افزودن دیدگاه

تصویر "نمی دانم" چون سقراط
نویسنده "نمی دانم" چون سقراط در

عزیزم بنظرم به مادرتون بگید. مادرتون بگه بی عرضه ای ؛ غریبه که نگفته. خیلی بهتر از اینه که به گناه بیفتی. 

اگه هرگز نمیتونی به مامانت بگی یک فرد با نفوذ و صمیمی پیدا کن به اون بگو که با مامانت در این رابطه صحبت کنه.

اگه اونم نداری؛ میتونی مثلا به مامانت بگی دوستام ازدواج کردن دانشجو هم شدن؛ بسلامتی فردا پس فردا بچه هاشون بدنیا میاد، اونوقت من هنوز اندر خم یک کوچه ام. چند بار از اینجور صحبتها کنی متوجه میشه.

بنظرم اصلا خجالت نداره. بیخودی بزرگش کردین. به غریبه که نمیخوای بگی؛ مامانته.

من اگه دخترم همسن شما بود بهم میگفت شوهرم میخوام. خدا رو هزار بار شکر میکردم که به من که مادرش هستم داره میگه. نرفته به پسرهای مردم بگه.

البته که خجالت داره. میدونم دختر بودم یکزمانی. ولی خب به گناه افتادن نمی ارزه. 

مامان منم زمانی که من همسن شما بودم یکی از بستگان رو که من بهش بی رغبت هم نبودم از پیش خودش جواب رد داد. سالها بعد اون آقا قصد داشت خانمش رو طلاق بده و من میدونستم چون مادرم از پیش خودش جواب رد بهش داده. امیدواره که حالا که من بزرگتر شدم و بقولی استقلال فکری پیدا کردم میخواد همسرش رو طلاق بده و از خودم خواستگاری کنه، جلوی مادرم به برادر کوچیکش گفتم من هیچ زمانی قصد ازدواج به فامیل رو نداشتم.(میخواستم چشمش از من بریده شه). مامانم بعدش که اون رفت بهم گفت منم میدونستم تو ایشون رو نمیخوای اون زمان که مجرد بود و گفت بهش جواب رد دادم. حالا که دیگه بعد از طلاق که جواب ردش قطعیه و ... . به مادرم گفتم البته اون موقع شما نظر منو نپرسیدی! همین رو گفتم و تمام. مامانم گفت چرا بهم چیزی نگفتی؟ بازم تکرار کردم شما نظر منو نپرسیدید. ولی بعدها دیگه برای هیچکدوم از خواهر و برادرام از پیش خودش جواب به کسی نداد. 

 گاهی ادم باید تابو شکنی کنه. به حرام افتادن خجالت داره عزیزم. بقول خودت آبروشون رو ببری خوبه؟!

برو به مامانت بگو

عزیزم ان شاء الله خوشبخت بشی.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 2 =
*****