افزودن دیدگاه

تصویر علیرضا2020
نویسنده علیرضا2020 در

ممنونم از حرفاتون اما من فقط همین مشکل نیست الان کارشناسی ارشد قبول شدم خرم آباد وبا این پول حقوق فقط باید دوباره بچسپم به درس اما دیگه خسته شدم از 15الی 16 سالگی تا حالا دارم این نیازهای لعنتی بدنمو سرکوب میکنم انصافا دیگه حتی طاقت یکماه دیگه رو ندارم بدجوری احتیاج به جنس مخالف دارم دست خودم نیست نمیدونم چرا اینجوریه اصلا عاشق اینم یه زن داشته باشم از صبح تا غروب سرم داد بزنه و فحش بده ولی تنهایی دیگه بسه میرم خونه خواهرام تا میایی بایکیشون درد ودل کنی میگه وایسا یه لباس جدید دوختم بهت نشون بدم یا اونیکی هی از پسرش تعریف میکنه میگه ماشالله مهدی تو تکواندو نمونست تو کلاس قرآن شاگرد اول شده یا اون یکی میگه خدارو شکر بهاره همون 4سال پیش انگلیسی حرف میزد آخه مگه من ندید بدید بهاره و مهدی و محمدامینم دو دقیقه اومدیم حرف بزنیم کوفتمون کردی یا مثلا میرم پیش داداشام همش حرف از آپاراتی و پنچری و جرز ساختمونو در و پنجره آهنی و زن داداشام که میبینی یه خوراکی میارن تا تو برمیداری میخوری میگن عه دوست داری سعید که اصلا دوست نداره یا اونیکی میگه تو خیلی کم حرفی اما افشین خیلی زر میزنه یا اونیکی که بارداره همش میگه از خدا میخوام بچم به عموهاش نره به داداش خودم ببره منظورش من و بقیه برادرای بدبختم هستیم پدرمم همش تعریف شکار حیوونات بی گناه رو میکنه مادرهم که همش میگه واایی واااییی دستام با زانوهام دارن میترکن خدایا منو بکش راحتم کن میرم پیش همسن وسالام هم که همش غیبت دختر های مردم و زن وبچه دیگران رو میکنن آخه اینم شد زندگی وجدانن عه دیگه خسته شدم.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
16 + 1 =
*****