افزودن دیدگاه

تصویر Mitra
نویسنده Mitra در

ببین ی دوست وهمکلاسی دوران مدرسه دارم هم سن خودمه ولی زود در سن ۱۵سالگی ازدواج کرد .دوتا دختر داره دختر بزرگش الان ۱۸سالس.و اونم ازدواج کرده و یک پسر دوساله داره.این دوستم از روز اول‌ هی ناراحت بود که چرا با پسر عموی خودش ازدواج کرده .ومیگفت خوشم ازش نمیاد.یک روز از عمرم بمونه طلاق میگیرم ازش .ناشکری میکرد همیشه..کمی کسری نداشت .ماشین .خونه.همیشه وسایل خونه عوض میکرد. .همیشع شیک پوش و ولخرج.خوشی زده بود بسرش.بعدشم یک روز اومد پیشم بهم گفت میخام طلاق توافقی بگیرم .دعوامون شده بهش گفتم دوستت ندارم .وهیچیم نمیخام فقط  طلاق.وقهر کرده بود خونه باباش... ۴۰روز نرسیده طلاقش گرفت  بدونه هیچچچچ.الان میگه کاش برگردم به عقب و سفت شوهرم بگیرم نزارم ازدستم بره.تو یک اتاق تنها زندگی میکنه.و بقول خودش بیشتر وقتا گرسنشه نه غذا. لباسم کهنه اینو اون میگیره میپوشه.لباش از کم ویتامینی ترک میخورن پوستش چروک شده .مدام پیش من گریه میکنه.بعضی اوقات میره خونه دخترش شاید یک غذای گرم بخوره.بقول خودش مادرش که اصلا روی خوش نشون نمیده.میگفت تا خونع خودم بودم مادرم دوستم داشت الان که اونجام یک اتاق تو حیاط بهم داده.ودیگه هیچ.دوش هم میگیرم ناراحت میشه که اب مصرف میکنی.سرکوفت میشنوم.۴ساله طلاق گرفته.تخمدانش هم مریض بود دراوردش.ودیگه نمیتونه بجه دار بشه.بخاطر همین ازدواج نمیکنه تااخر عمرش

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 5 =
*****