نصیحت و خیرخواهی

19:51 - 1394/10/13

واژه «نصح‌» و «نصیحت‌» در زبان روزمرّه فارسی معمولاً به معنای اندرز به كار می‌رود؛ ولی در لغت عرب چنین نیست و مفهوم وسیع و گسترده‌ای دارد.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله به اصحابش فرمود: «اَلدِّینُ النَّصِیحَةُ قُلْنا لِمَنْ قالَ لِلَّهِ وَلِكِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَعامَّتِهِمْ؛ (1) دین، نصیحت و خیرخواهی است. [اصحاب می‌گویند:] پرسیدیم: [خیرخواهی] برای چه كسی؟ فرمود: برای خدا و كتابش و برای رسول خدا و پیشوایان مسلمین و تمام مسلمانان.» روشن است كه نصیحت به معنای اندرز در مورد خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله معنی ندارد و معلوم می‌شود مراد از آن خیرخواهی است.
راغب می‌گوید: «نصح و نصیحت، هر كار یا هر سخنی است كه در آن مصلحت صاحب عمل و سخن باشد... و این واژه یا در اصل به معنای خلوص و اخلاص است؛ لذا به عمل خالص «ناصح‌» می‌گویند و یا به معنای اصلاح نمودن و محكم كاری است كه به كار خیاط «نُصح‌» می‌گویند؛ به خاطر اصلاح و محكم كاری كه بر روی پارچه انجام می‌دهد... و توبه نصوح هم یا به معنای توبه خالص است و یا توبه محكم و پایدار.» (2)
از آنجا كه شخص خیرخواه از روی خلوص و اخلاص در كار دیگران می‌كوشد و یا دنبال اصلاح و محكم كاری در امور دیگران است، واژه نصح و نصیحت درباره او به كار می‌رود.
و هر گاه این واژه در بحث اخلاقی به كار رود، درست نقطه مقابل حَسَدْ قرار دارد. نُصح در اخلاق یعنی خیرخواهی و اینكه انسان نه تنها خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد، بلكه خواهان بقای نعمت و فزونی آن برای همگان باشد و خلاصه هر آنچه از خیر و خوبی و سعادت برای خود می‌خواهد، برای دیگران نیز بخواهد. (3)
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «لِینْصَحْ الرَّجُلُ مِنْكُمْ اَخاهُ كَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛ (4) باید مردی [و انسانی] از شما خیرخواه برادرش باشد؛ آن گونه كه خیرخواه خویش است.»
خیرخواهی در قرآن
در قرآن كریم آیات متعددی درباره خیرخواهی آمده كه غالب آنها از زبان پیامبران الهی است كه حقیقةً خیرخواه مردم بوده اند. در اینجا به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
1. خیرخواهی حضرت نوح علیه السلام
قرآن كریم از زبان حضرت نوح علیه السلام، شیخ الانبیاء كه 950 سال امّت خویش را به راه حق دعوت نمود و دلسوزانه در پی خیرخواهی آنان بود، چنین نقل می‌كند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَلَتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ‌»؛ (5) «رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می‌كنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی [از لطف و رحمت] می دانم كه شما نمی‌دانید.»
از خیرخواهی نوح علیه السلام بود كه در مرحله اوّل سیصد سال مردم را به خیر و نیكی دعوت كرد و كسی از مردم دعوت او را اجابت نكرد. حضرت نوح علیه السلام به آنها سیصد سال دیگر مهلت داد و در این مدّت باز آنها را به خیر و صلاح دعوت نمود و آنها باز اجابت نكردند. می‌خواست نفرین كند، ولی باز هم از سر خیرخواهی سیصد سال دیگر به آنها مهلت داد كه مجموعاً نهصد سال شد و در این مدّت طولانی فقط هشتاد نفر ایمان آوردند (6) و خداوند به نوح علیه السلام خبر داد كه: «از قوم تو هرگز ایمان نمی‌آورند مگر همانهایی كه ایمان آورده اند. پس غمگین مباش به آنچه ایشان می‌كنند.‌» (7)
سرانجام حضرت نوح علیه السلام مجبور شد كه نفرین كند و خداوند به او امر كرد كه درخت خرما بكارد. مردم و قوم او از كنارش رد می‌شدند و او را استهزاء می‌كردند كه بعد از پیری و بعد از اینكه نهصد سال از عمرش گذشته، تازه درخت خرما می‌كارد و گاه حضرت را سنگباران می‌كردند. با این حال، پنجاه سال دیگر نیز به آنها مهلت داد. (8)
