ای روشَنایِ دیده ام ، آرام جان خسته امدر انتظار مقدَمَت ، دل را به لطفت بسته ام بازآ دوباره در بَرَم ، شوری فتاده در سرمباز آ مرا اینجا ببین ، وقت غروب دیگرم پر می زند هر دم دلم ، مشتاقم از روی کَرمبخشی منِ دلداده را ، یکدم حضورِ «حاضرم» تو مُنتهای حاجتی ، در عین قدرت رحمتیشایسته باشد گر کنی ، حاجت روایم ای سخی ثور و ثریا را بگو ، شمس و قمرها را بگواندر زمین و آسمان ، رب رحیـــما را بگــو جویای اویم هرزمان ، عشقش گرفته درمیانصبرم دوصد چندان کنم ، کاید به بالینم عیان چله نشینم بهر تو ، افتاده ام در بند تو بازآ و بازم می رهان ، چون کس ندارم غیرِ تو حور و پری شاد آمده ، آزادِ آزاد آمدهآنکو که حول عرش رب ، یارش به دیدار آمده خوش باش حالا بنده ای ، کز حوریان هم برتریگر سرنهی بر امر رب ، از این و آنَت می رهی دزدان ره اندر کمین ، من مانده ام اینجا غمینباز آ کنارم ای خدا ، با تو شوم از متّقیــن ذکر تو آرامم کند ، دیدار تو شادم کند اُدعونی اَستَجِب لَکُم ، خواهم که آزادم کند ... +0-0 پاسخ
ای روشَنایِ دیده ام ، آرام جان خسته ام
در انتظار مقدَمَت ، دل را به لطفت بسته ام
بازآ دوباره در بَرَم ، شوری فتاده در سرم
باز آ مرا اینجا ببین ، وقت غروب دیگرم
پر می زند هر دم دلم ، مشتاقم از روی کَرم
بخشی منِ دلداده را ، یکدم حضورِ «حاضرم»
تو مُنتهای حاجتی ، در عین قدرت رحمتی
شایسته باشد گر کنی ، حاجت روایم ای سخی
ثور و ثریا را بگو ، شمس و قمرها را بگو
اندر زمین و آسمان ، رب رحیـــما را بگــو
جویای اویم هرزمان ، عشقش گرفته درمیان
صبرم دوصد چندان کنم ، کاید به بالینم عیان
چله نشینم بهر تو ، افتاده ام در بند تو
بازآ و بازم می رهان ، چون کس ندارم غیرِ تو
حور و پری شاد آمده ، آزادِ آزاد آمده
آنکو که حول عرش رب ، یارش به دیدار آمده
خوش باش حالا بنده ای ، کز حوریان هم برتری
گر سرنهی بر امر رب ، از این و آنَت می رهی
دزدان ره اندر کمین ، من مانده ام اینجا غمین
باز آ کنارم ای خدا ، با تو شوم از متّقیــن
ذکر تو آرامم کند ، دیدار تو شادم کند
اُدعونی اَستَجِب لَکُم ، خواهم که آزادم کند ...