افزودن دیدگاه

تصویر به تو از دور سلام

سلام بر شما عروس خانم

دخترم؛ بابت عقدتون بهتون خیلی تبریک میگم. ان شاء الله که خوشبخت بشید.
ظاهرا شما هر دوتون سنتون کم هست. یک کم هم در ارتباط با نحوه مواجه با سلطه بزرگترها در این دوران نابلد هستید.
ببین عزیزم؛ نکته بسیار مهمی که لازم هست بدونی و انجام بدی، این هست که هیچوقت همه مسائل و مشکلاتت با خانواده خودت رو با همسرت درمیون نگذار.
مثلا گفتی که به نامزدم گفتم: "بابام بدش اومده و منو زده". اصلا نیازی نبود بگی! باور کن!
شما وقتی به همسرت میگی پدر و مادرم من رو کتک میزنند؛ ناخواسته و غیرمستقیم بهش این مجوز رو میدی که تو هم اجازه داری بعدا منو بزنی!
و یا ممکنه پس از ازدواج مورد سرکوفت ایشون قرار بگیری که بله؛ تو که پدر و مادرت با کمربند میزدنت. من نجاتت دادم و از این حرفها... . اصلا نیازی نیست بعضی چیزها رو بدونه. 
بعضی چیزها توی زندگی، آفت دانستنش از ندانستنش خیلی بیشتره!!!!!!
مثلا شما میتونستی سری بعد که ایشون خواست شب خانه شما بمونه؛ با لبخند و مثل یک چشمک بگی بابام یک کمی روی این مسأله غیرتی و حساسه. و تمام؛ ادامه ندی. منظورم اینه که باید یکجوری بگی که در ذهن همسرت زیادی وزن نگیره. (شما خودت وقتی یک مسأله رو ساده و گذرا مطرح کنی، طرف مقابلت هم روی اون زوم نمیکنه؛ اونم به همون سادگی که براش گفتی ازش رد میشه. ولی وقتی یک مسأله ای رو خودت وزن بدی و روش کلیک کنی؛ که بله، بابام بدش اومد؛ بعدش منو بخاطرش کتک زد و... . خب اونم بنظرش مهم میاد و طبیعی هست که عصبانی بشه و بقول معروف آمپر بسوزونه که من هم دادگاهیشون میکنم و ...). 
از اونطرف وقتی بابات غیرتی شد و بهت گفت: "با اجازه کی اجازه دادی بمونه و ...". شما باید میگفتی: نمیدونستم. فکر کردم شما رضایت دارین. من بدون اجازه شما کاری انجام نمیدم؛ خیال کردم خودتون گفتید بمونه. ببخشید. تمام.

حالا که پیش آمده، یک کم کارت سختتر شده. چون باید ذهنیت هر دو طرف(هم خانواده ات و هم همسرت) رو نسبت به هم اصلاح کنی. و بقولی با هم آشتیشون بدی!
اول با همسرت صحبت کن. چون ایشون واقعا باید در نحوه صحبت کردنشون با بزرگتر شما تجدید نظر کنند. همسر شما که استارت تغییر رفتار رو بزنه؛ مادر و پدرتون هم دیدشون نسبت به ایشون عوض میشه و از سختگیریشون کم میکنند.
و از طرفی با مامانتون سعی کن طوری صحبت کنی که دلش نرم بشه. 
گلکم؛ شما وقتی در مقابل پدر و مادرت که سالها باهاشون زندگی کردی و بزرگت کردند؛ درمیای و از همسرت دفاع میکنی، مامانت هم از کوره در میره میگه: "زندگیت بهم بخوره ... خوشبخت نشی". چون حس میکنه بخاطر یک داماده از راه نرسیده دخترش رو داره از دست میده!!!!
حالا با همسرت چجوری حرف بزنی؟!
باید به ایشون بگی درسته که من همسر تو هستم. و تو هم حق داری که دوست نداری کسی تو زندگیمون دخالت کنه؛ من هم افتخار میکنم که همسری دارم که سایه اش اینقدر بلنده که میتونم بهش تکیه کنم. افتخار میکنم بهت که اجازه نمیدی هیچ مساله ای زندگیمون رو خراب کنه. افتخار میکنم بهت که اجازه نمیدی هیچی منو و تو رو از هم جدا و سرد کنه؛ و و و ... ولی من فقط چند صباحی مهمان خانه پدرم هستم؛ بعدش میریم سر خونه و زندگیمون؛ من فقط مثلا 17 سال با پدر و مادرم زندگی کردم و بعدش تا 70 سال پیش تو خواهم بود؛ باید احترامشون رو داشته باشیم. بیا خاطره خوبی از خودمون تو خونه پدر و مادرامون بجا بگذاریم و با خاطره خوب از اون خونه بیرون بیاییم. یکروزی همه این رفتارهامون برای خانواده ها میشه خاطره... . و خلاصه حرفهایی بزن که ایشون از گاردی که گرفته بیرون بیاد. 
با مامانت هم که حرف میزنی بگو: درسته ما اینقدر بزرگ نشدیم که به اندازه بزرگی و بخشندگی دل شما باشیم؛ ولی بزرگی شما رو داریم می بینیم. شما به بزرگی خودتون ببخشید.
بگو: یک دعای شما(پدر و مادر) زندگی ما رو زیر رو میکنه. اگه ازمون راضی نباشید، خوشبخت نمیشیم. برامون آرزو کنید اینقدر بزرگ بشیم که توی دل شما گم نشیم. دست مامان و بابات رو ببوس. (مامانها زود دلشون نرم میشه).
ظاهرا راه رسیدن به دل پدرت، مادرت هست. ولی سعی کن با پذیرایی کردن از پدرت مثل چای دادن، خسته نباشی گفتن، اتو کردن لباسهاش و ...  هوای بابات رو هم داشته باشی و دلش رو بدست بیاری و نظرش رو جلب کنی!

من اینها رو بعنوان مثال گفتم؛ عزیزم. شما که شناخت کامل از خانواده ات داری، با زبان و ادبیات متناسب با فرهنگ خانواده و فضای خانه تون جوری صحبت کن که اثرگذار باشه و همدلی اونها رو برانگیزه و اونها رو با هم صلح بده.

مساله آخر اینکه از این به بعد با توجه به حساسیتهای خانواده ات قدم بردار. نیاز نیست همه چیز رو زباناً به شما بگن؛ شما خودت باید از جو و فضای خانه متوجه بشی که خط قرمزهای پدر و مادرتون چه چیزهایی هستند و از کنار اونها با احتیاط عبور کنی که وارد چالش نشی!

خیلی نگران نباش. چون وقتی نگران باشی، بیشتر بهش دامن میزنی و بزرگش میکنی. بگو طوری نشده؛ خیلی های دیگه هم مثل من از اینجور مشکلات داشتند؛ بعد ازدواج میکنن به یاد تنشهای بامزه ایام نامزدیشون میخندن! منظورم اینه که آرامشت رو حفظ کن!

آرزومند آرزوهای قشنگت هستم.

یاعلی 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 0 =
*****