سایه‏ سار بعثت

19:58 - 1394/11/11

مقدمه‏
بعثت رسول خاتم‏ صلى ‏الله‏ علیه ‏وآله بزرگ‏ترین حادثه و رخداد تاریخ بشر است؛ زیرا پروردگار، برترین آفریده جهان هستى و گل سرسبد آفرینش را براى تعالى و تكامل بندگانش به میانشان فرستاد تا راه رسیدن به عالى ‏ترین درجه قرب به خداوند را - كه پیش از آن بى‏سابقه بود - به آنان بنمایاند و ژرف ‏ترین ارتباط ها را بین آنها و پروردگارشان برقرار كند.
بعثت، نماد مهرورزى و خیرخواهى خداوند در حقّ آدمیان است. بعثت، افروختن چراغ هدایت میان بندگان و آویختن ریسمان محكم الهى از آسمان در میان چاه طبیعت است تا افتادگان در این چاه به آن بیاویزند و به عالَم نور درآیند:
زلفش رَسَنى فتاده در راه‏                    تا هر كه فِتد در آرد از چاه (1)
رسول خداصلى‏ الله ‏علیه ‏وآله براى همه جهانیان، مایه رحمت است؛ همان‏گونه كه قرآن كریم فرمود: «وَ مَآ أَرْسَلْنَكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِینَ»؛ (2) «و تو را نفرستادیم؛ مگر آنكه رحمتى براى جهانیان باشى.‌»
هر انسانى مى‏ تواند به اندازه گنجایش و شایستگى خویش از خوان گسترده او بهره برد و از مائده ‏هاى آسمانى‏اش متنعم شود.
مقاله ذیل، گل گشتى است در گلستان بعثت، و گل‏ چیدنى است از باغ رسالت.
سرّ نیازمندى به بعثت‏
چراغ عقل در وجود انسانها، بسیارى از تاریكیها را مى‏ زداید و حقایق فراوانى را بر آنان مى‏ نمایاند؛ امّا در جریان هستى، حقیقتها و درجه‏ هاى معنوى و عقلانى والایى وجود دارد كه جز با نردبان وحى و پرتویافتن از خورشید رسالت، بدانها نمى ‏توان دست یافت.
امام على - علیه‏السلام - مى ‏فرماید: «... فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ اِلَیهِمْ أنْبِیائَهُ، لِیسْتَأدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَیذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَیحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وِیثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ، وَیرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَةِ؛ (3) پس خداوند پیامبرانش را در بین مردم مبعوث كرد و آنها را پى در پى به سوى مردم فرستاد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان بخواهند و نعمتهاى فراموش ‏شده ‏اش را به یادشان آورند و با ابلاغ [احكام الهى‏]، حجت را بر آنها تمام كنند و توانمندی هاى پنهان‏شده عقل ها را براى آنان آشكار سازند و نشانه‏هاى قدرت خدا را به آنها بنمایانند.‌»
عقل به تنهایى، قادر به پاسخگویى به همه نیازهاى روحى انسان نیست و نمى‏ تواند همه مشكلات پیچیده روانى آدمیان را حل كند و در این راه، چاره‏اى جز مددگرفتن از وحى وجود ندارد.
