یک کتاب در یک مقاله:

22:12 - 1395/02/29

احمد بن موسی (ع)؛ «آفتاب شیراز»

محمد زراعی نورآبادی

بیش از هزار و دویست سال است که منطقه فارس متبرک به وجود احمد بن موسی است. او یکی از شخصیتهای معنوی و از رجال بزرگ شیعه به شمار می رود. احمد فرزند و برادر امام و فرزند و برادر شهید است. پدرش موسی بن جعفر (ع) یگانه عصر و هفتمین ستاره آسمان ولایت و مادرش ام احمد از زنان فاضله دوران خویش بود.

احمد بن موسی در عبادت حق، پرهیزگاری، زهد، کرامت نفس و جوانمردی زبانزد همگان بود و بزرگواریش سبب گردید، در طول حیاتش مردم دو بار به عنوان امام با او بیعت کنند و در هر دو بار او مردم را به مسیر صحیح هدایت کرد.

پس از هجرت حضرت رضا (ع) چون تحمل فراق برادر برایش ناگوار شد، با جمعی کثیر، راهی ایران شد در نزدیکی شیراز گرفتار حیله گریهای مأمون شد و احمد پس از نبردی نابرابر به شهادت رسید و به دلیل خفقان موجود سالها قبرش بر شیعیان مخفی ماند تا اینکه در زمان «عضدالدوله دیلمی» و در پی واقعه ای شگفت، قبر آن بزرگوار آشکار شد.

از آن زمان تاکنون شیعیان، به ویژه فارس نشینان مانند پروانگان، گرد بارگاه نورانی آن حضرت در طواف اند. کرامتی که شیعیان با توسل به این بزرگوار مشاهده کرده اند موجب شده است تا علاقه مندان آن حضرت از راههای دور و نزدیک به زیارت او بیایند و کسب فیض نمایند. مردم فارس نیز از اینکه پذیرای زیارت کنندگان اویند همیشه بر خود می بالند.

از نگاه نور

امام کاظم (ع) عنایت ویژه ای به احمد بن موسی (ع) داشت و او را بر برخی دیگر از فرزندانش مقدم می داشت.

شیخ مفید ـ از علمای قرن چهارم ـ درباره شخصیت احمد بن موسی و علاقه امام کاظم (ع) به او می گوید: «احمد بن موسی مردی کریم و پرهیزگار بود و حضرت موسی بن جعفر (ع) او را دوست می داشت و آبادیی که به «یسیره» شهرت داشت به او هبه نمود. گفته می شود یک هزار بنده در راه خدا آزاد نمود.»[1]

«احمد بن موسی (ع) یکی از پنج نفری است که امام موسی کاظم (ع) او را در اجرای وصیتش با امام رضا (ع) شریک دانسته است.»[2]

شیخ مفید در ضمن روایتی از اسماعیل بن موسی بن جعفر توجه و علاقه فراوان امام نسبت به احمد بن موسی (ع) را این گونه نقل می کند: پدرم همراه فرزندانش به قصد دیدن اموالش از مدینه بیرون آمد. اطراف ـ برادرم ـ احمد را بیست نفر از خدمتگزاران پدرم گرفته بودند، به صورتی که اگر احمد می ایستاد آنان نیز به احترامش می ایستادند و اگر می نشست آنان هم می نشستند. در چنین شرایطی تا احمد از پدرم غافل می شد، پدرم مخفیانه با گوشه چشم، نگاههای محبت آمیزی به او می کرد و چشم از او برنمی داشت و ما متفرق نمی شدیم، تا آن گاه که احمد از جمع ما بیرون می رفت.»[3]

ام احمد

مادر احمد بن موسی به «ام احمد» شهرت داشت. امام موسی بن جعفر (ع) نیز در وصایا و سخنانش از او با همین لقب یاد نمود.[4]

ام احمد سه فرزند داشته است: احمد، محمد و حمزه. وی از داناترین و باتقواترین زنان روزگار خویش شمرده می شد و امام کاظم (ع) او را بسیار دوست می داشت. پس از سفر هارون الرشید به مدینه و مشاهده نفوذ معنوی امام کاظم (ع) وترس از فرو ریختن حکومت غاصبانه خویش، فرمان دستگیری امام را صادر کرد. ام احمد در بین همسران آن حضرت نزد امام کاظم (ع) احترام و موقعیت ویژه ای داشت؛ از این رو امام قبل از حرکت به سوی بغداد، ودیعه های امامت را ـ اشیای موروثی از پیامبر ـ به او سپرد و رازهای امامت را فقط به او بیان کرد. آن گاه حضرت امام کاظم (ع) را در پی فرمان هارون، درس ال 179 به سوی بغداد بردند. ام احمد که مورد وثوق و اعتماد کامل امام بود، سالها رازهای حضرت را مخفی داشت تا آن گاه که متوجه شهادت امام کاظم (ع) گردید.

امام در لحظه سفر به سوی بغداد، به ام احمد فرمود: «کلّ من جانک و طالب منک هذه الامانۀ فی ایّ وقت من الاوقات، فاعلمی  بانّی قد استشهدتُ و انّه هو الخلیفه من بعدی و الامام المقرض الطاعۀ علیک و علی سائر النّاس؛[5] هر شخصی که به تو مراجعه کرد و این امانت را خواست در هر زمانی که باشد، بدان که من شهید شده ام و آن شخص، جانشین بعد از من و امام واجب الطاعه بر تو و دیگر مردمان است.»

امام کاظم (ع) دوبار دوبار گرفتار زندان هارون شد که مرحله دوم، چهار سال به درازا کشید تا اینکه در سال 183 ق روز 25 رجب، در زندان پس از تحمل سختی های فراوان به دست سندی بن شاهد به شهادت رسید. علی بن موسی (ع) اولین کسی بود که به شهادت پدر آگاهی یافت.

از دیگر فضایل ام احمد این بود که امام (ع) در مدت چهار سالی که در زندان بود، امام رضا (ع) را مأمور کرد که شبها در خانه ام احمد بخوابد.

شیخ کلینی به سند خود از خدمتکار خانه امام موسی بن جعفر (ع) مسافر، نقل می کند آن گاه که ابو ابراهیم، موسی بن جعفر (ع) را ـ به سوی بغداد ـ می بردند، آن حضرت به فرزندش، امام رضا (ع) دستور داد: همیشه تا وقتی که زنده است شبها در منزل آن حضرت بخوابد.

مسافر می گوید: ما هر شب بستر امام رضا (ع) را در دهلیز خانه می انداختیم و آن حضرت بعد از صرف شام در آنجا می خوابید و صبح به خانه خویش می رفت. یک شب که بستر حضرت را انداخته بودیم حضرت نیامد. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما نیز از نیامدن آن حضرت سخت پریشان شدیم. وقتی روز شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد ام احمد رفت و فرمود: «هر آنچه پدر به تو سپرده، بیاور.» ام احمد بی درنگ فریادی کشید و سیلی بر رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: «به خدا مولایم وفات کرد.» حضرت رضا (ع) مانع گریه و زاری او شد و فرمود: «مبادا سخنی بگویی و آن را اظهار کنی تا خبر شهادت پدرم به حاکم مدینه برسد. آن گاه ام احمد زنبیلی را با دو یا چهار هزار دینار نزد ایشان آورد و به امام رضا (ع) تحویل داد.

ام احمد که برگزیده و محرم راز امام هفتم بود، این گونه ماجرای فوق را بیان می کند: آن حضرت روزی محرمانه به من فرمود: «این امانت را نزد خود حفظ کن. کسی را از آن آگاه نساز، تا مرگ من فرا رسد، چون من درگذشتم، هر کس از فرزندان من نزد تو آمد و آن را مطالبه کرد، به او تحویل بده و بدان که من از دنیا رفته ام.» اکنون به خدا نشانه ای که آقایم فرموده بود ظاهر شد. امام رضا (ع) آن امانتها را گرفته و همه را دستور به خودداری داد تا اینکه خبر درگذشت امام هفتم به مدینه رسید... روزها را شمردیم و حساب کردیم معلوم شد که همان وقتی که امام رضا (ع) برای خوابیدن نیامد آن حضرت به شهادت رسیده بود.[6]

پس از شهادت امام هفتم (ع)  اولین کسی که با وی بیعت نمود، ام احمد بود. مردم مدینه نیز برای عرض تسلیت به خانه «ام احمد» مراجعه می کردند و این همه، دلایل آشکار بر شخصیت والای این بانو است.

جلوه های پارسایی در سیمای احمد

احمد از پارساترین و عابدترین صالحان زمان خود و مردی کریم و پرهیزگار بود. می گویند یک هزار بنده در راه خدا آزاد کرد، چنان که برخی شعرا این مطلب را به نظم کشیده و گفته اند:

شاه چراغ احمد بن کاظم

اعتق الفاً سید الاعاظم[7]

در تقوا و پارسایی او همین بس که پس از شهادت پدرش، با اینکه مردم مدینه برای عرض تسلیت به خانه مادر او آمدند و با او به عنوان جانشینی امام هفتم (ع) بیعت کردند. اما او از آنان برای برادرش علی بن موسی (ع) بیعت گرفت.

جوانمردی احمد بن موسی

منزلت احمد بن موسی (ع) سبب شد پس از شهادت امام هفتم، مردم به در خانه مادرش بیایند و گمان ببرند که احمد، جانشین پدر است. احمد بن موسی (ع) که متوجه منظور مردم گردید، و خود هم می دانست که علی بن موسی الرضا (ع) جانشین پدر است، چیزی به مردم مدینه نگفت. مردم هم با وی بیعت کردند. پس از بیعت گرفتن، احمد بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت خواند. آن گاه چنین لب به سخن گشود: «ای مردم، همچنان که تمام شماها در بیعت من هستید، من نیز در بیعت برادرم، علی بن موسی الرضا (ع)، می باشم. پیشوا و جانشین بعد از پدرم اوست؛ آری او ولی خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است به هر چه او فرمان داد فرمانبرداری کنیم.»[8]

تمام آنانی که شاهد جوانمردی و پارسایی احمد بودند و کلامش را از جان و دل پذیرا شدند و در حالی که احمد بن موسی (ع) جلودارشان بود، از مسجد خارج شدند و جلوی خانه علی بن موسی الرضا (ع) گرد آمدند و با او بیعت کردند. احمد بن موسی نیز مجدداً با امام خویش بیعت کرد و امام رضا (ع) در حق او دعا کرد.

تا زمانی که علی بن موسی (ع) در مدینه حضور داشت احمد بن موسی نیز در خدمت او و یار و یاورش بود.

هجرت به ایران

امام رضا (ع) در سال 183 ق و در سن 35 سالگی عهده دار امامت شیعیان شد. دوره امامت ایشان که بیست سال بود، مصادف با خلافت هارون الرشید، محمد امین و مأمون بود. بعد از مرگ محمّد امین پس از کشمکشها و شورشهای مخالف، خلافت به دست مأمون افتاد؛ اما او از ناحیه علویان هراس داشت و دلیل اصلی آن نیز موقعیت معنوی امام رضا (ع) بود. مأمون تصمیم گرفت حکومت خود را از ناحیه علویان در امان نگه دارد. مطمئن ترین راه نزدیکی به امام رضا (ع) و آرام نگه داشتن علویان را انتخاب کرد. او در سال 200 هجری قمری حضرت رضا (ع) را بر خلاف میل قلبی اش مجبور کرد تا از مدینه به مرو هجرت کند. عموم شیعیان، نیّت باطنی مأمون را نمی دانستند و همین جهل عمومی، سبب شد سیل هجرت سادات و علویان به سوی ایران سرازیر شود. در این میان دو کاروان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. یکی کاروانی که سرپرستی آن به عهده حضرت معصومه& بود و دیگری، کاروانی که به کاروانسالاری احمد بن موسی (ع) روانه ایران شد. تعداد جمعیت کاروان احمد بن موسی (ع) ظاهراً قابل توجه بوده است. در برخی منابع، جمعیتشان را تا پانزده هزار نفر هم نوشته اند. تعداد زیادی از سادات ونزدیکان امام هشتم علاوه بر احمد و محمد و حسین از فرزندان امام کاظم (ع) در این کاروان حضور داشتند.

