. انتقاد اگر به انگیزه خیرخواهى صورت بگیرد، مىشود انتقاد سالم و سازنده و در این گونه انتقادها، پیوند مردم با یكدیگر بر اساس خیرخواهى و وحدت تقویت مىشود و نیروها و استعدادها در جهت شكوفایى و بالندگى به كار مىافتد.
اگر انتقاد از روى خیرخواهى و بدون خدعه و نیرنگ انجام بگیرد، سالم و سودمند است و در برابر آن نقدى كه بر اساس هدفهاى شخصى و گروهى شكل مىگیرد، انتقاد ناسالم و «غشّ» نام دارد. از اینرو، ارباب لغت، واژه «غش» را در برابر واژه «نصیحت» دانستهاند. (28)
كسى كه از روى دلسوزى و مهرورزى و با انگیزه بهبود بخشیدن به پیوندهاى اجتماعى لب به سخن مىگشاید و دست به قلم مىزند، ناصح و خیرخواه است. بدین جهت، قرآن كریم در موارد بسیارى از پیامبران الهى، به عنوان «ناصح امین» (29) نام برده است.
جامعهاى كه زمینه پذیرش نقد سالم و ناصحان امین در آن وجود داشته باشد، جامعهاى است عزّتمند. در برابر، اگر در جامعهاى زمینه پذیرش نقد وجود نداشته باشد و ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش دیگران برسانند، آن جامعه بیمار است. علىعلیه السلام مىفرماید: «لا خَیرَ فِى قَوْمٍ لَیسُوا بِناصِحِینَ وَ لایحِبُّونَ النَّاصِحِینَ؛ (30) آن مردمى كه خیرخواه یكدیگر نیستند و خیرخواهان را دوست ندارند، از سعادت و بهروزى بى بهرهاند.»
و. آگاهى و شناخت ناقد: در منابع روایى اسلام براى كسانى كه مىخواهند امر به معروف و نهى از منكر كنند و این وظیفه و تكلیف دینى را به شایستگى انجام دهند، ویژگیهایى بیان شده است، از جمله:
«عَالِمٌ بِمَا یأْمُرُ وَ عَالِمٌ بِمَا ینْهى عَادِلٌ فیما یأْمُرُ وَ عَادِلٌ فیما ینْهَى؛ (31) به آنچه فرمان مىدهد و از آنچه باز مىدارد، آگاهى داشته باشد و در هر دو مورد، عدل و داد را نگهدارد.»
روشن است كه بدون آگاهى و شناخت واقعیتها، دیگران را زیر سؤال بردن و به نقد كشیدن آنها، كارى نافرجام و بى اثر و یا دست كم، كم اثر خواهد بود و زیانى كه از سوى این گونه افراد به مردم و جامعه وارد مىشود، بیش از سود آن خواهد بود.
ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منكر باید شرایط معروف و منكر و موارد واجب بودن و... را بشناسند؛ چنان كه امام خمینىرحمه الله در تحریرالوسیلة فرمود: «كسى كه امر و نهى مىكند، باید آگاهى داشته باشد كه آنچه از معروفها كه در جامعه جامه عمل نمىپوشد، چیست؟ و آنچه انجام مىگیرد از منكرها كدام است؟ بنابراین، كسى كه چنین شناختى ندارد، بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست.» (32) و نیز مىافزاید: «واجب است كه [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منكر] شرایط معروف و منكر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند تا اینكه در انجام این دو فریضه، خود گرفتار منكر نشوند.» (33)
از این دیدگاه فقهى، چنین به دست مىآید كه هرگونه نقد و انتقاد در مسائل فرهنگى، اجتماعى و حتى سیاسى و اقتصادى باید از روى آگاهى و شناخت انجام گیرد.»
كسى كه مىخواهد از ارزشهاى اسلامى دفاع كند و جلو ضدارزشها را در جامعه بگیرد، شایسته است پیش از آن، خود را با سلاح آگاهى همه سویه آماده سازد و وظیفه خود را به درستى بشناسد، آنگاه در پى انجام وظیفه برآید. هر موضوعى را كه مىخواهد به نقد بكشد و امر و نهى نسبت به آن داشته باشد، باید تمام زوایاى آن را مورد جستجو قرار دهد و تمام احتمالها را پیش روى نهد؛ آنگاه با تجزیه و تحلیل منطقى و روش و شیوهاى خردپسند و همسو با شریعت اسلامى، نكتههاى مورد نظر خود را بیان كند. ناقد مبتلا به درد نادانى نمىتواند نسخه شفابخش بپیچد.