استاد شهید مرتضى مطهرى در باره دلیل نیازمندى بشر به وحى مى‏ گوید: «هر چیزى جز آنچه ایمان نام دارد، از عقل و علم و هنر و صنعت و قانون و غیره، ابزارى است در دست آدمى و وسیله‏اى است براى ارضاى تمایلات و تأمین خواسته ‏هاى پایان‏ناپذیر او. آدمى همه اینها را در راه مقاصد و هواهاى نفس خویش استخدام مى‏ كند. تنها ایمان است، آن هم از نوع ایمانى كه پیامبران عرضه مى‏ كنند، [كه‏] مى‏تواند با ارائه یك سلسله هدف هاى عالى، تمایلات و غرایز طبیعى را تعدیل و مهار كند. ریشه نیاز بشر به دین و معنویت و ایمان و پیامبر را باید در همین‏ جا جستجو كرد. مصلح و متفكّر بزرگ اسلامى، اقبال لاهورى مى‏ گوید: «بشریت، امروز به سه چیز نیازمند است: تعبیرى روحانى از جهان و مبتنى بر وحى كه از درونى‏ ترین ژرفناى زندگى بیان شود، آزادى روحانى فرد، و اصولى اساسى و داراى تأثیر جهانى كه تكامل اجتماع بشرى را بر مبناى روحانى توجیه كند. شك نیست كه اروپاى جدید دستگاه هاى اندیشه‏ اى و مثالى تأسیس كرده است؛ ولى تجربه نشان مى‏ دهد، حقیقتى كه از راه عقل محض به دست مى‏آید نمى‏تواند آن حرارت اعتقاد زنده‏ اى را داشته باشد كه به وحى و الهام شخصى حاصل مى‏ شود. به همین دلیل است كه عقل محض، چندان تأثیرى در نوع بشر نكرده است؛ در صورتى كه دین، پیوسته مایه ارتقاى افراد و تغییر شكل جوامع بشرى بوده است.‌» اگر برنارد شاو را مى‏ بینیم كه مى‏ گوید: «چنین پیش‏بینى مى‏ كنم و از هم‏ اكنون آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد، مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود؛ و به عقیده من اگر مردى چون او صاحب اختیار دنیاى جدید شود، طورى در حلّ مسائل و مشكلات دنیا توفیق خواهد یافت كه صلح و سعادتِ مورد آرزوى بشر تأمین خواهد شد»، براى این است كه نیاز به اصولى اساسى و داراى تأثیرى جهانى است كه تكامل بشرى را بر مبناى روحانى توصیه كند.‌» (4)
نبوّت، گوهرى كمیاب‏
سنّت پروردگار بر این است كه گوهرهاى گرانبها، كمیاب باشند و ارزان و آسان در اختیار آدمیان قرار نگیرند. در حقیقت، اقتضاى هر گوهر نفیس چنین است؛ چراكه اگر به آسانى در فراچنگ انسانها بود، از ارزش و بها مى‏ افتاد و در واقع در حقّ آن، ستم روا مى‏ شد.
از این رهگذر، گوهر «نبوّت» نیز چنین است كه خداوند آن را بر بالاترین چكاد جهان ملكوت نهاده است، تا هر كسى هوس دسترسى بدان پیدا نكند و سوداى دستیابى به آن را در سر نپروراند. به تعبیر زیباى شیخ الرئیس ابو على سینا «جَلَّ جَنَابُ الْحَقِّ عَنْ أنْ یكُونَ شَرِیعَةٌ لِكُلِّ وَارِد، اَوْ یطَّلِعَ عَلَیهِ اِلاَّ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِد؛ (5) آستان حق، والاتر از آن است كه رهگذر هر واردى باشد یا آنكه به هر دورانى، بیش از یكى بتواند آن را دریابد.‌»
در كتاب «مصنفات» علاء الدوله سمنانى در این باره مى‏ خوانیم: «نبوت، سرّى است الهى كه در بعضى بندگان خاصّ خود تعبیه فرموده است، و به وسیله آن سرّ، آنان را از بنى آدم، ممتاز گردانیده است؛ همان‏گونه كه آدمیان، افق اعلاى موجودات هستند، نبى، افق اعلاى آدمى‏ زاده است و افق اعلاى نبوت، پیامبران مرسل مى ‏باشند و افق اعلاى پیامبران مرسل، اولوالعزم هستند كه در رأس آنها، ختم نبوّت قرار دارد.‌» (6)
عطار نیز در باره «كمیاب‏بودن پیامبرانِ اسرارْ بین» مى‏ گوید:
صد هزاران مرد گم گردد مدام‏                         تا یكى اسراربین گردد تمام‏
كاملى باید در اوجانى شگرف‏                         تا كند غوّاصى این بحر ژرف (7)
***
صد هزاران سبزپوش از غم بسوخت‏                 تا كه آدم را چراغى برفروخت‏
صد هزاران طفل سر ببریده شد                       تا كلیم اللّه صاحب‏دیده شد
صد هزاران جان و دل تاراج رفت‏                        تا محمد یك شبى معراج رفت (8)
زمینه بعثت‏
خداوند به دلیل مِهرى كه به بندگانش دارد، هرگز آنها را به حال خود وا ننهاد، و هرگاه گمراهى و نادانى و تبه‏كاریهاى آنان به درازا كشید و امیدى بر هدایت و رهایى‏ شان نبود، پیامبرى به میان شان فرستاد، تا فرشته نجاتشان باشد، و آنان را به شاهراه هدایت رهنمون سازد.
