افزودن دیدگاه

تصویر کاربر921
نویسنده کاربر921 در

ایشون بر خلاف صحبت هایی که قبلا کردیم داره عمل میکنه و من بر اساس حرف ها تصمیم به ازدواج گرفتم.

اصلا اهل درس و پیشرفت نیست وبه من دروغ گفت. دنبال گشتن و خیابون گردی و خرید و این چیزاس که من به شدت متنفرم.(البته در حد نیاز و معقول اوکی هست) بسیار حاضر جواب هستند که قبلا خودشو نشون نداد. هر روز بحث داریم.

یکسال هست ازدواج کردیم. فرزند نداریم. دانشگاه آشنا شدیم.من در اوایل به به ایشون پیشنهاد ازدواج دادم. بعدش منصرف شدم. و به ایشون هم گفتم. اما به هر دری زد تا منصرف نشوم. خیلی گریه میکرد و خیلی قول داد وخیلی حرفا زد که الان واقعیت نداره.

 نگداشتم از حسم متوجه بشن ایشون. پدرم تا حدی اطلاع داره. مثلا من در قومیت و اصل و نسب دقت می کردم. الان میبینم که کمی از این موضوع در مورد ایشان واقعیت داره و بقیه رو پنهان کرده و نگفته.

چند بار قسمش دادم که بعضی موضوعات رو بهم بگه. مثل موضوع سلامتی. الان متوجه بعضی چیزا میشم. مثل پوست بسیار خشک ایشان. عادت بسیار بدی در مورد کندن و خوردن پوست لب داره. قبلا نشون نمی داد.

بسیار بد بین هست و تا هر موضوعی (هر  چیزی) مرتبط و نا مرتبط پیش میاد، بد ترین حالتش رو در نظر میگیره و کلی منفی بافی میکنه.

من از اینجور چیزا اصلا خوشم نمیاد. 

فکر میکردم دنبال درس هست با اینکه نمرات خوبی داره ولی فقط درس خونده و نمره آورده. اصل موضوع واقعیت نداره.

فکر میکنم به اصطلاح خاله زنکی باشه.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 1 =
*****