فواید انتقاد و نقدپذیرى
روشن است كه انتقاد عامل رشد و اصلاح امور است. معناى ضمنى این سخن آن است كه نبود انتقاد، مانع رشد، و بىانتقادى عامل درجا زدن است. براى اینكه به ارزش و اهمیت این داورى بهتر پى ببریم، آن را در سطح فردى و اجتماعى، مورد بررسى قرار مىدهیم:
در سطح فردى، كافى است كه نگاهى به مهارتهاى خویش بیفكنیم. حداقل مهارت هر فرد این است كه توانایى سخنگفتن دارد. اما، همین مهارت به ظاهر ساده، یكشبه حاصل نشده، بلكه حداقل محصول چند ساله دوره كودكى است كه زیر ضربات كوبنده انتقاد دیگران شكل گرفته است. بسیارى از كودكان - اگر نگوییم تقریباً همه آنان - اداى برخى از حروف برایشان مشكل است و غلط ادا مىكنند. ولى با هر بار اداى غلط، با انتقاد دیگران مواجه مىشوند و دیگران بر این گفته خطا به آنان مىخندند و شكل صحیح تلفظ كلمات را برایشان تكرار مىكنند. این درس آموزى شبانهروزى، سالها بعد نتیجه مىدهد و آن كودك دیروزى كه اداى كلمات غلط او موجب خنده دیگران مىشد، امروز به سخنورى توانا تبدیل مىشود كه از آن همه خطاهاى آغازین خود، دیگر یادى نمىكند.
در سطح اجتماعى نیز همین داورى درست است. همه ابزارها و امكانات ساخته شده توسط بشر كه شاخص تمدن امروز و نمایانگر تسلط و چیرگى انسان بر طبیعت به شمار مىآید نیز چیزى جز اندیشههایى خام كه در دستان پرتوان انتقاد، به ابزارهاى نیرومندى تبدیل شدهاند، نیست. بنابراین، با اندكى تأمل در مىیابیم كه در پس هر مهارت و پیشرفت و ترقىاى، انبارى از انتقادها نهفته است. ناگفته نماند كه این موضوع، اختصاص به صنعت و... ندارد، بلكه همه عرصههاى زندگى بشر را در برمىگیرد.
اگر روح انتقادگرى از جامعه رخت بربندد و همگان هر چیز را آنگونه كه هست، بپذیرند، در این صورت جامعه سیر تكاملى خویش را گم مىكند و درجا مىزند. مقررات ادارى در این جامعه تغییر نمىكنند و اصلاح نمىگردند، نظام مبادله كالا ثابت مىماند، روش و عملكرد آموزش و پرورش بىتغییر مىماند، آثار هنرى به آثار كلیشهاى و قالبى تبدیل مىشوند، و به طور كلى، هر گونه خلاقیت و نوآورى كنار گذاشته مىشود.
«جرج استاینر» در مورد جایگاه نقد در جامعه، مثالى دارد كه قابل توجه است. هر چند او بر آن است تا انتقاد را در عرصه ادبیات نشان دهد، ولى حكم او عام است و همه اَشكال زندگى اجتماعى را در بر مىگیرد. به گفته او: «فرض كنیم كه در جامعهاى، به هر دلیل، هرگونه سخن نقادانه ممنوع شده باشد و حكم بر این باشد كه فقط كارهاى اصیل هنرى ارائه شوند، بى آنكه كسى بتواند در مورد آنها بحث كند و ارزیابى یا نقادى خود را از آن آثار به مردم ارائه كند. در این جامعه،... چه رخ خواهد داد؟ خیلى ساده، كارهاى - به اصطلاح - ناب هنرى نیز ارائه نخواهد شد. نه فقط به این دلیل كه براى رشد ادبیات و هنر نقادى ضرورت دارد، بلكه به این دلیل پیچیدهتر نیز كه هر اثر هنرى جدید، خود در حكم نقادى آثار كهن است.» (34)
البته ناگفته پیداست كه چنین جامعهاى را نمىتوان یافت؛ زیرا ظاهراً خصلت انتقادگرى ریشه در سرشت انسان دارد و همه جا این خصلت كم و بیش خود را نشان مىدهد و آثار خود را به جاى مىگذارد.