حضرت على - علیه‏السلام - در زمینه بعثت رسول خاتم‏ صلى ‏الله‏ علیه ‏وآله چنین مى‏فرماید: «اَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْاُمَمِ وَاعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ، وَانْتِشَارٍ مِنَ الْاُمُورِ، وَتَلَظًّ مِنَ الْحُرُوبِ، وَالدُّنْیا كَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلَى حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا، وَ اِیاسٍ مِنْ ثَمَرِها، وَ اِغْوارٍ مِنْ مائِها، قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى‏، وَظَهَرَتْ اَعْلاَمُ الرَّدَى، فَهِىَ مُتَجَهِّمَةٌ لِاَهْلِهَا، عَابِسَةٌ فِى وَجْهِ طَالِبِهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَطَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَشِعَارُهَا الْخَوْفُ وَدِثَارُهَا السَّیفُ... (9)
اَرْسَلَهُ وَاَعْلاَمُ الْهُدَ ى دَارِسَةٌ وَمَنَاهِجُ الدِّینِ طَامِسَةٌ، فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَنَصَحَ لِلْخَلْقِ، وَهَدَى اِلَى الرُّشْدِ وَاَمَرَ بِالْقَصْدِ؛ (10)
[خداوند] پیامبر اسلام را هنگامى مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پیامبران پیشین، مدّتها گذشته بود و ملتها در خواب عمیقى فرو خفته بودند؛ فتنه و فساد، جهان را فراگرفته و اعمال زشت، رواج یافته بود؛ آتش جنگ، همه ‏جا زبانه مى‏ كشید و دنیا بى‏نور و پر از مكر و فریب گشته بود؛ برگهاى درخت زندگى به زردى گریاییده به میوه آن امیدى نبود؛ آب حیات، فروخشكیده و نشانه‏ هاى هدایت، كهنه و ویران شده بود؛ پرچمهاى هلاكت و گمراهى آشكار و دنیا با قیافه ‏اى زشت به مردم مى‏ نگریست، و با چهره ‏اى عبوس و غم‏ آلود با اهل دنیا رو به رو مى ‏شد. میوه درخت دنیا [در جاهلیت‏]، فتنه، و خوراكش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب و در بیرون، شمشیر [هاى ستم‏] حكومت داشت... [خداوند] پیامبرش را هنگامى فرستاد كه نشانه‏ هاى هدایت كهنه شده بود و راههاى دین ویران شده بود. او، حق را آشكار و مردم را نصیحت و خیرخواهى فرمود، و همه را به رستگارى هدایت و به میانه ‏روى فرمان داد.‌»
بعثت و خیرخواهى‏
بى‏ تردید خداوند، خیرخواه بندگانش و خواهان خوشبختى و سعادت آنان است؛ و نشانه آن، اینكه پیامبرانى دلسوز و خیرخواه كه آینه‏دار اسماء و صفات پروردگارند، به میان شان مى‏ فرستد، و از آنها مى‏ خواهد تا نسبت به مردم، بیش‏ترین مدارا و گذشت و حُسن خلق را به كار گیرند، تا بدین‏ گونه آدمیان از سر شوق و رغبت، دین حق را اختیار كنند و به سوى پروردگارشان برگردند. از این رهگذر، پیامبران همواره در میان مردم حضور داشتند و از انزوا دورى مى‏ جستند.
در حكایت است كه روزى حضرت داود - علیه ‏السلام - به صحرا رفت و از مردم، فاصله گرفت. خداوند به او وحى فرستاد: «اى داوود! چرا تو را تنها مى ‏بینم؟» عرض كرد: «شوق تو در دلم اثر كرد و مرا از مصاحبت با خلق باز داشت.‌»
خداوند فرمود: «برو و در میان آنان باش كه اگر بتوانى بنده گریخته ‏اى را به درگاه ما بازآرى، نام تو را در لوح محفوظ، از جمله سپه‏سالاران بزرگان ثبت خواهم كرد.‌» (11)
چنانچه اشاره شد، پیامبران - علیهم ‏السلام - آینه‏دار خیرخواهى پروردگارند و جز خیر و سعادت مردم را اراده نمى‏كنند، تا آنجا كه خداوند در قرآن مجید در مقام تعدیل خیرخواهى و دلسوزى حضرت رسول‏ صلى ‏الله‏ علیه ‏وآله مى‏ فرماید: «فَلَعَلَّكَ بَخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى‏ ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ یؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»؛ (12) «شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیرى [كار] شان تباه كنى.‌»
