افزودن دیدگاه

تصویر شاهرخ
نویسنده شاهرخ در

سلام دوستان

من شاهرخم 25سالمه من بچه مغروری ام.خیلی هم اعتماد به نفسم بالاس...فقط جلو خونوادم کم میارم فقط پدر و مادرم

منم مثل شماهام پدرم کارمنده اما انگار پول از بچه اش مهمتره وقتی خواستم برم دانشگاه بهم گفت هیچ گوهی نمیشی اخرش بشی آبدارچی این حرفشو زدم بیخیالی گفتم پدره.....دانشگاه بودم که ابجیم زنگ زد با گریه که بابام دست رو مامانم بلند کرده اونم بخاطر من میگه شاهرخ نباید بره دانشگاه باید بره کار کنه..زنگ زدم به مادرم گریشو شنیدم اما جلوشو گرفت..اعصابم خورد شد رفتم کرج(خونمون)با بابام دعوام شد ک چرا دست بلند کردی رو مامانم....دعوامون شد بابامم معلوم زنگ زد کلانتری منو بردن..ازم تهد گرفتن ...پرونده واسه پسرش درست کرد...همه چیو خودم به گردن گرفتم گفتم بابامه

شاید پدر شما بده اما هیچ وقت بچه خودشو نمیبره کلانتری...حالا بگذریم

من برگشتم خونه دیگه کاری بهش نداشتم...جلو جمع جلو فامیل میگف شاهرخ بره گم شه اشغاله فلانه جلو فامیل بهم میگه هیچ گوهی نمیشی(تیکه کلامشه)

من نه از پدرم پول خواستم نه خونه نه ماشین فقط ارامش خواستم نشد....من از صفر شروع کردم...هنوزم مشکل رو دارم...هنوزم بهم فوش میده..هنوزم دست رو مامانم بلند میکنه هنوزم سر ابجیم داد میزنه....فقط میگم خدا شفاش بده.............!

وقتتون بخیر

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 12 =
*****