بنابراین، انتقاد عامل ضرورى رشد و اصلاح فرد و جامعه است و گریزى از آن نیست؛ چنان كه بنیانگذار جمهورى اسلامى، امام خمینىرحمه الله، در این باره فرمود: «انتقاد باید بشود! تا انتقاد نشود، اصلاح نمىشود یك جامعه. عیب هم در همه جا هست؛ سر تا پاى انسان عیب است و باید این عیبها را گفت و انتقادها را كرد؛ براى اینكه اصلاح بشود جامعه.» (35)
اینگونه نگرش به انتقاد، آن را از یك شرّ اجتنابناپذیر، به خیرى ضرورى و هدیهاى الهى تبدیل مىكند. اگر پذیرفته باشیم كه كمال فردى و اجتماعى انسانها در گرو انتقاد است، آنگاه به جاى آنكه از آن بگریزیم و یا چون داروى تلخى آن را بپذیریم، آن را چونان هدیهاى گرامى خواهیم داشت و از آن بهرهمند خواهیم گشت و خواهیم گفت: «اشكال، بلكه تخطئه یك هدیهاى الهى است براى رشد انسانها.» (36) چنین نگرشى است كه انتقاد را زمینهساز سعادت جامعه مىداند و صاحب آن همگان را به گسترش فرهنگ انتقادى دعوت مىكند و مىگوید: «در جمهورى اسلامى، همه باید با انتقادها و طرح اشكالها، راه را براى سعادت جامعه باز كنند.» (37)
بىگمان، نقد به عنوان عاملى اصلاحى و پیش برنده و بالنده، به برنامهریزان، سیاستگذاران و مدیران و مجریان، مجال بازنگرى، همه سونگرى و واقعیتنگرى مىبخشد و جلوى بسیارى از ریزشها و دوباره كاریها و تكرویها را مىگیرد و در نتیجه، طرحها را در راستاى سوددهى و بهرهمندى بهتر و بیشترى قرار مىدهد و از اسرافها و اتلافها و گاه از ریخت و پاشهاى حاشیهاى و جانبى نیز جلوگیرى مىكند.
بنابراین، در اصل نیاز انسان و جامعه و مدیران به نقد و بایستگى وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمىتوان تردید كرد؛ اما این نیمى از كار است، نیم دیگر كه كامل كننده این بخش است، مسئله «نقدپذیرى» و به كار بستن نقد ناقدان است.
نقدپذیرى به عنوان خوى و خصلتى انسانى و اسلامى، نقش مهمى در فرو نشاندن آسیبها و آفتهاى فردى و اجتماعى دارد. رواج فرهنگ نقدپذیرى در اجتماع، كمك فراوانى به پایان دادن كشمكشها و درگیریها مىكند. به همان اندازه كه نقد و نقادى مایه كمال و رشد رفتارها و عملكردهاست، نقدپذیرى نیز زمینهساز بسیارى از خوشبینیها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. دست اندركارانى كه از نقد استقبال مىكنند و از آن بیم و ترسى ندارند، از مدیریتى بهتر و كمال یافتهتر برخوردارند و كمتر دچار چالش، دوبارهكارى و نابسامانى مىشوند.
سرزمینى كه گود است، دو بهره از باران آسمان مىبرد: یكى بهره مستقیم و دیگر آنكه بارانى كه در بلندى مىبارد نیز به سوى آن سرازیر مىگردد. پذیرش نقد، نه تنها چیزى از بزرگوارى و شخصیت سیاسى و اجتماعى انسان نمىكاهد، بلكه مىتوان گفت: روشنترین گواه بر شخصیت و كمال آدمى است؛ چنان كه امام خمینىرحمه الله در این باره فرمود: «اگر یك چیزى را دیدید كه واقعاً خلاف كردید، اعتراف كنید و این اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ مىكند، نه اینكه اعتراف به خطا، شما را كوچك مىكند.» (38)
تلخى نخستین نقد و انتقاد، با دستاوردهاى شیرین آن از میان مىرود. پیامدهاى سازنده و سودمند نقد، سبب مىشود كه آدمى همواره خود را در دید نقد دیگران بگذارد و هیچگاه كاركرد خویش را از آن بىنیاز نداند.
امام جوادعلیه السلام مىفرماید: «الْمُؤْمِنُ یحْتاجُ إِلى تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُهُ (39) ؛ مؤمن، به توفیق الهى و پند دهنده درونى و پذیرش نصیحت ناصحان نیازمند است.»
