افزودن دیدگاه

تصویر هااانیه
نویسنده هااانیه در

سلام وقت بخیر، ممکنه راهنماییم کنید 

ما 5 ساله ازدواج کردیم، یه سال و نیم هم عقد بودیم، یه دختر 18 ماهه داریم. هر دو از خانواده روحانی و مذهبی هستیم و همسرم هم طلبه ست. 

خانواده من شهر دوری هستن و من هردو سه ماه که میرم اونجا معمولا یکی دو هفته میمونم. همسرم خیلی اجتماعی نیست، تا یک سال پیش شغل داشت اما تعدیل نیرو کردن و کارش تموم شد. دنبال کار هست اما نه طوری که از همه چیزش بزنه برای پیداکردن کار، منم همش از این قضیه شاکی هستم البته اگه حرفش بشه، اما میگه هر کاری به روحیه من نمی‌سازه و مایلم مثل کار قبلیم که مربوط به طلبگی بود رو پیدا کنم. الان یه مدته که نمازو روزه مستحبی قبول میکنه. 

از زمان مجردیش هم شب بیدار بوده و بیشتر شبا به کاراش میرسه. 

تقریبا 10 ماه قبل یک شب داخل  اینستاگرام گوشیش چندتا عکس و فیلم کوتاه رقص و بدن خانمای خارجی رو پیدا کردم. ناخودآگاه آنقدر گریه کردم که بیدار شد و گفت اینستا هنگ کرده و من خبر ندارم. منم خودمو گول زدم و خیلی راحت قبول کردم، تازه عذرخواهی ام کردم که چرا راجبش اشتباه فکر کردم. 7 ماه پیش یه شب توی گوشبش یه عااالمه فیلمای طولانی رقصای سکسی با لباسای افتضاح و... دیدم که از یوتیوب دانلود کرده بود. تا یه هفته خودمو خوردم و هیچی نگفتم. با مشاوره صحبت کردم، گفت بهش بگم و خیلی با قاطعیت اینم بگم که اگه دوباره تکرار بشه، با یکی که براش مهمه قضیه رو مطرح میکنم. منم همین کارو کردم (وقتی که سر یه چیز دیگه از هم ناراحت بودیم). با پررویی تمام وقتی من بهش میگفتم چی دیدم، سرشو حتی از تو گوشی بالا نیاوردو فقط به نشانه تایید که یعنی خب، خب، اره، خب که چی، سرشو تکون میداد. منم گفتم اگه تکرار بشه با مادرش صحبت میکنم و روی این حرفم هستم. یه هفته بعد بهم گفت ببخشید و دوباره اوضاع خوب شد. راستش از ترس اینکه یه وقت برم توی اینستاگرامش و ببینم چه پیجایی رو بازدید کرده، جرأت ندارم زیاد برم سر گوشیش. یه بار هم قبل عید دیدم چندتا پیج خانومای خارجی با برآمدگیهای بزرگ بدن  رو دیده و حالم بد شد و بهش گفتم بازم انکار کرد که من ندیدم و چرا تهمت میزنی و سر پل صراط باید جواب بدی و... منم قبول کردم گفتم اشتباه کردم و خیلی خوشحالم. یه بار دیگه هم دیدم چندتا پیج رو دیده، یه ماه پیش هم دیدم دو سه تا پیج رو نگاه میکنه. اما چیزی نگفتم، دو هفته ست گوشیشو عوض کرده. جرأت اینکه برم سر گوشیش رو ندارم... میترسم چیزی ببینم، بهش بگم. نمیدونم اصلا بگم یا نه، چون اگه بگم و به مادرش نگم حرف من براش بی اعتبار میشه، اگه ام بگم که اصلا این شدنی نیست. ما توی رابطه جنسی هیچی کم نداریم هنوز، اینو همیشه تو این سالها خودش میگه.

خواهش میکنم راهنماییم کنید. میترسم هی نگم و  برای خودم عادی بشه این قضیه. اگه هم بگم چی بگم؟ چی میشه گفت...

میبینم که از نظر ایمانی داره سست میشه، تماز صبحا نصفش قضاست، اصلا هوشیار نیس صداش میزنم.

اینم بگم اینکه اینستاگرام یا فیلترشکن یوتیوب رو پاک کنه اصلا برای ما جواب نمیده. چون اون ورزشکاره، به خاطر فیلمای ورزشی هم که شده اینکارو نمیکنه، حتی اگه بکنه من میدونم دوباره نصب میکنه. من میخوام از اساس این قضیه حل بشه، فکرش تغییر کنه. 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 5 =
*****