همچنین در آیه دیگر در این باره مى‏ خوانیم: «مَآ أَنزَلْنَا عَلَیكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى‏* إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن یخْشَى‏»؛ (13) «قرآن را بر تو نازل نكردیم تا به رنج افتى؛ جز اینكه براى هر كه مى‏ ترسد، پندى باشد.‌»
در باره خیرخواهى رسول اكرم‏ صلى‏ الله ‏علیه‏ وآله داستانى از ایشان در دفتر سوم مثنوى آمده كه شنیدنى است:
در یكى از جنگها عده ‏اى از كفّار به اسارت در آمدند. چون حضرت رسول‏ صلى ‏الله‏ علیه ‏وآله از برابر آنها مى‏ گذشت تبسّم مى‏ كرد. در این هنگام، یكى از آن اسرا گفت: «اگر تو پیامبر بودى، این‏گونه بر ما نمى ‏خندیدى و بر اسارت ما شادمان نمى ‏شدى.‌»
پیامبرصلى ‏الله‏ علیه‏ وآله در پاسخ فرمود: «خنده من براى تحقیر و كوچك ‏نمودن شما نیست؛ بلكه بدان دلیل مى‏خندم كه آیا باید شما را به بند كشانید و به اجبار به سوى بهشت سوق داد؟ چرا با اختیار خود این راه سعادت و خوشبختى را اختیار نمى‏ كنید؟»
زان نمى‏خندم من از زنجیرتان‏                       كه بكردم ناگهان شبگیرتان‏
زان همى خندم كه با زنجیر و غل‏                مى‏كشمْتان سوى سروستان و گل‏
اى عجب كز آتش بى‏زی نهار                          بسته مى‏آریمتان تا سبزه‏زار
از سوى دوزخ به زنجیر گران‏                       مى‏كشمْتان تا بهشت جاودان (14)
شیخ الرئیس ابو على سینا نیز مى ‏گوید: «چگونه مى‏ شود كه خداوند در مقام خیرخواهى انسان و براى آسودگى او و لذت‏بردن وى از زندگى مادى، به وى پلك، چشم و مژه عطا فرماید، و كف پاى او را براى آسان‏تر راه رفتن گود كند، با آنكه هیچ‏ یك از این امور، ضرورى نمى‏ ماید؛ امّا از روح وى غافل بماند و براى خوشبختى معنوى و سعادت اخروى وى پیامبرى به میان شان نفرستد؟!» (15)
از این رهگذر، باید گفت مبلّغ راستین، كسى است كه پا جاى پاى پیامبر خاتم ‏صلى ‏الله علیه ‏وآله مى ‏نهد، و در آنچه مى‏گوید و رفتار مى ‏كند، خیر مردم را در نظر مى‏ گیرد، و در این باره براى او تفاوتى ندارد كه همه مردم خواهان او باشند و یا برخى از آنها از حضور وى ناخشنود باشند؛ بلكه او خیر همه را مى‏ خواهد و مى‏ كوشد كه راه سعادت را به این گروه نیز بنمایاند.
بعثت و انقلاب فرهنگى و علمى‏
براى یك انقلاب سازنده و فراگیر در همه زمینه ‏هاى اقتصادى، اجتماعى و سیاسى، پیش از هر چیز، به انقلاب فرهنگى نیاز است؛ چرا كه تا در فرهنگ یا همان نگرشها و باورهاى انسانها دگرگونىِ شایسته ایجاد نشود، در دیگر زمینه‏ ها انقلابى ایجاد نخواهد شد. به عبارتى دیگر، بدون آنكه در درون افراد، تحوّلى صورت پذیرد، در بیرون هیچ‏گونه دگرگونى رخ نخواهد داد. رسول خداصلى ‏الله ‏علیه ‏وآله از نخستین لحظه ‏هاى بعثت این پیام اساسى را مطرح مى ‏كرد كه «قُولُوا لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللّه تُفْلِحُوا؛ (16) بگویید لا اله الاّ اللّه تا رستگار شوید.‌» این سخن، به همین انقلاب فرهنگى و درونى اشاره مى ‏كند، چرا كه بزرگ‏ترین اثر این كلمه توحیدى آن است كه به افراد، نگرش و باورى توحیدى مى‏ بخشد، و آن‏گاه كه به نهاد و اندیشه آنان رنگ خدایى بخشید، راه رسیدن به انواع خیرات و پیشرفتهاى مادى و معنوى را هموار خواهد كرد. چنین كسى، چون نگرشى توحیدى و خدایى دارد، در پیشرفت هاى دنیوى خویش، همیشه خدا را در نظر دارد، و در عین حال كه به دنیا و سامان دادن به كارهاى مادى خویش مى‏پردازد، از حرص و زراندوزى به دور است، و آن‏گاه كه مى ‏خواهد در طبیعت، تصرّف كند، براساس معیارهاى اخلاقى و دینى اقدام مى‏ كند؛ نه از روى خواهش هاى بى‏ حساب نفسانى.