و نیز امام علىعلیه السلام مىفرماید: «اَلْعاقِلُ مَنْ اتَّهَمَ رَأْیهُ وَ لَمْ یثِقْ بِكُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفْسُهُ؛ (40) خردمند كسى است كه نظر خود را متهم كند و به آنچه كه نفسش وسوسه مىكند، اعتماد نداشته باشد.»
با توجه به تعبیر «اِتَّهَمَ رَأْیهُ» مؤمن باید براى اندیشههاى خود، دادگاه تشكیل دهد و از صاحب نظران بخواهد كه درباره افكار او داورى كنند.
در تعبیرى دیگر، این ضرورت را آن امام بزرگ چنین ترسیم فرموده است: «حَقٌّ عَلَى الْعاقِلِ اَنْ یضِیفَ اِلى رَأْیهِ رَأْىَ الْفُضَلاءِ وَ یضُمُّ اِلى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُكَماءِ؛ (41) شایسته است كه انسان عاقل [با نظرخواهى و نقد و بررسى] ، رأى اندیشمندان را بر نظر خود بیفزاید و دانش حكیمان را ضمیمه دانش خود سازد.»
بنابراین، نقد كردن دیگران و نقد پذیرفتن از دیگران، در كنار یكدیگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه است. اگر این نقد و بررسى در كار نباشد و اندیشه و كار، بدون بازنگرى و بررسى و خردهگیرى به راه خود ادامه دهد، بىگمان به نتیجهاى نمىرسد؛ زیرا، خالى از نقص و اشتباه نیست.
فلسفه گریز از انتقاد
علت گریز از انتقاد، ترس از روبهرو شدن با خویشتن خویش است. هر شخصى در پى آن است تا تصویر بىنقصى از خود ارائه دهد و همواره در آینهاى ساختگى كه هیچ عیبى را نمىنمایاند، بنگرد. روانشناسان از اینگونه افراد به افراد «خود شیفته» تعبیر مىكنند. افراد خود شیفته، افرادى هستند كه شیفته خویشاند و از خود، تصور قطب بودن دارند. اینگونه افراد هستى خویش را وقف این مىكنند كه قلمرو و محدوده وجود خود را به صورت مطلق بنگرند. این افراد همه را پر اشكال مىبینند و همیشه به سرزنش حضورى یا غیابى دیگران مشغولاند. این گرایش آدمى، او را بر آن مىدارد تا نه تنها خود را كامل بپندارد، بلكه همه متعلقات خود را نیز بهترین بداند. به گفته سعدى شیرین سخن، «همه كس عقل خود به كمال نماید و فرزند خود به جمال.» (42) طبیعت انتقادگر نیز آشكارا ساختن عیبها و نقصهاست و این كار حمله به ذات و رفتار شخص مورد انتقاد تلقى مىشود. از این رو، او نیز مىكوشد تا این حمله را دفع كند. قرآن كریم در این باره مىفرماید: «وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»؛ (43) «به برخى از مردم آنگاه كه [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را مىگیرد [و از پذیرش حق سر باز مىزند] ، پس آتش دوزخ براى او كافى است و چه بد جایگاهى است.» این ویژگى انسانهاى نادرست و ناقص و خود پسند است كه از سخن حق سرباز مىزنند. بر عكس انسانهاى اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود مىآورند.
شایان ذكر است كه چنین نیست كه انسان همواره اسیر این خودخواهى باشد و نتواند از آن رها شود، بلكه بر اثر ممارست و تأمل در فواید انتقادپذیرى و پیامدهاى ناخوشایند خودپسندى، مىتواند خود را رشد دهد و به آستانهاى برساند كه به استقبال انتقاد برود و آن را چون شرابى طهور بنوشد. تنها كسى مىتواند به این حالت برسد كه خود را ساخته باشد. امام خمینىرحمه الله در اینباره فرمود: «اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمىآمد كه یك رعیتى از او انتقاد كند. اصلاً بدش نمىآمد.» (44)
پیامدهاى ناگوار گریز از انتقاد
نقدپذیرى با شرایط خاص، رشد و تعالى انسان را به ارمغان مىآورد؛ اما اگر این روحیه تقویت نشود، عوارض سوئى به دنبال خواهد داشت كه به مهمترین آنها اشاره مىكنیم:
1. استبداد رأى و احساس محوریت در كارها و مطلق اندیشى؛ كه خود باعث و بانى گرفتاریهاى دیگرى است. (45) چنان كه امام علىعلیه السلام در مورد آثار استبداد به رأى مىفرماید: «اَلْاِسْتِبْدادُ بِرَأْیكَ یزِلُّكَ وَ یهَوِّرُكَ فِى الْمَهاوِى؛ (46) استبداد و تكیه بر اندیشه خودت، تو را دچار لغزش مىكند و در پرتگاه سقوط مىافكند.» همچنین در سخن دیگرى مىفرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیهِ هَلَكَ؛ (47) آن كه استبداد در رأى به خرج دهد، به یقین نابود خواهد شد.»
