افزودن دیدگاه

تصویر Ram...
نویسنده Ram... در

باسلام خدمت دوست گرامی.شرایطی که میگید واقا سخته.برای خودمنم اتفاق افتاد.بایکی ازدخترای فامیل دورمون یکسالی باهم بودیم خیلی همدیگرودوست داشتیم وحتی قرار ازدواج باهم گذاشتیم.ازطرفی میدونستم چن سال قبل از من یکی ازپسرای فامیل اونومیخاسته وحتی الانم خاطرخاشه.بااینکه از رابطمون هیشکی خبرنداشت ولی سراتفاق اون پسره دوسه باربهم گفت ک دختروخونشون برده و حتی بااین دختره رابطه...داشته.جزمن ب چن نفردیگه ام گفته اینارو.وقتی ب دختره گفتم ک همچی حرفایی درموردت بین بقیه جارشده گریه کردو شدیدا نهی کردخودشم همه رابطشوواسم تعریف کرده.گف که اون موقه میخاستمش ولی بعدازمدتی دیدم بدردم نمیخوره و بامخالفت شدیدخونواده باش بهم زدم بااینکه پسره الانم ول کن نیس..اما من نتونستم باخودم کناربیام شدیدا دودل بودم.واقا دوسش داشتمو بهش اطمینان داشتم ولی با همه عشقی ک بهم داشتیم بابهونه اینکه خونوادم راضی نیستن ازهم جداشدیم.اولاش سخت بودولی خب نتونستم خودمو قانع کنم.الانم هردو بایکی دیگه ازدواج کردیم وهیچ مشکلی نه اون ن من تو زندگیمون نداریم.بنظربنده شمابایداول باخودت کناربیایی.مشاوره و حرف دیگرون اصا لازم نیس.اول خودت.ودرآخراینکه چون خودم تجربشودارم میگم شدیدا سخته فکروآزادکنی پس بهتره باهاش توافقی جداشی.البته با هربهونه ای جزاین مسیله ای ک دارید.بهتربوددختره رابطشو بهت نگه تاذهنت خراب نشه.موفق باشی دوست عزیز

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 9 =
*****