افزودن دیدگاه

تصویر سرنوشت
نویسنده سرنوشت در

منم نزدیک ده ساله ازدواج کردم عاشقانه و فکر میکردم عاقلانه ازدواج کردم شوهرم خیلی عاشقم بود انقد که هر چی من بگم باشه من قبل خواستگاری گفتم شرطم اینکه مشروب نخوری .و قبول کرد بعد دو سال و نیم عقد عروسی کردیم که متوجه شدم معتاده به شیشه شده که با دو بار به دادگاه رفتن قهر و دوری .صحبتا و جلسات خانواده و اتفاقای که براش افتاد کلا ترک کرد ..ولی بعدش معتاد مشروب شد که بدبختیام شروع شئد الان با گریه مینویسم ..متن همه رو خوندم ..بابد بگم ..از وقتی مشروب خورد تا الان که یا پسر 4 ساله دارم ..از اعتیادش به مشروب 6 سال میکذره ...تو این 6 سال باید بگم 60 سال عذاب کشیدم انقدر کتک دعوا بی حرمتی بهم وارد کرد که فقط خداوند شاهده    هر شب مشروب تا وقتی خوابش ببره ...من اصلا قصد طلاق ندارم جون خیلی بیشعور و عوضیه اگه حتی اسم طلاق بیارم منو خانوادم میکشه جون مشروب میخوره دیوانه میشه مست میشه میاد خونه بابام به دعوا ابرو ریزی ...به ختطر همین چند ساله که .فقط داذمتحمل میکنم  .کلی نذر و نیاز کردم نشد که نشد    خیلی بهم اسیب رسونده خودشم میدونه همیشه هم دست و پام و میبوسه معذرت خواهی میکنه ولی باز مشروبشو میخوره ...من فقط دعا میکنم به خاطر بچم و خانوادم کاریش ندارم دیگه البته حرفامو میزنم   ولی سپردم به خدادفقط ذکر میگم دعا میکنم ولی هنوز خداوند مستجاب نکرده . نمیتونم بنویسم چون بلاهای که به خاطر مشروب سرم اورده انقد زیاده مه اشک همه در میاد حتی سنگم خون گریه میکنه  فقط دعا میکنم به این امید که ترک کنه

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 13 =
*****