رفتار حضرت نوح علیه السلام درس بزرگی است برای تمامی مبلّغان و واعظان كه تا آنجایی كه توان دارند، به دنبال نصیحت و خیرخواهی مردم باشند و زود احساس خستگی نكنند و سریع از هدایت مردم ناامید نشوند.
2. خیرخواهی حضرت هودعلیه السلام
قرآن از زبان حضرت هودعلیه السلام نیز نقل می‌كند كه: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَلَتِ رَبِّی وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ ‌»؛ (9) «رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می‌كنم و من خیرخواه امینی برای شما هستم.»
حضرت هودعلیه السلام وقتی مبعوث شد مردم خویش را نصیحت و هدایت كرد؛ ولی آنها از سخنان هودعلیه السلام به خشم آمدند و به او حمله كردند و گلوی او را آن قدر فشردند كه نزدیك بود جان دهد و تا یك شبانه روز بیهوش افتاده بود. با این حال، خدا به او خطاب فرمود كه مبادا از هدایت و خیرخواهی مردم ملول و خسته شوی و باید به كار خویش ادامه دهی. (10)
آن حضرت هفتصد و شصت سال مردم را دعوت به حق نمود و به دنبال خیرخواهی و نصیحت آنان بود تا آنجا كه خداوند اراده كرد با ریگهای بیابان احقاف و سنگهای آن، مردم را هلاك نماید. هودعلیه السلام از سر خیرخواهی به آنان فرمود: «می ترسم كه این تلها [ی ریگ و سنگ] مأمور به عذاب شما گردند؛ ولی با این وجود، مردم اجابت نكردند. (11)
خداوند برای تنبیه مردم هفت سال خشكسالی را بر آنان مسلّط نمود. با دعای حضرت خشكسالی برطرف شد و نعمتها فراوان گردید؛ ولی باز هم هدایت نشدند و بر لجاجت خویش افزودند. سرانجام خداوند آنان را با باد بسیار سرد به هلاكت رساند. (12)
در این زمان كه چنین سختیهایی وجود ندارد و حقیقتاً باید خدا را بر این موضوع شكر گذاری كرد، كه یك مبلّغ با ماندن یكی دو سال در محلّی می‌تواند تحوّل عظیمی در مردم ایجاد نماید و بسیاری از آنان را هدایت كند.
در سطح جهانی نیز اگر مبلّغ ناصح و خیرخواه در شهر و كشوری استقامت كند، در مدّت كمی می‌تواند جمع زیادی را هدایت نماید.
3. خیرخواهی حضرت صالح علیه السلام
حضرت صالح علیه السلام نیز به قوم خود فرمود: «یقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَّاتُحِبُّونَ النَّصِحِینَ ‌»؛ (13) «ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و برای شما خیرخواهی را انجام دادم؛ ولی [چه كنم كه] شما خیرخواهان را دوست ندارید.»
نكته‌ای كه از این آیه استفاده می‌شود، این است كه خیرخواهی آن گاه اثر می‌گذارد كه انسان به خیرخواهان ارادت و محبّت داشته باشد.
حضرت صالح علیه السلام در شانزده سالگی برای تبلیغ دین خدا مبعوث شد و مردم را به خیر و صلاح دعوت نمود تا اینكه سنش به 120 سالگی رسید؛ ولی آنان اجابت نكردند (14) و بعد از مجادله زیاد از صالح علیه السلام خواستند كه شتری از دل كوه بیرون آورد. به فرمان خداوند چنین كاری انجام گرفت و از هفتاد نفری كه صحنه را دیدند، جز شش نفر ایمان نیاوردند و ششمی از آنها نیز دچار تردید و شك شد و پنج نفر باقی ماندند. (15)
•    پاورقــــــــــــــــــــی
________________________________________
1) صحیح مسلم، ح 55، به نقل از: منتخب میزان الحكمة، محمدی ری شهری، دار الحدیث، 1382، ص 502، ح 6092.
2) المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، 1404 ق، ص 494.
3) ر. ك: پیام قرآن، ناصر مكارم شیرازی، مدرسه امیر المؤمنین علیه السلام، ج 2، ص 148؛ معراج السعادة، نراقی، هجرت، ص 470.
4) الكافی، كلینی، ج 2، ص 208، ح 5؛ منتخب میزان الحكمة، ص 502، ح 6094؛ بحار الانوار، ج 74، ص 358، ح 7.
5) اعراف/62.
6) حیوة القلوب، علّامه مجلسی، انتشارات سرور، 1380 ش، ج 1، صص 254 - 255.
7) هود/ 36.
8) حیوة القلوب، ج 1، ص 255.
9) اعراف/68.
10) حیوة القلوب، ج 1، ص 282.
11) همان، ص 283.
12) همان، صص 284 - 285، با تلخیص.
13) اعراف/79.
14) حیوة القلوب، ج 1، ص 311.
15) همان، صص 311 - 313.

برچسب‌ها: