افزودن دیدگاه

تصویر حسین یوسفی
نویسنده حسین یوسفی در

سلام . دیشب تو تاریکی جاده خاکی یه تعداد سگ بودند که یکیشون پردد زیر ماشین . من و پسرم تنها بودم که یکی از سگها ناغافل رفت زیر ماشین البته بنده و پسرم چون سگ کوچکی بود متوجه نشدیم و فکر کردم روی یه چیزی ماشین رفت مثل تبه خاکی یا سنگی اما بعدش یه ماشین اومد جلوی ما من تو تاریکی فکر کردم میخوان ماشین رو بدوزندند و ترسیدیم و پسرم مریض شد و خودم هم تا الان تنم میلرزه اما وقتی گفتند توضیح دادم که متوجه نشدم و اون ظاهرا سگ اونها بود که رضایت دادند برم اما پسرم از شدت ترس مریض شد و منم همچنین . با اینکه قانع کردم سپ نمرده ولی میترسم تو ذهنش بمونه . من دو تا خواهش دارم اول اینکه تا الان من به دو مکان صدقه دادم شیرخوارگاه احسان و مرکز جزام تبریز دوم اینکه قرار گذاشتم هر ماه ده هزار تومان تا آخر عمرم صدقه بدم به یکی از این مکان ها . دومین خواهشم اینه چه دعایی بخونم برای رفع ترس پسرم . 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 5 =
*****