ببخشید من یه پسر 25ساله هستم دبی بودم وضعم هم خداراشکر خوبه بعد که برگشتم ایران داییم گفت بیا مغازه من تا با کاسبی ایران اشنا شی من هم رفتم مغازه داییم کاملن مغازه داد تحویلم کنار مغازه یه دانشگاهی بود یه دختر کارمندش بود من بهش علاقه مند شدم و این ک خیلی به خاطر جلب توجه این دختر به خودم میرسیدم ایشون بعد از مدتی متوجه شدم یه نگاهای یواشکی بهم داره بعد از مدتی یه قلم جنس میخاست ما نداشتیم شمارش ازش خاستم بهم داد که واسش هر وقت اوردم بهش خبر بدم خلاصه دختر خیلی خشک و خانواده داری هست پدرش هم چند بار اومد مغازه ازم خرید کرده هر وقت هم میومد خیلی هم حرف میزد متوجه شدم وضع مالی پدرش هم خوبه خلاصه دختره بهم توجه داشت منم تصمیم گرفتم بهش پیشنهاد ازدواج بدم اما خیلی پسر خجالتی هستم همین امروز فردا میکردم تا دیگه داییم مغازش جمع کرد منم دیگه رفتم از اونجا خلاصه شمارشو داشتم تصمیم گرفتم بهش بگم تلفنی به هیچ عنوان نمیتونستم چون خیلی استرس داشتم هر وقت میدیدمش یا میومد مغازه اینقد استرس میگرفتم که جواب سلام هم هم درست نمیتونستم بدم در صورتی ک من با خیلی دختر دوست بودم اما به هیچ عنوان این حالت بهم دست نمیداد اما اینو میدیدم خیلی استرس داشتم خلاصه اسمسی بهش گفتم اما اون دختر خیلی خشک بهم جواب ن داد من خیلی ناراحت شدم چون از لحاظ مالی مشکلی نداشتم البته این دختر چیزی از من نمیدونست فقط سلام یه مدت داشتیم هرزگاهی هم من پیایمای فلسفی واسش میفرستادم رو واتس اپ البته جواب نمیداد فقط خوانده میشد خلاصه من بهش گفتم من از شما خوشم میاد اگه احازه بدین با خصوصیات اخلاقی و رفتاری هم اشنا شیم اما با رعایت شعونات اجتماعی بعد اگه همو مناسب دیدیم من با خانواده خدمت برسم خیلی کوتاه جوابم داد نه لطفا مزاحمم نشین من شوکه شده بودم اخه اگه یه دختر پیشنهاد ازدواج بدیم بحرحال ذوق میکنه اما این رک به من گفت ن بعد از جوابش الان 2ماهی میشه من دیگه کاریش نداشتم اما پیام تبریک عید واسش فرستادم اما جواب نداد تصمیم دارم دوباره بهش پیشنهاد بدم
ممنون میشم اگه بهم کمک کنین چیکار کنم خیلی دوسش دارم
سلام وقت بخیر خسته نباشید
ببخشید من یه پسر 25ساله هستم دبی بودم وضعم هم خداراشکر خوبه بعد که برگشتم ایران داییم گفت بیا مغازه من تا با کاسبی ایران اشنا شی من هم رفتم مغازه داییم کاملن مغازه داد تحویلم کنار مغازه یه دانشگاهی بود یه دختر کارمندش بود من بهش علاقه مند شدم و این ک خیلی به خاطر جلب توجه این دختر به خودم میرسیدم ایشون بعد از مدتی متوجه شدم یه نگاهای یواشکی بهم داره بعد از مدتی یه قلم جنس میخاست ما نداشتیم شمارش ازش خاستم بهم داد که واسش هر وقت اوردم بهش خبر بدم خلاصه دختر خیلی خشک و خانواده داری هست پدرش هم چند بار اومد مغازه ازم خرید کرده هر وقت هم میومد خیلی هم حرف میزد متوجه شدم وضع مالی پدرش هم خوبه خلاصه دختره بهم توجه داشت منم تصمیم گرفتم بهش پیشنهاد ازدواج بدم اما خیلی پسر خجالتی هستم همین امروز فردا میکردم تا دیگه داییم مغازش جمع کرد منم دیگه رفتم از اونجا خلاصه شمارشو داشتم تصمیم گرفتم بهش بگم تلفنی به هیچ عنوان نمیتونستم چون خیلی استرس داشتم هر وقت میدیدمش یا میومد مغازه اینقد استرس میگرفتم که جواب سلام هم هم درست نمیتونستم بدم در صورتی ک من با خیلی دختر دوست بودم اما به هیچ عنوان این حالت بهم دست نمیداد اما اینو میدیدم خیلی استرس داشتم خلاصه اسمسی بهش گفتم اما اون دختر خیلی خشک بهم جواب ن داد من خیلی ناراحت شدم چون از لحاظ مالی مشکلی نداشتم البته این دختر چیزی از من نمیدونست فقط سلام یه مدت داشتیم هرزگاهی هم من پیایمای فلسفی واسش میفرستادم رو واتس اپ البته جواب نمیداد فقط خوانده میشد خلاصه من بهش گفتم من از شما خوشم میاد اگه احازه بدین با خصوصیات اخلاقی و رفتاری هم اشنا شیم اما با رعایت شعونات اجتماعی بعد اگه همو مناسب دیدیم من با خانواده خدمت برسم خیلی کوتاه جوابم داد نه لطفا مزاحمم نشین من شوکه شده بودم اخه اگه یه دختر پیشنهاد ازدواج بدیم بحرحال ذوق میکنه اما این رک به من گفت ن بعد از جوابش الان 2ماهی میشه من دیگه کاریش نداشتم اما پیام تبریک عید واسش فرستادم اما جواب نداد تصمیم دارم دوباره بهش پیشنهاد بدم
ممنون میشم اگه بهم کمک کنین چیکار کنم خیلی دوسش دارم
?ببخشید خیلی طولانی شد