افزودن دیدگاه

تصویر به تو از دور سلام

از این فرصت با اجازه تون میخوام استفاده کنم و ترویج سنت حسنه ای داشته باشم برای معلمانم که دستم از تبریک روز معلم بهشون کوتاهه.

خاطره ای از معلمی میخوام بگم که زندگی منو زیر و رو کرد ؛ با یک جمله! در یک جمع کلاس 35 نفری!

دبیر فیزیک ما اول دبیرستان، روز فرجه امتحان فیزیک فرمودند به مدرسه بیایید و ما خیال کردیم رفع اشکال خواهند کرد و هرچه هست مربوط به امتحان فیزیک هست. وقتی به مدرسه رفتیم گفتند توی کلاس خودتون ننشینید. برید یک کلاس دیگه (تغییر مکان و خاص بودن زمان یکی از راههای تأثیرگذاری و ماندگاری کلام هست و فقط یک معلم ماهر با این فنون و ریزه کاریهای روانشناسی آشناست) و ایشون در اون جلسه هیچ صحبتی از فیزیک نکرد. گفت "شبی 10 آیه قرآن بخوانید و به ختم که رسیدید یقین بدانید که یک حاجت اجابت شده دارید".

من ختم را شروع کردم از ابتدا تا انتها هزار بار حاجتم رو عوض کردم که یک حاجت بگم که حتما اجابت بشه. (خخخخ... 14 سالم بود دیگه ... خیلی انتظاری از یک نوجوان نیست). به وسط های قرآن که رسیدم متوجه شدم قرائتم اونجورها که فکر میکردم عالی که نه؛ خوب هم نیست. خلاصه روز ختم قرآن از خدا خواستم که راه هدایت و یادگیری و ... قرآن رو بر من هموار کنه. همین!

یک روز به خودم آمدم که دیدم من دانش آموز ممتاز ریاضی و عاشق ادبیات که غایت آرزویم یکروزی معلم ادبیات شدن و مهندس شدن بود و بین این دو نمی تونستم انتخابی داشته باشم؛ ادبیات قبول شدم ولی دانشجوی ادبیات هم نیستم!!!! 

جایی بودم که می دیدم برای برخی دستاورد خاصی نداره ولی برای من بهترین سالهای عمرم بود! حاجتم اجابت شده بود؛ حاجت 14 سالگی!

یک معلم، علتش بود! واقعا با تمام وجود اعتقاد دارم معلمی شغل انبیاست. و یک معلم میتونه انسان ساز باشه!

با کدامین لغتی من زتو تکریم کنم
بهر آن زحمت بی حد تو تعظیم کنم

ای معلم، چه توان بهر تو جز آنکه به صدق
شاخه ای از گل معنا به تو تقدیم کنم

"شبی 10 آیه قرآن بخوانید و به ختم که رسیدید یقین بدانید که یک حاجت اجابت شده دارید". 

التماس دعا

یاعلی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 3 =
*****