2. سرسختى بىجا و خودسرى در امور و در نتیجه آسیب روحى - روانى در اثر برخورد مستقیم با هر نوع نقد.
3. عدم بهرهگیرى از اندیشهها و تجارب دیگران و سرمایههاى فكرى و انسانى.
4. از بین رفتن روحیه خلاقیت و نوآورى در كارها.
5. توقف و عدم همگامى با زمان. چنین فردى (كسى كه روحیه نقدپذیرى ندارد) توقف و ایستادن را مىپذیرد و در واقع نمىخواهد حركت كند.
6. جدایى و بیگانگى از دیگران.
انتقادناپذیرى، روح یگانگى، دوستى، صفا و صمیمیت و یكرنگى را از بین مىبرد. در جامعهاى كه هم رأیى و هماندیشى در كار نباشد و گروهى خود محور، كارها را انجام دهند و به رأى و نظر دیگران هیچ احترامى نگذارند، مردم از یكدیگر بیگانه مىشوند و سرانجام در چنین اجتماعى راههاى درست و منطقى بسته مىشود و خشونت و تحمیل و فشار آشكار مىگردد.
پینوشـــــــــــــــــــتها:
1) یوسف / 53.
2) لغتنامه دهخدا، ویرایش جدید، ج 2، ص 2965.
3) لسان العرب، ابن منظور، ج 14، ص 254.
4) انسان كامل، استاد شهید مطهرىرحمه الله، ص194، با اندكى دخل و تصرف.
5) looking for faults
6) poiniting out faults
7) زمر / 17 - 18.
8) ذاریات / 55.
9) اصول كافى، ج2، ص638؛ فهرست غرر، ج7، ص203، چاپ دانشگاه.
10) اصول كافى، ج 2، كتاب الایمان والكفر، ص166.
11) تحف العقول، ص 302.
12) نهج البلاغة، (صبحى صالح) ، خ 176.
13) فهرست غرر الحكم، ج 7، ص 389.
14) رجوع شود به احوالات ربیع بن خثیم، طبرسى صاحب مجمع البیان.
15) نفس لوّامه، به عبارتى نفس ملامت كننده است كه خداوند در قرآن كریم به آن قسم یاد كرده است: «لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللوَّامَةِ» (قیامت / 2) .
16) بحار الانوار، ج 74، ص 270.
17) همان، ج 5، ص 48.
18) میزان الحكمة، ج 10، ص 585.
19) بحار الانوار، ج 75، ص 194.
20) اصول كافى، ج2، ص 300.
21) فهرست غرر الحكم، ص 396.
22) اصول كافى، ج 2، ص 639؛ سفینة البحار، ج 2، ص 295.
23) درسهایى از معلمین اخلاق، محمد مهدى تاج لنگرودى، نشر ممتاز، صص 108 - 109.
24) میزان الحكمة، ج 10، ص 580.
25) تحف العقول، ص 87.
26) صحیفه نور، ج 14، ص 236.
27) مفردات راغب، واژه «نصح»
28) لسان العرب، ابن منظور، واژه «نصح»
29) اعراف / 68.
30) فهرست غرر الحكم، ج 7، ص 382.
31) تحف العقول، بیروت، مؤسسة اعلمى، ج 1، ص 263.
32) تحریر الوسیلة، ج 1، ص 466.
33) همان.
34) حقیقت و زیبایى، بابك احمدى، درسهاى فلسفه هنر، صص 487 - 488.
35) صحیفه نور، ج 14، ص 404.
36) همان، ج 20، ص 451.
37) همان، ج 21، ص 249.
38) همان، ج 14، ص 97.
39) تحف العقول، ج 1، ص 337.
40) الحیاة، ج 1، ص 163.
41) همان، ص 165.
42) گلستان، سعدى، ص 175.
43) بقره / 206.
44) صحیفه نور، ج 13، ص 198.
45) The skill of fogging
46) غرر الحكم، چاپ دانشگاه، ج 1، ص 390.
47) نهج البلاغة، حكمت 161.