افزودن دیدگاه

تصویر "نمی دانم" چون سقراط
نویسنده "نمی دانم" چون سقراط در

من که هرچه اون پایین پیج سوال پرسیدم ، مؤدبانه هم پرسیدم، دوستان به این بیان که دوست ندارند نقد بشوند پاسخ ندادند؛ البته نه من فرد شناخته شده ای هستم و نه دیگران. (نقدی در کار نبود، برای تجربه خودم پرسیدم). کاش مشاور محترم پاسخ دهند.

میخواهم بدانم چرا افرادی که در نوجوانی یا جوانی دچار روابط و دوستیهای نا ایمن میشوند و غالبا این افراد دل بستگی ها و وابستگی هایی هم پیدا می کنند و بعد عقلا به این پی میبرند که اشتباه کردند. و رابطه رو کات می کنند و رابطه ای جدید رو آغاز می کنند ؛ با وجودیکه بعضیهایشان سالهایی رو هم تحت درمان سپری می کنند؛ ولی باز هم خاطرات رابطه قبلی دست بردارشان نیست و رابطه جدید رو تحت تاثیر باقیات و صالحات رابطه گذشته خراب می کنند؟! گویی با ورود به رابطه جدید تازه داغشان تازه میشود. چرا؟!

شب گذشت و تب گذشت و عمر رفته برنگشت !
نو بهاری تازه آمد، داغ لاله تازه گشت.
نم نم باران غبارانه هوا را شسته بود!
با نم شبنم پر پروانه ها آغشته بود .

من دانشجویی داشتم که ایشان بقول خودش تجربه رابطه بسیار ساده ای رو پیش از ازدواجش داشت و پس از انکه تصمیم به ازدواج میگیره کلیه راههای ارتباطی را با اون آقای اول مسدود می کنه و حتی میگفت از اول هم هیچ آدرسی از خودم بهش نداده بودم. و بهش فکر هم نمی کنم.
ایشان می گفت با وجودیکه بهش فکر هم نمی کنم ولی الان که ازدواج کردم و از شوهرم هم بسیار در مقایسه با او راضی هستم. ولی هر شب خواب اون آقا را می بینم. چرا؟ چه کنم؟
چه باید به او می گفتم؟ ایشان بخشی از خاطرات تلخ و شیرین گذشته او بود.

بر حریر خاطره دست توان سرنوشت!
خاطرات تلخ و شیرین را کنار غم نوشت.

میگفت نوعروسم؛ ولی هیچ حس خوبی ندارم. فکر میکنم اشتباه کردم. ازدواجم با همسرم کاملا درست و عقلانی بوده و دوستش هم دارم. ولی بابت یک رابطه اشتباه عذاب وجدان دارم که در حق همسرم که اینقدر دوستش دارم در خواب ستم میکنم. چه کنم که خواب نبینم؟ گاهی از ازدواج کردنم پشیمان میشوم. بگویید من چه کنم؟

تا نوشت از راه رسیدم راه خود بی راهه دیدم!
با همه بشکسته بالی سر به زیر پر کشیدم .

خب چه راهکاری باید به او میدادم؟ گفتم برو مشاوره... و تا اون موقع هم خودت را مشغول زندگیت کن، به ایشان دیگه فکر نکن. زمانی که انسان براساس اشتغالات ذهنی و خستگی به خواب میره‎، احتمال دیدن افعال روزمره در خواب او وجود دارد. لذا سرت رو به زندگیت طوری گرم کن که خسته بخوابی و شاید در اینصورت خواب ایشان را نبینی! 

البته از نصیحت من گذشته بود؛ ولی روزگار ایشان را با همه نامهربانی نصیحت کرده بود.

دست فرمان طبیعت کشته من را با حقیقت!
با همه نامهربانی میدهد بر من نصیحت!

گاهی منفعت خود آدم می طلبه از یکسری کارها دست برداره. ولو اینکه مسلمان هم نباشه. و هیچ تعهدی نسبت به ان بنده خدایی که میخواد همسرش بشه نداشته باشه.

آخه با هرکی به غیر از من حالت خوبه یعنی چی؟
فردای خودت چی میشه حالا امروز من هیچی؟

عزیز دلم، مگر دل ما کاروانسراست که هر روز آبستن یک رابطه باشه؟!!!!

خدا اموات آقای قرائتی را بیامرزد، روزی پس از اتمام سخنرانیشون، سوالی از ایشان پرسیدم. ایشان داشتند جواب مرا میدادند وسط پاسخ من گفتند یک لحظه اجازه بده تا حضار نرفتند یک چیزی بگم، مهمه. با صدای رسا فریاد زدند: "ازدواجتان را به تاخیر نیندازید".

خدا لعنت کنه آنهایی را که درب ازدواج را در این مملکت تخته کردند.

ان شاء الله که همه دلشون به یک ازدواج مناسب آرام بگیره. امین

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 8 =
*****