سبب هجرت

در اینکه چرا احمد بن موسی (ع) با این جمعیت تصمیم به هجرت گرفت منابع تاریخی دو علت ذکر کرده اند:

1. پس از شنیدن خبر شهادت حضرت رضا (ع) به قصد خونخواهی عازم ایبران شد. لباب الانساب در این باره می گوید: «حضرت احمد بن موسی در دارالسلام بغداد سکونت داشت. زمانی که قضیه شهادت حضرت رضا (ع) را شنید بسیار محزون شد و بسیار گریست. آن گاه از بغداد به قصد خونخواهی حرکت کرد و با سه هزار نفر از امامزادگان به قصد جنگ با مأمون حرکت کرد. چون به قم رسیدند، با یکی از سرداران مأمون در قم جنگید و جماعتی از ایشان به شهادت رسیدند و همانجا مدفون شدند. پس از ورود به ری نیز با لشکر مأمون درگیر شد و جمعی دیگر از یارانش شهید و همانجا مدفون شدند که زیارتگاهی در آنجا دارند. چون به اسفراین از نواحی خراسان رسیدند در سرزمینی سخت بین دو کوه پناه گرفتند و لشکر مأمون بر آنان حمله ور شد و پس از نبردی [سخت] شهید شدند و احمد بن موسی نیز همانجا شهید و قبرش در آنجا زیارتگاه است.[9]

مؤلف «هزار مزار» نیز می گوید: «سید امیر احمد بعد از وفات برادر بزرگوار به قتال مجوسان به شیراز نزول فرمود.»[10]

2. علت اصلی مهاجرت احمد بن موسی و همراهان، دیدار با حضرت رضا (ع) بوده است؛ زیرا تحمل دوری حضرت رضا (ع) برای احمد و دیگر برادران و خویشاوندان بسیار سخت بود. بنابراین با هماهنگی قبلی عازم ایران شدند.

با دقت در منابع و متون تاریخی، این نکته روشن می شود که هجرت احمد بن موسی به ایران، پس از شهادت امام حضرت رضا نبود و آن حضرت، زمانی که وارد ایران شد، خبر شهادت برادرش را شنید.

فرصت الدوله نیزن همین نظریه را نقل کرده است: «در عهد مأمون با جماعتی کثیر اراده شیراز فرمود که از آنجا به خراسان به خدمت برادر خود حضرت رضا (ع) رفته باشد.»[11]

سلطان الواعظین، مؤلف «شبهای پیشاور» معتقد است: احمد بن موسی و دیگر امامزادگان با کسب اجازه قبلی از مأمون و به قصد دیدار برادر، عازم ایران شده بودند.[12] ظاهراً این کاروان، زمانی که به شیراز رسیده اند، مصادف با شهادت حضرت رضا (ع) و زمانی بوده است که مأمون، تغییر سیاست داده و نیت باطنی خود را نسبت به برخورد با علویان آشکار ساخته بود؛ چنان که در ماجرای نبرد احمد بن موسی با قتلغ خان، حاکم شیراز، پس از چندین بار پیروزی امامزادگان بر سپاهیان مأمون، قتلغ خان توانست با اعلام خبر شهادت حضرت رضا (ع) سبب تضعیف روحیه برخی از همراهان احمد بن موسی (ع) شود.

از آنجا که اکثر قریب به اتفاق مورخان معتقدند که مدفن احمد بن موسی (ع) در شیراز است، به نظر می رسد که ایشان پس از ورود به ایران و رسیدن به نزدیکی شیراز خبر شهادت برادرش را شنیده است؛ در نتیجه آن نقلی که می گوید: ایشان از بغداد به قصد خونخواهی عازم ایران شد، صحیح به نظر نمی رسد. چون در این صورت، دلیلی نداشت که از ناحیه جنوبی که شیعیان کمتری داشت، عازم ایران شود و همچنین از ناحیه مرکزی، هم راه نزدیک تر بود و هم در مسیر شهرهای شیعه نشین بوده و احمد می توانست از آنان کمک بخواهد.