خلاصه اینكه پیامبر اكرم‏ صلى ‏الله ‏علیه‏ وآله انقلاب عظیم علمى و فرهنگى ایجاد كرد. در حقیقت، دگرگونیهاى اجتماعى در جامعه پس از بعثت، برخاسته از این نهضت علمى - فرهنگى بود. مبارزه با جهل كه سراسر زندگى مردمان عصر بعثت را فراگرفته بود، از اصلى‏ترین دغدغه‏هاى پیامبر اسلام‏ صلى ‏الله ‏علیه‏ وآله بود. آن جناب، در آغاز ورود به مدینه، عبد اللّه بن سعید را مأمور كرد تا به مردم مدینه، خواندن و نوشتن بیاموزد. وى پس از جنگ بدر، یكى از راههاى آزادى اسیران باسواد را آموزش خواندن و نوشتن به ده نفر از نوجوانان و جوانان مدینه قرار داد. آن حضرت، پیوسته به نوشتن معارف و دانش ها توصیه مى‏كرد و یكى از حقوق فرزندان را بر پدر، آموزش كتابت به او مى‏دانست.
هنوز چند سال از هجرت به مدینه نگذشته بود كه حلقه‏ هاى علمى فراوانى در گوشه و كنار مسجد پیامبر تشكیل شد، و این در حالى بود كه جنگ و جهاد در راه خدا و مبارزه با دشمنان دین، یكى از دغدغه ‏هاى اصلى مسلمانان به شمار مى‏ رفت.
همین سفارش ها به علم ‏آموزى و تكریم عالمان سبب شد كه نهضت قلم پدید آید و همان مردمى كه افراد باسوادشان انگشت‏ شمار بودند، چنان به دانش و خواندن و نوشتن رو آورند كه گروهى از آنان در مدینه، چند زبان آموختند و توانستند پیام اسلام را با زبانهاى گوناگون به سراسر جهان ابلاغ كنند.‌» (17)
بعثت و شكوفایى عقلها
همان‏گونه كه از خطبه اوّل نهج البلاغه استفاده مى‏ شود، پیامبران برانگیخته نشدند تا به مردم، عقل و خِرد ببخشند؛ بلكه آمدند تا آن را شكوفا سازند. در حقیقت، پیامبران به بذرافشانى خردورزى در سرزمین جان انسانها نپرداختند؛ بلكه مبعوث شدند تا بذرهاى عقل و معنویت را كه خداوند در نهاد آدمیان افشانده بود، پرورش داده، شكوفا كنند. فرموده حضرت على - علیه‏السلام - در این باره این است: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ اِلَیهِمْ اَنْبِیاءَهُ لِیسْتأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ... وَیثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛ (18) پس [خداوند] پیامبران خود را مبعوث و آنان را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان باز جویند... و گنج هاى پنهانى عقلها را در آنان برانگیزند و آشكار سازند.‌»
بنابراین، پیامبران چیزى به انسان نمى ‏دهند كه در او نبوده است؛ بلكه آنچه دارد را پرورش مى‏ دهند و گوهر وجود او را آشكار مى‏ سازند. حتى برخى معتقدند، همه تعلیماتى كه به انسانها داده مى‏ شود، عنوان یادآورى دارد؛ چرا كه ریشه علوم در درون جان انسانها نهفته است و پیامبران با تعلیمات خویش، آنها را از درون جان انسان ظاهر مى‏ كنند. گویى علوم، همانند منابع آبهاى زیرزمینى هستند كه با حفر چاه ها، بر سطح زمین جارى مى ‏شوند.‌» (19)
پیامبرى از جنس مردم‏
با آنكه خداوند مى‏توانست از جنس فرشتگان، پیامبرانى به سوى آدمیان بفرستد، براساس حكمت و مصلحت خویش، پیامبرانش را هم سنخ انسان هاى خاكى قرار داد، و از دل موجودات خاكى، نهال نبوّت را برآورد؛ چراكه پیامبر باید كسى باشد كه به واسطه همنوعى او با انسانها، به‏ طور كامل، شرایط آنها را - از نظر فیزیكى و جسمى با انواع غرایز تأثیرگذار - درك كند، و از این رهگذر، با دشوارى رهاشدن از دام شهوات و هواهاى نفسانى كاملاً آگاه باشد.
چنین آگاهیهایى پیامبر را مدد مى ‏كند تا در راه تبلیغ، هرگز از جاده مدارا، دلسوزى و مهربانى، گام بیرون ننهد، از قضاوت شتابزده در باره آنها بپرهیزد، و خود را تافته جدابافته از مردم نپندارد.
در قرآن كریم مى‏ خوانیم:‌».. بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ...‌»؛ (20) ‌».. [خداوند] در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت...‌»
افزون بر این، مهم‏ترین قسمت برنامه تربیتى پیامبران، تبلیغات عملى آنها است؛ به این معنا كه اعمال آنها بهترین سرمشق و وسیله تربیت است؛ زیرا با «زبان عمل»، بهتر از هر زبان دیگر مى ‏توان تبلیغ كرد، و این در صورتى امكان‏پذیر است كه تبلیغ‏كننده از جنس تبلیغ‏شونده باشد با همان خصایص جسمى و با همان غرایز و ساختمان روحى.
اگر پیامبران از جنس فرشتگان بودند، این سؤال براى مردم پیش مى‏آمد كه گناه‏ نكردن آنها امرى طبیعى است و فضیلتى براى آنان به شمار نمى‏آید؛ چراكه آنها غرایز گوناگون بشرى ندارند، و به این ترتیب، برنامه تبلیغات عملى آنها تعطیل مى ‏شد. (21)
بعثت و خُلق پیامبر
رسول گرامى اسلام ‏صلى‏ الله ‏علیه ‏وآله پیش از بعثت نیز از خُلق و خویى شایسته و زیبا برخوردار بود؛ این‏گونه نبود كه آن حضرت، مانند دیگر مردمان، بى‏بهره از اخلاق خدایى، و یا برخوردار از خُلقى معمولى و متعارف به همراه ضعفها و عیبها باشد و آن‏گاه با حادثه بعثت، دگرگونى و تحوّلى ناگهانى در جان او ایجاد شده باشد؛ بلكه آن حضرت، نخست دل و روح خویش را از همه ناشایست ها پیراسته و قلب خویش را صفا و جلا بخشید؛ آن‏گاه گوهر نبوّت به او عطا شد.
خداوند متعال در قرآن كریم خلق زیباى رسول اكرم‏ صلى‏ الله‏ علیه ‏وآله را چنین مى ‏ستاید: «اِنّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»؛ (22) «اى پیامبر! تو داراى خُلق بزرگى هستى.‌»
آرى، همان اخلاق شایسته پیامبر گرامى اسلام بود كه نه تنها زمینه را براى بعثت ایشان فراهم آورد؛ بلكه در راستاى تبلیغ دین خدا، همواره او را یارى كرد. و این، امر مهمّى است كه تمامى مبلّغان دین، بایستى همیشه در نظر داشته باشند.
بعثت و دنیاى مردم‏
هدف اصلى بعثت رسول خاتم ‏صلى‏ الله‏ علیه ‏وآله - همان‏گونه كه از آیه دوم سوره مباركه جمعه استفاده مى‏ شود - پالایش قلب و فراگرفتن كتاب و حكمت بود؛ امّا سامان دادن به دنیاى انسانها نیز در دایره رسالت پیامبر اكرم‏ صلى ‏الله ‏علیه ‏وآله قرار داشت، و آن حضرت به شكوفاسازى دنیاى مسلمانان نیز توصیه مى ‏كرد.
رسول خدا در آغاز دعوت خویش چنین فرمود: «اِنِّى وَاللّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِى الْعَرَبِ جَاءَ قَومَهُ بِاَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُكُمْ بِهِ، اِنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ؛ (23) به خدا سوگند من جوانى را در میان عرب نمى‏ شناسم كه براى قوم خود چیزى برتر از آنچه من براى شما آورده‏ام آورده باشد؛ من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام.‌»
آن حضرت در حدیثى دیگر مى ‏فرماید: «لَیسَ خَیرُكُمْ مَنْ عَمِلَ لِدُنْیاهُ دُونَ آخِرَتِهِ وَلاَ مَنْ عَمِلَ لِآخِرَتِهِ وَتَرَكَ دُنْیاهُ وَاِنَّمَا خَیرُكُمْ مَنْ عَمِلَ لِهَذِهِ؛ (24) بهترین شما كسى نیست كه فقط براى دنیاى خود بدون در نظر گرفتن آخرت كار كند، و نیز برترین شما كسى نیست كه تنها براى آخرتش بكوشد و دنیا را رها كند؛ بلكه بهترین شما كسى است كه هم براى دنیا كار كند و هم براى آخرت.‌»
رسول خداصلى ‏الله ‏علیه ‏وآله هم نیروى شاداب روحى و هم طراوت فزاینده جسمانى، هر دو را دارا بود؛ به طورى كه آن حضرت، هم باصفا و خشوع كامل به عبادت حق مى‏ پرداخت و هم مانند دیگران به زندگى بشرى خود ادامه مى‏ داد و در حدود شرع از لذتهاى دنیوى نیز بهره مى‏ جست. به همین دلیل وجود مقدّس آن حضرت نماینده یك انسان كامل و یك شخصیت نمونه بود كه كلیه قواى جسمانى و روانى انسانى در او متعادل شده بود. اساساً در اسلام نه رهبانیتى وجود دارد كه با ارضاى انگیزه‏ هاى جسمانى مخالف باشد و در جهت سركوب آن عمل كند و نه نوعى اباحه مطلق كه انگیزه‏ هاى جسمانى را به طور كامل ارضا كند. اسلام، خواهان هماهنگى انگیزه‏ هاى جسم و روح و در پیش‏گرفتن راه میانه‏اى است كه به ایجاد تعادل میان جنبه‏ هاى مادى و معنوى انسان بی نجامد. (25)
از دیدگاه امیر مؤمنان على - علیه‏ السلام - نیز با آمدن پیامبر اسلام‏ صلى ‏الله ‏علیه‏ وآله اوضاع پریشان مردم رو به سامان نهاد و آسیاب زندگى‏ شان به چرخش افتاد. خود آن حضرت با بهره‏ گیرى از تعالیم رسول اكرم‏ صلى‏ الله ‏علیه ‏وآله عمران و آبادى شهرها را یكى از برنامه ‏هاى اصلى زمامداران مسلمان مى‏ شمارد و به كارگزاران خود سفارش مى‏ كند كه پیش از گرفتن مالیات، در آبادى و رفاه اقتصادى سرزمین هاى اسلامى بكوشند. (26)
رسول خداصلى‏ الله‏ علیه‏ وآله براى بهبود وضعیت اقتصادى مردم، برنامه‏ هاى ویژه‏اى را به كار بست كه عملى‏ شدن برخى از آنها در صدر اسلام، توانست وضعیت اقتصادى جامعه را دگرگون سازد. برخى از اصول و برنامه‏ هاى اقتصادى پیامبر اكرم‏ صلى‏ الله ‏علیه‏ وآله را مى‏توان چنین برشمرد: تأكید بر انفاق مال، وجوب زكات، عدالت اقتصادى، تعاون اجتماعى، كار و تلاش، قناعت در مصرف، تلاش براى نابودى فقر اقتصادى، مبارزه با گران‏فروشى و سرمایه ‏داران بى‏درد و تحریم معاملات ربوى، احتكار، اسراف و تبذیر. (27)
نكته پایانى در این باره آنكه، دلیل اصلى توجه اسلام و رسول اكرم‏ صلى‏ الله‏ علیه‏ وآله به دنیا و سامان‏ بخشیدن به آن، اثرگذاربودن آن در سعادت اخروى است. بى‏ گمان براى برخوردارى از آخرتى آباد، نمى‏ توان از دنیاى آباد چشم پوشید و معمولاً میان دنیایى مطلوب و آخرتى مطلوب، ارتباطى در خور توجه وجود دارد؛ همان‏ گونه كه خاتم انبیاصلى‏ الله‏ علیه‏ وآله در بیانى دل نشین مى‏ فرماید: «اَللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِى الْخُبْزِ وَلاَ تُفَرِّقْ بَینَنَا وَبَینَهُ فَلَولاَ الْخُبْزُ مَا صَلَّینَا وَلاَ صُمْنَا وَلاَ اَدّینَا فَرَائِضَ رَبِّنَا عَزَّوَجَلّ؛ (28) پروردگارا! نان را برایمان مبارك گردان و بین ما و آن جدایى می نداز [كه‏] اگر نان نباشد نه مى‏ توانیم نماز بخوانیم و نه روزه بگیریم و نه دیگر واجبات پروردگار عزّوجلّ را انجام دهیم.‌»
رسول خداصلى‏ الله‏ علیه‏ وآله در حدیثى دیگر مى‏ فرماید: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوَى اللّهِ الْمَالُ؛ (29) مال براى پرهیزگارى، چه كمك خوبى است.‌» و همچنین فرمود: «لاَ تَسُبُّوا الدُّنْیا فَلَنِعْمَ الْمَطِیةُ لِلْمُؤْمِنِ، عَلَیهَا یبْلُغُ الْخَیرَ وَعَلَیهَا ینْجُو مِنَ الشَّرِّ؛ (30) دنیا را ناسزا مگویید كه [دنیا] چه مركب خوبى براى مؤمن است كه با استفاده از این مركب، به خیر و خوبى مى‏ رسد و از شرّ و بدى رها مى‏ شود.
به تعبیر مولوى:
مال را كز بهر دین باشى حَمول‏                    نعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول‏
چیست دنیا؟ از خدا غافل‏ شدن‏                    نى قماش و نقره و فرزند و زن‏
آب در كشتى هلاكِ كشتى است‏                 آب اندر زیر كشتى پشتى است (31)
عطار نیشابورى نیز با توجه به نقش رسیدگىِ مشروع و معقول به خواسته ‏هاى غرایز مادى و امور دنیوى در زمینه‏ سازبودن معنویت و شكوفایى روحى انسان مى‏ گوید:
نَفْس سگ را استخوانى مى‏ دهم‏                روح را زین سگ امانى مى‏ دهم‏
نفْس را چون استخوان دادم مدام‏                 جان من زان یافت آن عالى‏ مقام (32)

پی‌نوشــــــــــــت‌ها:

1) كلیات خمسه، حكیم نظامى گنجه ‏اى، تهران، امیركبیر، هفتم، 1377، ص 453.
2) انبیاء/ 107.
3) نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتى، خ 1، فراز چهارم.
4) سیرى در سیره نبوى، شهید مطهرى، تهران، صدرا، بیست و یكم، 1378، برگرفته از ص 12، 13، 16، 17 و 18.
5) الاشارات والتنبیهات ابو على سینا، شرح: خواجه نصیر الدین طوسى و قطب الدین رازى، قم، نشر بلاغت، اوّل، 1375، ج 3، ص 394.
6) مصنّفات، علاء الدوله سمنانى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، دوم، 1383، ص 227.
7) منطق الطیر، عطار نیشابورى، تهران، جامى، اوّل، 1379،ص 152.
8) همان، ص 156.
9) نهج البلاغه، خ 89.
10) همان، خ 195.
11) رساله قشیریه، عبد الكریم بن هوازن قشیرى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، هفتم، 1381، ص 576 و 577.
12) كهف/ 6.
13) طه/ 2 و 3.
14) مثنوى معنوى، مولوى، دفتر سوم، بیت 4577، 4578 و 4579.
15) الالهیات من كتاب الشفاء، ابن سینا، تحقیق: آیت اللّه حسن‏زاده آملى، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، اوّل، 1376، ص 488.
16) خاتم پیامبران، ج 1، ص 540.
17) دانشنامه امام على - علیه ‏السلام -، زیر نظر على اكبر رشاد، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، دوم، 1382، ج 3، ص 66، مقاله از: حسن یوسفیان و احمدحسین شریفى.
18) نهج البلاغه، خ 1.
19) پیام امام، (شرح تازه بر نهج البلاغه)، آیت اللّه مكارم شیرازى، بى‏تا، اوّل، 1375، ج 1، ص‏216، 219 و 220.
20) آل عمران/ 164.
21) تفسیر نمونه، جمعى از نویسندگان، زیرنظر آیت اللّه مكارم شیرازى، تهران، دار الكتب الاسلامیة، سى‏ام، 1380، ج 3، ص 182 و 183.
22) قلم/ 4.
23) الحیاة، محمدرضا، محمد و على حكیمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، اوّل، 1380، ج‏6، ص 734.
24) فلسفة الاخلاق فى الاسلام، محمدجواد مغنیه، بیروت، دار العلم للملایین، 1977، ص 194 و 195.
25) قرآن و روان‏شناسى، دكتر محمد عثمان نجاتى، ترجمه: عباس عرب، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چهارم، 1377، ص 328 و 329.
26) نهج البلاغه، ن 53.
27) دانشنامه امام على - علیه ‏السلام -، ج 3، ص 64 و 65، مقاله از: حسن یوسفیان و احمدحسین شریفى.
28) الحیاة، ج 3، صص 291 و 292.
29) كنز العمّال، متقى هندى، عمان، بیت الافكار الدولیه، 1935، ج 1، ص 337، ح 6342 و 6343.
30) همان.
31) مثنوى معنوى، دفتر اوّل، بیت 984، 985 و 986.
32) منطق الطیر، فرید الدین عطار نیشابورى، تهران، جامى، اوّل، 1379، ص 47.

برچسب‌ها: