افزودن دیدگاه

تصویر Mitra
نویسنده Mitra در

سلام.خاله منم شوهرش خیلی اذیتشون میکرد.چون شیشه میکشید.عقلش میپرید.تا دوهفته با چهارتا بچه داره بچه که کوچکترینش پانزده ساله بود اومد خونه ما.میگفت شوهرم با چاقو اومده بکشتمون بچها گرفتنش ومنم همسایه ها خبر کردم.دوتا دختر د دوتا پسرداره.مادرم بهش گفت هرچقدر خواستی میتونی بمونی فکر کن خونه خودته.میدونی چکار کردن..پسرش فرستاد خونه کلید داشتن .مواد تو خونه جاسازی کرد.بعد زنگ زدن پلیسا رفتن بردنش تا سه سال‌.بعد سه سال اومد دوباره به اذیت کردنشون.بیرون کردنشون.بعدش رفت تهران .برا یکهفته رفت.ولی بازم ایندفه خودش مواد جابجا کرده بود که ببره شمال بنطرم.ولی تو قزوین دستگیرش کردن.الان دوساله زندان قزوینه  هیچش معلوم نی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 6 =
*****