چگونگی آشکار شدن قبر

قبر احمد بن موسی (ع) در بین سالها 338 ـ 372 ق در زمان حکومت عضد الدوله دیلمی آشکار شد. بنا به گزارش دیگری قبر آن بزرگوار در سال 745 ق، در زمان حکومت شاه ابوالسحق که از ممدوحین حافظ است، کشف گردید. البته آنچه برخی از محققان به دست آورده اند این است که ظاهراً قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله دیلمی ظاهر شده است؛ اما بر اثر مرور زمان و زلزله های پی در پی قبر وی از دیده ها مخفی شد تا اینکه مجدداً در سال 745 ق آشکار گردید. چنان که مجد الاشراف (یکی از متولیان حرم در عصر نادرشاه) که مطالبی درباره احمد بن موسی از خود به یادگار گذاشته است می گوید: «قبر امامزاده معصوم امیر احمد بن موسی (ع) را امیر مقرب الدین مسعود بن بدر... عمارتی در خاطر داشت.»[13] این بیان می رساند که اطلاعاتی هر چند مختصر از قبر آن امامزاده وجود داشته است. در کتاب «بحر الانساب و آثار الاحمدیه»، شرحی مفصل درباره چگونگی آشکار شدن قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله آمده است. بر اثر مرور زمان، این ماجرا گرفتار مطالبی آمیخته با افسانه شده است؛ اما همین مطالب، راهگشای خوبی هستند. آنچه که در بیشتر گزارشها آمده است بر این نکته تأکید دارد که شبها نوری از قبر ایشان ساطع می شد و پیکر وی نیز چندین قرن از شهادت او می گذشته هنوز سالم و تازه به نظر می رسید و انگشتری در دستش بود که نگینش منقش به جمله «العزۀ لله احمد بن موسی» بود و همین انگشتری سبب شناسایی او شد. پس از ظاهر شدن قبر در شیراز، مدتها مجلس جشن و سرور برپا بود.[14] و از آن موقع تاکنون بارگاه ایشان بهتر از گذشته آباد و ملجأ شیفتگان آن حضرت شده است.

مدفن حضرت احمد بن موسی (ع)

به دلیل گذشت زمان و بروز حوادث و حاکم بودن حکومتهای ضد شعیی، درباره مدفن ائمه و فرزندان آنان اختلافهایی وجود دارد؛ اما با وجود همه فشارها و تضییقاتی که به شیعیان وارد شد، علما و بزرگان شیعه توانستند با جانفشانیهای فراوان، فقه و تاریخ شیعه را حفظ کنند و برای آیندگان نگاه دارند؛ چنانکه تا مدتها مدفن امام علی (ع) مخفی بود؛ ولی اولیای خاص از آن اطلاع داشتند. درباره مدفن حضرت احمد بن موسی (ع) نیز برخی منابع معتقدند که او در ناحیه ای از خراسان مدفون است؛ اما اکثر

_____________________________________

[1]. ارشاد، مفید، ص‏303.

[2]. همان.

[3]. همان.

[4]. احمد  (ع) با برادرش امام رضا  (ع) از دو مادر بودند. نام مادر گرامی‌امام رضا  (ع) تکتم بوده است. او زنی پارسا و مورد محبت و علاقه زیاد خاندان امامت بود.

[5]. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج‏48، ص‏307.

[6]. ر ک: منظومه نخبة المقال، حسین بن رضا حسینی، ص‏14.

[7]. منظومه نخبۀ العقال، حسین بن رضا حسینی، ص‏14. (شاه چراغ احمد پسر امام کاظم  (ع) آن سید بزرگان هزار نفر را آزاد کرد.)

[8]. بحار الانوار، مجلسی، ج‏48، ص‏308.

[9]. لباب الانساب و الالقاب الاعقاب، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، خطی، مرکز اسناد دانشگاه تهران.

[10]. هزار مزار، جنید شیرازی، ص‏333.

[11]. آثار العجم، فرصت الدوله، ص‏345.

[12]. ر. ک:.شبهای پیشاور، سلطان الواعظین، ص‏117.

[13]. آثار الاحمدیه، مجد الاشراف، ص‏16.

[14]. ر.ک: شیرازنامه، زرکوب شیرازی، ص‏197 و آثار احمدیه.

برچسب‌ها: